• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3345 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۶ شهريور

بررسي پديده ناراستگويي در بستر موسيقي ايران

وقتي مُشك آن شد كه عطار بگويد

امير بهاري/ حافظ ناظري حدود يك سال است كه در فضاي فرهنگي ايران مطرح شده و پير و جوان اهل موسيقي نامش را شنيده‌اند. البته آنها كه طرفداران پر و پا قرص شهرام ناظري هستند اواخر دهه 1370 خورشيدي، حافظِ جوان‌تر را سه‌تار به دست در كنسرت‌هاي پدر ديده‌اند. در اين نوشته نمي‌خواهم حافظ ناظري را تحسين يا تكفير كنم كه هر دو اين اعمال را عبث مي‌دانم. بيشتر در پي اين خواهم بود تا به واكاوي دلايل ظهور پديده‌ (يا به بيان صحيح‌تر پديده‌هايي) همچون حافظ ناظري بپردازم. به نظر مي‌آيد حافظ ناظري در موسيقي ايران تنها نيست و «ناراستگويي» آنقدر رواج پياده كرده كه خود اين عبارت مي‌تواند دستاويز «ناراستگويان» هم بشود.

حقيقت نزد من است

يكي از جذاب‌ترين فرازهاي تاريخ موسيقي ايراني دعوا بر سر اين است كه موسيقي اصيل ايراني كدام است. مثلا جريان مركز حفظ و اشاعه كه بعدها به راديو هم مي‌رود و از دلش كانون چاووش شكل مي‌گيرد، معتقد بود راوي موسيقي اصيل است و موسيقي «گلها» موسيقي اصيل نيست. جالب‌ اينكه در بزنگاه انقلاب اين هنرمندان كه به راديو راه پيدا كردند موضع مشخص سياسي مي‌گيرند. البته كه هر هنرمندي مختار است موضع سياسي داشته باشد اما اينكه نامي بزرگ كه سايه بلندي دارد، ديگران را هم به دنبال خود (و نه در يك امر هنري) در يك موضوع سياسي همراه كند، جاي تامل دارد. موسيقي ايراني وامدار عرفان است و همواره اغلب هنرمندانش اين داعيه را داشتند كه عرفان بخش مهمي از اين موسيقي است. فكرش را بكنيد ابوسعيد ابوالخير درگير اين باشد كه نثر من صحيح‌تر از نثر متوني است كه از بايزيد به جاي مانده. خيلي بعيد است بشود در آثار باقي مانده از عارفان ايراني از اين بحث‌ها پيدا كرد. داريوش صفوت به خودش اجازه مي‌دهد به دلايل اجتماعي و اخلاقي هنرمند جوان نخبه‌اي را از مركز اخراج كند. صفوت هنرمند، معلم، عارف و مصلح اجتماعي است. خب با هم مرور كنيم؛ هنرمند در موسيقي ايراني، مدرس، مصلح اجتماعي، مرادِ عرفاني، مبين اخلاق و البته سياستمدار هم هست. واقعا مي‌شود يك انسان در تمامي اين امور در جايگاه متوسط رو به بالايي باشد؟ بعيد است. شاگردان صفوت و برومند بزرگان نسل بعد هستند. برخي از آنها با همان ايده در موسيقي فعاليت مي‌كنند. يعني هم هنرمند، هم مدرس هنر، هم نظريه پرداز، هم پيرِ دير و... به عنوان مثال به خانه موسيقي كه بحث روز است، مي‌پردازم. فلان هنرمند منصبي در خانه موسيقي پيدا كرده و با خودش فكر مي‌كند من مي‌دانم صلاح موسيقي چيست و ديگران متوجه نيستند. مثلا در اين مورد به‌خصوص چيزي حدود 10 نفر مي‌دانند حقيقت صنف موسيقي چيست و هزاران نفر نمي‌دانند. يعني هم هنرمند است هم آگاه به امور صنفي، هم صلاح موسيقي ايران را مي‌داند؛ هم اوست كه تشخيص مي‌دهد موسيقي راك يا جز، موسيقي هستند يا نه. مثلا هيچ چيز از موسيقي بلوز نمي‌داند و فريادهاي محسن نامجو برايش نامطبوع است و به خودش اجازه مي‌دهد در قرن بيست و يكم بگويد: «اين موسيقي هست يا نيست». اين از همان تفكرِ جهان نزد من است، سرچشمه مي‌گيرد.

