• 1404 دوشنبه 17 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6209 -
  • 1421 دوشنبه 17 آذر

يادداشتي بر كتاب «امواج سنگي» نوشته يون فوسه

حيات و ممات در موج‌هاي نثر

شبنم كهن‌چي

يون فوسه، نويسنده برجسته نروژي و برنده جايزه نوبل ادبيات ۲۰۲۳، با زبان و نثري خاص، جهاني خلق مي‌كند كه خطوط موج‌دار، آب و باد، سنگ و باران نه تنها پس‌زمينه فضا، بلكه شخصيت‌هايي فعال و اثرگذارند. داستان كوتاه «امواج سنگي» نمونه‌اي ممتاز از توانايي فوسه در تركيب واقعيت و وهم، زمان و مكان، زندگي و مرگ است؛ تجربه‌اي كه كوتاه اما فشرده و شاعرانه، خواننده را ميان تصوير و تأمل به گردش درمي‌آورد. انتشار اين اثر، با ترجمه دقيق حميد امجد و يادداشتي تحليلي از سوي نشر نيلا، فرصت خوبي براي مخاطب فارسي‌زبان فراهم مي‌كند تا ريتم موسيقايي و امواج ذهني جهان داستاني فوسه را تجربه كند.
روايت داستان از زاويه سوم شخص آغاز مي‌شود، اما به نرمي و نامحسوس به اول شخص تغيير مي‌كند؛ راوي حتي گاه به درون ذهن مرد مرده نفوذ مي‌كند. اين انعطاف در زاويه ديد، هويت شخصيت‌ها و شناخت خواننده را متزلزل مي‌كند و جهان داستان را چندلايه مي‌سازد. مرد و زن داستان گاه خود را از بيرون و از منظر ديگري مي‌بينند و يكي از شخصيت‌ها گويي تنها انعكاس حس ترس و ترديد است. شخصيت‌ها بي‌نام و بي‌گذشته‌اند، همان‌گونه كه حميد امجد در يادداشت پاياني اشاره كرده است و اين فقدان هويت و پيش‌زمينه، خواننده را دعوت مي‌كند تا با هر نگاه، تجربه‌اي تازه از جهان داستاني فوسه داشته باشد.
زمان در «امواج سنگي» سيال و موجي است؛ گذشته و حال در هم مي‌آميزند و حس خطي زمان به هم مي‌ريزد. اين تكنيك بازتابي است از تلاش شخصيت‌ها براي معنا دادن به خاطرات و تجربه‌هايشان، همان چيزي كه در رمان‌هاي بلندتر فوسه نيز ديده مي‌شود، اما در اين اثر كوتاه، تراكم لحظه‌اي و شدت آن بيش از پيش محسوس است. 
روايت بدون توقف و گاه بي‌نقطه، ريتمي موسيقايي و القاگر ايجاد مي‌كند كه خواننده را به عمق دروني شخصيت‌ها فرو مي‌برد. نثر فشرده و نمادين، تصاوير سنگ و موج را با تكرارهاي دقيق و موزون در هم مي‌آميزد تا رابطه‌اي معنايي و تراكم‌يافته بسازد؛ تجربه‌اي كه به قول امجد مي‌توان آن را «لكنت شاعرانه» شخصيت‌هاي تلخكام فوسه ناميد.
مضامين فوسه در اين داستان نيز آشكار است: تولد و مرگ، عشق و تنهايي، فقدان و سكوت، همگي در فضايي موجي و شاعرانه بازنمايي مي‌شوند. امواج و سنگ، به عنوان نمادهاي پايداري و تغيير همزمان، در تراكم نمادين اثر نقش محوري دارند: «مرده ناگهان دست‌هايش را پايين مي‌اندازد و موج‌هاي سنگي فرو مي‌نشينند و آن‌وقت شبيه صخره‌هايي مي‌شوند كه دارند آرام آرام تاريك مي‌شوند.»
ارتباط ميان شخصيت‌ها و محيط، نمونه ديگري از توانايي فوسه در آميختن زمان و مكان است. شخصيت‌ها در برابر محيط بي‌ثبات و خسته‌كننده خود رخوت دارند، اما همين محيط، با تمام قدرت و حضورش، هويت و تجربه انساني آنها را شكل مي‌دهد. ساحل هاردانگرفيورد، محل تولد و رشد فوسه، با خطوط موج‌دار و صخره‌هايش، حضور خود را به عنوان يك شخصيت ملموس و اثرگذار در داستان نشان مي‌دهد. طبيعت در آثار فوسه نه تنها محيط داستاني، بلكه نيرويي فعال و موثر در تجربه شخصيت‌هاست؛  نيرويي كه هم هويت و هم احساسات آنها را شكل مي‌دهد و گاه بر جهت‌گيري و تصميم‌هايشان اثر مي‌گذارد.
