ادامه از صفحه اول
ديپلماسي امام خميني(ره) نامه به رهبران
ايننامه را ميتوان از يكسو، مهمترين و اساسيترين اقدام امام در امر صدور انديشه اسلام ناب و از سوي ديگر، مهمترين هشدار نسبت به روند اصلاحات شوروي در اين دوره دانست. اين پيام در ادامه دعوت پيشوايان ديني براي هدايت و دعوت مردم به دين تلقي ميشود كه گاه از نامه و پيام استفاده ميكردند. امامخميني(ره) به تأسي از شيوه يادشده نامهاي به ميخاييل گورباچف نوشت. مهمترين هدف امام از فرستادن نامه، دعوت رهبر شوروي به توحيد و رهاشدن شوروي از قيد ماديگرايي بود. گفته ميشود نامه امامخميني(ره) حدود ۱۶۶۰ كلمه و در پنج صفحه با خط خود ايشان نوشته شده و از مضامين آن هشدار به گورباچف از پناهبردن به غرب، حمايت از مسلمانان منطقه زير نفوذ شوروي و نيز حمايت از مردم افغانستان بود. جمله معروف در اين نامه «از اين پس بايد كمونيسم را در موزههاي دنيا جستوجو كرد» اشاره به شكست ماركسيسم و كمونيسم دارد. نامه امامخميني(ره) در جهان بهويژه در كشورهاي تابع شوروي بازتاب گستردهاي داشت. برخي خامانديشان هنگام فرستادن نامه، اين جمله امامخميني(ره) را كه «از اين پس بايد كمونيسم را در موزههاي دنيا جستوجو كرد» به مسخره ميگرفتند؛ ولي پس از گذشت يك سال از درگذشت ايشان همهچيز در شوروي دگرگون شد و آن پيشگويي تحقق پيدا كرد. به تعبير شوارد نادزه، وزير امور خارجه اتحاد جماهير شوروي، تحولات دروني شوروي، آن قلعهاي را كه محكم به نظر ميرسيد، فرو پاشاند و پيشبينيهاي رهبري ايران در خصوص ماركسيسم عملي شد.
ادامه دارد
مسووليت گفتار در جامعهاي خسته
اين پيام، مستقيما عليه عقلانيت جمعي و گفتوگوي مدني عمل ميكند.جامعهاي كه زير فشارهاي اقتصادي، رواني و سياسي قرار دارد، بيش از هر زمان ديگري نيازمند كلامي مسوولانه است؛ كلامي كه شكافها را عميقتر نكند و بر انباشت رنج، بار اضافه نگذارد. هيجانِ بيتحليل، نهتنها راهگشا نيست، بلكه به تدريج حساسيت جامعه را نسبت به خودِ نقد نيز كاهش ميدهد و آن را بياثر ميكند.در اين ميان، بايد ميان شجاعت در بيان و بيپروايي در گفتار تفكيك قائل شد. شجاعت، با آگاهي از پيامدهاي اجتماعي سخن همراه است؛ با دقت، انصاف و مسووليتپذيري. بيپروايي اما بار اجتماعي سخن را ناديده ميگيرد و هزينه آن را به دوش جامعه مياندازد. افكار عمومي امروز، اين تمايز را به خوبي تشخيص ميدهد و واكنش نشان ميدهد.در نهايت، مساله نه يك فرد خاص است و نه يك جمله مشخص؛ مساله، كيفيت گفتار در فضاي عمومي است. اگر فرياد جاي استدلال را بگيرد، اگر واكنش خام به جاي تحليل بنشيند و اگر شهرت جانشين صلاحيت شود، نتيجه آن چيزي جز انسداد مسير اصلاح نخواهد بود؛ حتي اگر نيتها صادقانه باشد.اصلاح، پيش و بيش از آنكه پروژهاي سياسي باشد، يك اخلاق گفتاري است؛ اخلاقي كه بر دقت، مسووليت و احترام به شعور عمومي بنا شده است.در جامعهاي خسته، شايد نخستين گام بازسازي، نه بلندتر حرف زدن، بلكه سنجيدهتر سخن گفتن باشد.حقوقدان