من شارح و ناقد اثر خودم هستم

در موسيقي ايران يك نكته جالب وجود دارد كه در هيچ جاي دنيا نيست. اينكه خود موسيقيدان كنار اثرش مي‌ايستد و مي‌گويد من دارم «چنين اثري» مي‌نوازم، دقت كنيد اين پلي فني با آن پلي فني كه شما مي‌دانيد فرق دارد. شما بايد اين چيزي را كه من مي‌گويم از آن استنباط كنيد. اين من‌ها و اين منويات از نسل قبل به اين نسل آمده. هنرمند جواني آلبوم موسيقي منتشر مي‌كند و خودش در دفترچه مي‌نويسد كه من جواب آواز را به شكلي بديع در آلبوم اجرا كردم و فلان و بهمان در اين آلبوم نواختم كه تا پيش از من نبوده و... در كجاي دنيا هنرمندي خودش شروع به نوشتن از هنرش مي‌كند؟ اگر هوشنگ كامكار در حال خواندن اين مطلب باشد در اينجا احتمالا مي‌گويد چون خبرنگارها بي‌سواد هستند، در ايران ما همه كار بايد بكنيم!

حافظ ناظري يك سال و نيم تمام، وِردهايي به زبان مي‌آورد و كسي (به جزاستاد كامكار) چيزي نمي‌گويد. وقتي حافظ ناظري در يك مصاحبه ادعا مي‌كند كه بعد از شهنازي،
تار نواز برجسته نداشتيم، علي قمصري كه خود را كيان تار ايران مي‌داند به صدا در مي‌آيد و دست آخر در انتهاي مطلبش با ارايه دو قطعه از آثار خودش (كه از نظر خودش درخشان هستند) حافظ را به زورآزمايي دعوت مي‌كند. يعني يك‌مرتبه آدم ياد سريال «پهلوانان نمي‌ميرند» مي‌افتد. عرفان كه هيچ، اصول اوليه اخلاق هم اينجا يك جوري شده است. بعد در همين يادداشت همايون شجريان كه در يك سال گذشته به صورت غيرمستقيم از اين آهنگساز جوان طعنه و كنايه بسيار شنيده (مثل حرف‌هايش در نشست خبري شيپور صلح) تبديل به هنرمندي وارسته مي‌شود و...

حافظ ناظري در كليت چندان فرقي با ديگران ندارد. طرف ادعا مي‌كند از موسيقي ايراني عبور كرده يا ادعا مي‌كند شارح هارموني در موسيقي ايراني است و... خب حافظ هم همان كار را مي‌كند. منتها باز كار حافظ را مي‌توان يك جور توجيه كرد؛ او با كارهاي غريب در حال بازاريابي براي آلبومش است. اما او كه خود را واقعا آهنگسازي برجسته مي‌داند و به منتقد اثرش مي‌نويسد: «هركس مرا نقد كرده پشيمان مي‌شود» راه به مسير غريبي مي‌رود و به علت قلت آگاهي در فضاي رسمي موسيقي واقعا دارد در تاريخ براي خود جا باز مي‌كند. اين دردناك است. حافظ ناظري آيينه همين آبشخور فرهنگي است. منتها ياد گرفته كه هر چقدر اغراق‌آميز و متهورانه‌تر رفتار كند، نظرهاي بيشتري را به خود جلب مي‌كند. بيشترين حرف‌ها را درباره ضرورت دوستي هنرمندان مطرح مي‌كند و بيشترين ميزان توهين به اساتيد را هم او انجام مي‌دهد. هم مبلغ عرفان است و هم صاحب حقيقت كه كدام هنرمند خوب است و كدام بد. شهنازي خوب است و بقيه بد. مثل همان جريان كه مي‌گفت موسيقي درست ماييم و گلها نه. تفاوت علمي بسياري در اين دو ماجرا وجود دارد ولي به لحاظ فرمال نزديكند به هم.

