واکنشها و بازخوردها نسبت به شکلگیری شورای مشاوران نسل زد دولت چهاردهم به گونهای بود، گویی هر گام جدیدی در مسیر اصلاح و نوسازی، الزاما باید از منظر بیاعتمادی دیده شود. البته پیش از همه چیز باید یادآور شویم، این نوشتار برای همنسلان ما و نسل زدیها نوشته نشده است؛ این چند سطر، بیشتر خطاب به آنان است که هنوز گمان میکنند میتوان با معیارها و افکار دیروز، با نسل نو سخن گفت.
هر تغییر، مظنون است!
نخستین نقد به این موج از انتقادها، تداوم همان نگاه بسته، سنتی و تکرارشوندهای است که سالها بر تحلیل مسائل میان نسلی سایه انداخته است. البته نمیتوان زمینهها و چرایی رسوخ چنین رویکردهایی در جامعه را رد یا انکار کرد اما خود مجال جداگانهای را میطلبد که موضوع این نوشتار نیست. با این حال، پیش از ورود به جزيیات، باید بر نکتهای اساسی تاکید کرد: ورود نسل نو به سطوح مشورتی و تصمیمسازی، نه یک انتخاب سلیقهای، بلکه پاسخی به یک اقتضای اجتماعی و نشانهای از ظرفیت تحول در ساختار جامعه ایران است؛ تحولی که نادیده گرفتن یا به تعویق انداختنش، به مراتب پرهزینهتر از تجربهاش خواهد بود.
تفاوت میان نمایش سیاسی و سیاست ارتباطی
برخی منتقدان، در گام نخست، این اقدام را نمایشی و فاقد پشتوانه واقعی دانستهاند. استدلال آنان این است که «تا زمانی که ساختار تصمیمگیری کشور دچار اصلاح فرآیندی نشده باشد، بهرهگیری از نسل جدید نمیتواند فراتر از یک ویترین یا اقدام نمادین تلقی شود.» با این حال، در پاسخ به این ابهام باید یادآور شد که هیچ تغییری در نظام حکمرانی، جز از مرحله نماد آغاز نمیشود؛ نمادی که در صورت استمرار و نهادینه شدن، میتواند به اصلاح ساختاری منتهی گردد. همانگونه که روزگاری مفاهیمی چون «شفافیت» یا «دولت الکترونیک» نیز شعاری دور از دسترس به نظر میرسیدند، اما امروز به بخشی از نیازها و مطالبات بنیادین جامعه و از الزامات پایهای دولت تبدیل شدهاند. از اینرو، نماد اگر با نیت اصلاح و تغییر فرآیندها و ساز و کارها ایجاد شود، خود میتواند آغازگر اصلاح باشد؛ به شرط آنکه تداوم یابد و به حلقهای ارتباطی میان تصمیمسازان تازهنفس و تصمیمگیران نهایی بدل شود. بیتوجهی به چنین حلقههایی، در واقع، تداوم همان گسستی است که خودِ منتقدان نیز به آن اذعان دارند و از آن گلایه میکنند.
خودمان با هم کنار میآییم
در همین راستا، نقدهایی که به ترکیب تهرانی و غیرتهرانی، دانشجو و غیردانشجو، تیپ و شکل و ظاهر افراد وارد میکنند، ناشی از همان خطای رایج و متداول نگاه سنتی به نسل جدید است. نسل زد نیازی ندارد که دیگران برایش تعیین کنند چه کسی «نسل زد» هست و چه کسی نیست، یا بگویند ظاهر، پوشش یا نحوه بیان کدام یک در چارچوب این نسل میگنجد. این نگاه از بالا، بازتاب همان ذهنیت کهنهای است که هنوز میپندارد میتواند هویت نسلی را در قالبی از پیش تعریف شده بسازد و مهار کند. اما اگر نسل زد، بنا بر ذات خود، در هیچ چارچوب صُلب و از پیشنوشتهای نمیگنجد، پس چگونه است که برخی با متر و معیارهای ثابت، در پی سنجش و داوری آنند؟ این تناقض دقیقا همان شکاف نسلیای است که از ناتوانی ساختارهای فکری گذشته نسبت به منطق متکثر و سیال زمانه جدید برمیخیزد. بهتر آن است که هر نسل به کارنامه خویش بازگردد؛ ما از کارنامه و پیشینه نسلهای شما بهره گرفتهایم و از تجارب شما استفاده میکنیم، اما این واقعیت را فراموش نکنید که بسیاری از زخمها و بحرانهای امروز، میراث همان تعللها، انفعالها و تصمیمهای ناتمام شما نسل x، y و... است.
ما نسل زدیها، دوستان، همسالان و همدورههای خود را با همه تفاوتهای فکری، عقیدتی، فرهنگی و ظاهری میشناسیم. میان ما اختلافنظر فراوان است؛ از سلیقه و پوشش و سبک زندگی تا جهانبینی و باور مذهبی و سیاسی، اما این تفاوتها نه تهدید است و نه عامل جدایی. مهمترین نقطه اشتراک همه ما ایران عزیز است و ما آموختهایم با همه این تفاوتها در یک بستر مشترک، که گاهی خوابگاه است و گاهی خانواده و گاهی محل کار، زیست کنیم، گفتوگو کنیم و گاه حتی بر سرِ نداشتن توافق، توافق کنیم. مساله، دروننسلی است و ما خود توان و بلوغ مواجهه با آن را داریم؛ بینیاز از قیممآبی، داوری و دخالت!
نسلی که با فرو ریختن دیوارهای اجتماعی و جغرافیایی و از پنجره دیجیتال، نهتنها درد و رنج و مسائل همسالان خود در سراسر کشور، بلکه تجربههای همنسلانش در دورترین نقاط جهان را نیز میبیند و درک میکند، در معیارها و دستهبندیهای جغرافیایی و اجتماعی لزوما نمیگنجد، به همین دلیل، در نخستین گام اجرایی این طرح، «فراخوان همکاری و داوطلبی نسل زد» در سطح ملی و استانی آغاز شد تا تجربهها و دیدگاههای گوناگون این نسل، در قالب دستههای موضوعی و تخصصی، در فرآیند تصمیمسازی شنیده و دیده شود. به بیان دیگر، دعوت از نسل زد به عرصه مشورتی، در حقیقت دعوت به بازتعریف رابطه قدرت و معناست؛ نه آنگونه که در برخی پیشداوریها تصور میشود، صرفا تزریق چند جوان آشنا به ساختار دولت، بلکه تلاشی برای گشودن دریچهای تازه در مسیر ارتباط میان جامعه و حاکمیت است.
ظرفیت ساختار یا مقاومت ساختار؟
برخی دیگر بر این باورند که ساختار رسمی در ایران، ظرفیت جذب نسل زد و همکاری و همراهی با آن را ندارد و درنهایت، اقدامها و تلاشهای این نسل درون چارچوبهای بروکراتیک و معمول اداری و سیاسی کشور، خنثی خواهد شد. آری، این نگرانی بهجا و تاحدودی واقعی است؛ اما مساله اینجاست که نقد به بروکراسی باید به درستی متوجه ساختار باشد، نه نسل تازهای که قرار است بخشی از همان ساختار را اصلاح کند. مشکل، از «ورود نسل جدید» نیست؛ از «بیمیلی ساختار به تغییر» است و این دو را نباید با یکدیگر یکی دانست.
از زاویهای دیگر نیز میتوان این نقد را به پرسش کشید: اگر اساسا شورای نسل زد شکل نمیگرفت، آنگاه چه مسیر و تجربهای برای کاستن از شکاف میان نظام حکمرانی و نسل جدید، آنهم شکافی که همگان به وجود و عمق نگرانکننده آن اذعان دارند، وجود داشت؟ آیا منتقدان این طرح، راهبرد و راهکاری واقعبینانهتر، کاربردیتر و کمتنشتری درنظر دارند؟
مگر در دانشگاهها، جایی که سالها با شور و انگیزه فعالیت کردند و با هر تلاش و تکاپویی کوشیدند دری بگشایند، صدای موثرتری به گوش دولت رسیده است؟ مگر انبوه تشکلها و انجمنهای دانشگاهی توانستهاند در همان چهار دیواری دانشگاه به همه مطالبات خود دست یابند که اکنون از آنان انتظار اثرگذاری ملی میرود؟ واقعیت آن است که شورای نسل زد نه جایگزین، بلکه ظرفیتی افزوده بر دیگر فضاهای فعالیت مدنی است؛ بهویژه در شرایطی که بخش قابلتوجهی از این نسل اساسا مسیر دانشگاه را انتخاب نمیکند و از فرصت گردهم آمدن و گفتوگوی جمعی در آن فضا نیز بیبهره میماند.
درک ناقص از مفهوم شورا
برخی منتقدان، نهاد مشاوران نسل زد را با پیشفرضی برگرفته از انبوه شوراهای عالی و نهادهای اجرایی کشور مقایسه کردهاند و سنجش کارآمدی آن را بر پایه شاخصهای اجرایی و روتین ارزیابی میکنند، اما برخلاف این برداشت نادرست، باید شفاف گفت که کارکرد اصلی این نهاد نوپا در قلمرو سیاستگذاری نرم و گفتمانسازی نسلی تعریف میشود. به بیان دیگر، این شورا، برخلاف برخی نهادهای مشابه، قرار نیست بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی یا زیستمحیطی کشور را حل کند یا با طرحهای پرخرج، بیحاصل و پوچ، سرمایه ملی را در مسیرهای نامعلوم هدر دهد، بلکه ماموریت آن برگرفته از ظرفیتهای قانونی مندرج در آییننامه وظایف شورای اطلاعرسانی دولت، دریافت و انتقال نظرها، دغدغهها و بازخوردهای اجتماعی نسل جوان در حوزههای گوناگون است.
در واقع، در غیاب یا بیعملی چنین نهادهایی، دولتها ناچار میشوند واکنش جامعه را از بسترهای غیررسمی یا حتی رسانههای بیگانه دریافت کنند؛ مسیری که معمولا با سوءتعبیر و بدفهمی همراه است و ممکن است آن بازخوردها را سازمانیافته یا خصمانه تلقی کرده و نادیده بگیرند؛ خطایی که میتواند پیامدهای سنگین و پرتنشی برای نظام تصمیمگیری کشور داشته باشد. حال در اقدامی نوآورانه، شورای اطلاعرسانی دولت، به جای پرداختن به معلول (واکنش نسل زد)، به سمت علت (شنیدن صدای نسل زد) گام برداشته است.
در میان مجموعه نقدها، نکته دیگری که جلب توجه میکند، عدم تمایز میان «نقد در اجرا» و «نفی وجودی» این طرح است، درحالیکه نقد سازنده باید بر اصلاح ساز و کارها متمرکز باشد؛ یعنی افزایش تنوع، شفافیت، پاسخگویی و پرهیز از تشریفات زائد. اما نفی کلی هر نوع ارتباط سازمانیافته با نسل زد، درواقع نفی اصل گفتوگو و مشارکت اجتماعی است و درنهایت به بازتولید چرخه انزوا میانجامد.
اگر هدف اصلاح است، راه آن مشارکت، پرسشگری، مطالبه شفافیت و نظارت مدنی است؛ نه بیاعتمادی مطلق به هر گام تازه و نه پرخاش به نسلی که خود، قربانی بسیاری از تصمیمات سلیقهای و نادرستِ برخی پیشکسوتانش بوده است.
وضعیت امروز کشور گویای نتیجه رویکرد و روشهای نسلهای قبلی و مستقر است، از اینرو باید بار دیگر یادآور شد: مگر رویکرد سالهای گذشته، که به شکافهای عمیق درک و تعامل میان تصمیمسازان و نسل جوان انجامید، نتیجه همان انفعالها و نادیده گرفتنهای خیلی از شما نبود؟
پرخاش، به جای گفتوگو
انکار یا تخریب چنین گامها و طرحهایی، در عمل تداوم همان بحران گفتوگویی است که دهههاست جامعه ایران را گرفتار کرده است. دولتها میآیند و میروند، اما آنچه باید بماند، اعتماد میان همنسلها و اعتماد میان نسلهای متفاوت است. در چنین شرایطی، اگر حتی یک ساز و کار مشورتی و میانجیگر بتواند به بازسازی این اعتماد کمک کند، ارزش آن از دهها مصوبه پرزرق و برق و ابرپروژههای میلیاردی بیشتر است.
در حقیقت، نسل زد تنها حامل خواستههای تازه نیست، بلکه آیینهای از بازشناسی کاستیهای گذشته است، از این رو، به جای پیمودن راه ساده نفی کلی چنین گامهایی و فروکاستن هر تغییر به نیتخوانی یا محافظهکاری، باید با نقد فعال، پرهیز از پیشداوری و ارائه پیشنهادهای عملی، مسیر اصلاح را گشود.
تنها از رهگذر چنین رویکردی است که گفتوگوی ملی میان نسلها میتواند از سطح شعار فراتر رود و به واقعیت بدل شود؛ گفتوگویی که اگر جدی گرفته شود، میتواند مسیر آینده حکمرانی ایران را از مدار تکرار خطاها و بحرانها خارج کند.
پرخاشگری، قضاوتهای شتابزده و حمله به هویت فردی یا ظاهر اشخاص، نه راهگشاست، نه جذاب و نه نشانه روشنفکری. زیر سوال بردن پوشش، سلیقه، یا سبک زندگی افراد، تنها به تشدید همان فضای پرتنش و دوگانهای میانجامد که همه از آن آسیب دیدهایم و گلایه داریم. جامعهای که گفتوگو را با تخریب و تفاوتپذیری را با دشمنی اشتباه بگیرد، در مسیر اصلاح گامی برنمیدارد و در گرههای اجتماعی و سیاسی متوقف میماند و بلکه بر شکافهای درکی و عاطفی میان نسلها میافزاید.
آنچه امروز بیش از هر زمان دیگر ضرورت دارد، بازگشت به عقلانیت، بهبود صبوری و مدارا و گفتوگوی سازنده است؛ گفتوگویی که در آن، انتقاد جای خود را از تخریب بازمییابد و تفاوتها نه تهدید، بلکه فرصت فهم متقابل تلقی میشود. درنهایت، آینده این سرزمین نه در گرو تصمیم یک نسل، بلکه در پیوندِ خرد، همدلی و همکاری میان همه نسلهاست. هیچ تصمیم و کنشی در خلأ رخ نمیدهد و ثمره کارها، رفتار و انتخابهای امروز همه ما، دیر یا زود، با نتایج خوب یا بد، دامنگیرِ همه ما خواهد شد؛ بدون استثنا. از این رو، این مسوولیت، نه فردی یا نسلی، بلکه ملی و همگانی است.
اگر نیرو و خرد جمعی ما به جای ستیز و پرخاش و بیاعتمادی، صرف اصلاح، گفتوگو و همکاری شود، آنگاه میتوان امید داشت که فضای پرتنش امروز جای خود را به همافزایی و اعتماد متقابل و درنهایت توسعه کشور بدهد. آینده ایران را هیچ نسلی به تنهایی نمیسازد؛ تنها با گفتوگوی نسلهاست که میتوان از تکرار گذشته گریخت.