«مواج سنگي» همچنين نشان‌ دهنده تداوم دغدغه‌هاي فوسه با ايبسن است. همانطور كه امجد نيز در يادداشت پاياني خود اشاره كرده است، لقب «ايبسن قرن بيست و يكم» براي فوسه بي‌راه نيست. زيرا همانند ايبسن، فوسه نيز به افشاي ماهيت بحراني زندگي و مواجهه با پيچيدگي‌ها و تناقضات وجود مي‌پردازد. فوسه تجربه‌هاي وجودي را در قالبي موجي، گسسته و شاعرانه ارايه مي‌دهد. تجربه‌اي كه هم عميق است و هم لحظه‌اي و خواننده را به سكوت و تامل فرا مي‌خواند.
در جهان داستاني فوسه، زبان و فرم به اندازه مضمون اهميت دارند. جملات كوتاه، گسسته و سبك نگارشي كم‌پيرايه، احساسات و افكار پيچيده را منتقل مي‌كنند و نوعي شدت و تمركز به روايت مي‌دهند. تكرارهاي واژگاني و موقعيتي، موسيقي دروني داستان را ايجاد كرده و ريتمي دارد كه خواننده را به تجربه روانشناختي شخصيت‌ها و فضاي كلي داستان مي‌كشاند. اين ويژگي هم در «امواج سنگي» و هم در ديگر آثار بلندتر او ديده مي‌شود. در جايي از «امواج سنگي» مي‌خوانيد: «زن فقط ايستاده، همين‌طور ايستاده آنجا، ولي به نظر مي‌رسد كه ترجيح مي‌دهد اصلا هيچ كجا نباشد، اما اين از هيچ‌كس برنمي‌آيد، به سادگي آنجا ايستاده، ولي بيشتر به نظر مي‌رسد ترجيح مي‌دهد كه اصلا هيچ‌كجا نباشد، مرد به اينها فكر مي‌كند....» 
يكي ديگر از توانايي‌هاي برجسته فوسه، ايجاد فاصله ميان وهم و واقعيت است. خطوط روايت در مرزهاي مرگ و زندگي حركت مي‌كنند و شخصيت‌ها گاه خود را از منظر ديگري مي‌بينند. اين انعطاف در زاويه ديد، هويت شخصيت‌ها و تجربه خواننده را همواره ناپايدار و چندلايه  مي‌كند. در داستان مي‌خوانيم: «و حالا، فكر مي‌كنم، حالا، حالا او آن باد است در موهاي بلند خاكستري زن، حالا او آن آب است كه زن مي‌بيند، حالا او آسماني است كه زن زيرش قدم برمي‌دارد، اين‌جور فكر مي‌كنم، چون حالا او كه ديگر نيست، چون حالا او بخشي از آن تلالوي ناديده است كه آب و آسمان را با هم يكي مي‌كند، خود اوست....»
 خواننده در  مواجهه با روايت امواج سنگي، نه تنها شاهد جهان داستان است، بلكه خود در جريان موج‌ها و نوسان‌هاي دروني شخصيت‌ها قرار مي‌گيرد، در سكوت و ترديد آنها شريك مي‌شود و ريتم زندگي و مرگ را در متن تجربه مي‌كند.
با وجود كوتاهي اثر، «امواج سنگي» همان دغدغه‌هاي وجودي، روابط انساني پيچيده و ظرافت‌هاي زندگي روزمره را منتقل مي‌كند كه در آثار بلندتر فوسه ديده مي‌شوند. شخصيت‌ها اغلب نمي‌توانند احساسات خود را بيان كنند، ارتباط ميان انسان‌ها شكننده است و سكوت و فقدان معناهاي پنهان برجسته مي‌شود. اين اثر نشان مي‌دهد كه حتي در فرم كوتاه، فوسه مي‌تواند جهان داستاني خود را با عمق و تراكم شاعرانه به خواننده منتقل كند.
در نهايت، داستان كوتاه «امواج سنگي» تجربه‌اي است از جهان فوسه: جهاني موج‌دار، پيچيده و شاعرانه كه در آن، سكوت، سنگ و موج معنا مي‌سازند و خواننده در جريان ريتم موسيقايي زبان، ناپايداري هويت و سياليت زمان غرق مي‌شود. فوسه با اين اثر كوتاه، همانند آثار بلندترش، توانايي خود در به تصوير كشيدن تجربه انساني، تعليق ميان وهم و واقعيت و موسيقي دروني روايت را نشان مي‌دهد و «صداي خاموش» خود را به شكلي فشرده و موجي به گوش خواننده مي‌رساند؛ تجربه‌اي عميق كه هر خواننده‌اي را به سكوت و تامل وا مي‌دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون