كامران فاني آن دايرهالمعارف عميق
محمد قاسمزاده
سخت است در مرگ دوستي نوشت كه چكيده مهرباني بود. نه تنها مهرباني كه به گواهي تمامي كساني كه او را ميشناختند، يكي از آگاهترين كساني بود كه در لااقل در اين پنج دههاي كه من او را ميشناسم، به شمار ميآمد. امروز با خبر مرگ او يكي از روزهاي اندوهگيني من بود، از آن دست روزهايي كه در اين چند ساله تحمل كردهام، هر چند خبرهاي ناگوار از مدتها پيش ميآمد، به خصوص پس از مرگ داريوش شايگان كه او در را به روي خودش بست و ديگر ميلي به ديدن آدمها نداشت.
روح جستوجوگر باعث شد كه در همان جواني، تحصيل در پزشكي را رها كند و زماني كه خانوادهاش منتظر بودند كه او پزشك شود، پي بردند او سالهاي پيش، ترك درس بدن كرده و ليسانس ادبيات فارسي گرفته است. در كنكور فوق ليسانس كه برخلاف امروز در اختيار گروه بود و نخبهها را برميگزيدند، او نفر اول شد، اما ادامه نداد و كتابداري خواند. حضور او و تني چند از نزديكان و دوستانش سبب شد كه كتابداري در ايران ارزش واقعي خود را بيابد. بسياري از كتابداران اذعان دارند كه ظرافتهاي اين رشته را از او آموختهاند.
اولينبار در سال پنجاه و سه ديدمش. چند مقاله از او خوانده بودم، در الفباي غلامحسين ساعدي. در ملاقاتي كه مطب دكتر ساعدي بود. بعد سلوك روحي بتهوون را خواندم. وقتي براي ديدنش به موسسه تحقيقات اجتماعي رفتم و شماره تلفن خانهاش را خواستم، بلافاصله پي بردم كه در كنار آن ذهن جستوجوگر كه لحظهاي از آموختن باز نميماند، چه روح لطيفي دارد. شماره را به اين صورت گفت: نمرهاي كه نميرود از ياد/نود و هشت، بيست و يك، هشتاد.
فاني خوب خوانده بود. اما نه در يك رشته. بيشتر به دايرهالمعارف عميقي شباهت داشت. بارها و بارها موضوعهايي مطرح شد، مثلا در زمينه علوم، او با دقتي آخرين يافتهها را مطرح ميكرد. شوق او به خواندن چنان بود كه مانع نوشتن ميشد. هرگاه مطالعه را شروع ميكرد، ديگر نوشتن را از ياد ميبرد. از اين رو است كه آثار چاپ شدهاش هرگز نشاندهنده دانش او نيست. اين غور در تمامي ساحتهاي شناخت در سخنان او، بهويژه آنجا كه ناگهان او را دعوت ميكردند كه در باب موضوعي حرف بزند، كاملا آشكار بود. چه وقتي درباره سابقه جوايز ادبي در جهان حرف ميزد يا در مورد موسيقي يا از نويسنده سختخواني مانند مارسل پروست و شاهكار است كه آن را به دقت و سالها پيش از انتشار ترجمه فارسي آن.
رفتن كامران فاني درد و دريغي همراه دارد كه بهآساني نميتوان بر آن غلبه كرد. از ياد كه هرگز نميرود، چراكه انساني بيبديل بود و صبر بسيار ببايد پدر پير فلك را تا دگر باره مادر گيتي چون او [فرزند] بزايد.