حافظ كو ندارد نشان از پدران

هوشنگ كامكار، بزرگ‎‌ترين و پيگيرترين منتقد حافظ ناظري است. بارها چه در فضاي رسمي و چه در خلوت، روزنامه‌نگاران و خبرنگاران را متهم كرده به اينكه ادعاهاي حافظ ناظري را بررسي و نقد نكردند. حتي در مورد ما گفته كه بيسواد هستيم و «اعصابش را خرد كرديم». من به شخصه نه به عنوان يك روزنامه‌نگار، بلكه به عنوان يك علاقه‌مند به موسيقي به واسطه خدمات خانواده معظم كامكارها به موسيقي از توهين‌هاي گاه و بي‌گاه ايشان به صنف ما مي‌گذرم و حدسم اين است كه بسياري از همكارانم هم احترام بزرگ‌تري ايشان را نگه داشتند والا اين كلي‌گويي‌هاي نامحترمانه را به سادگي‌ مي‌توان پاسخ داد. يادمان نرود ابزار ما كلمه است و ابزار اصلي استاد نت‌ها هستند. جداي از اين بحث، هوشنگ كامكار نقدي بر آلبوم حافظ ناظري نوشت كه از منظر طرح مسائل فني يكي از بهترين مطالبي بود كه نگارنده در چند سال اخير خوانده اما ‌اي كاش با كنايه و به قول عوام «زخم‌زبان» زدن بار علمي نقد خود را تقليل نمي‌داد. هرچند كه ارزش آن متن پابرجاست و خواهد بود. هوشنگ كامكار در نشست خبري نخستين اجراي شب آهنگسازان ايراني گفت كه به كسي برنخورد ولي «آريو كنسرتينو براي سنتور» را فقط اردوان و سياوش كامكار مي‌توانند بنوازند. از آنجايي كه سنتور، ساز غريب و جذابي برايم است به سمت برج ميلاد رفتم و با قطعه‌اي رو به رو شدم كه به لحاظ فني اصلا مورد عجيبي نداشت كه ديگر نوازندگان مطرح موسيقي ايران از پس اجراي آن
برنيايند. پيش از اجرا مدام با خودم فكر مي‌كردم كه چرا هوشنگ كامكار چنين جمله‌اي را گفته است؟ براي من مهم نبود كه در جريان اصلي موسيقي سنتي نوازندگاني همچون سيامك آقايي، علي بهرامي‌فرد، آريا محافظ و... مطرح هستند كه به سادگي از پس اجراي اين قطعه
بر‌مي‌آمدند من متحير بودم از اينكه چرا هوشنگ كامكار اين همه نوازنده سنتور كه ما هنوز صداي سازشان را نشنيديم و نتوانسته‌اند
عرض اندام كنند را ناديده مي‌گيرد و بعد از اجرا هم درگير اين بودم؛ مگر مي‌شود استاد بزرگي مثل هوشنگ كامكار به اين سادگي ادعايي نادرست را مطرح كند؟ مگر اينكه تاكيد بر حس و حال خاص نوازندگي سياوش باشد كه خب مساله سليقه‌اي و شخصي است و به عرصه تحليل علمي يك اثر وارد نمي‌شود. اما وقتي هوشنگ كامكار چنين مي‌كند، حافظ ناظري هم به خودش اجازه مي‌دهد تا حرف‌هاي عجيب و غريبي مطرح كند. مثل عبارت «آلبوم شماره يك موسيقي كلاسيك جهان». من حدود 6 ماه است دارم فكر مي‌كنم اين جمله- فارغ از كذب يا درست بودنش – يعني چه و هنوز نفهميدم.

ميراث‌دار توهمات شرقي

واقعيت اين است كه حافظ ناظري ميراث‌دار ناهنجاري‌هاي بستر موسيقي رديف- دستگاهي است. وقتي استادي كه زندگي شخصي قابل دفاعي ندارد (و البته اين موضوع به كسي هم ربطي ندارد) در كلاس نوازندگي درس زندگي و اخلاق مي‌دهد و يك لحظه هم با خود فكر نمي‌كند كه مگر من چه دستاوردي از زندگي خانوادگي دارم كه به شاگردم درس چگونه زيستن مي‌دهم؟ وقتي هنرمند صاحب‌نام كه براي اشعار سعدي و حافظ، آهنگسازي كرده مثل آب خوردن كتاب ديگري را مي‌دزدد، وقتي دو هنرمند بزرگ همكاري‌شان سر مسائل مادي ملغي مي‌شود، وقتي تعاوني مسكن خانه موسيقي تبديل به محل مناقشه ده‌ها هنرمند مي‌شود كه حداقل پنج نفر از آنها نام‌هاي بزرگي هستند، از يك جوان جوياي نام چه توقعي مي‌رود كه نام بزرگ پدرش را دارد؟ او هم فكر مي‌كند با اين تهور و ياغيگري در گفتار مي‌تواند تاثيرگذار باشد و ظاهرا اين تاثير را گذاشته چون دو استاد بزرگ را مجاب كرده تا نقدش كنند و با اين كار به او امتياز بدهند. در اين ميان اما براي من پرسشي بزرگ مطرح است؟ جناب هوشنگ كامكار، استاد موسيقي، آيا تا به حال براي آلبوم هنرمند جوان گمنام و با استعدادي كه به پست‌تان خورده باشد، نقد نوشته‌ايد تا شايد با نقد شما جامعه موسيقي استعداد او را كشف كند؟ يا فقط وقتي جواني از نظر شما ياوه‌گويي كند بايد پاسخ بشنود؟حافظ ناظري ماحصل خشت‌هاي كج بناشده بستر موسيقي سنتي است كه اتفاقا نام‌هاي بزرگي، آنها را روي هم گذاشتند. اعتراض به حافظ ناظري اعتراض به بستر بيمار اين موسيقي است كه مثل آيين‌ها و فرقه‌هاي بنيادگرايانه، خودي و غيرخودي تعريف مي‌كند. حافظ از دل همين سيستم بيرون آمده تا آيينه تمام‌نمايي باشد بر تمام آن اصول نادرستي كه در اين جريان بنا نهادند و شايد تذكر و اخطاري است براي اينكه اين سيستم تغييراتي بزرگ را در دستور كار خود قرار دهد. يادمان نرود حافظ ناظري فرزند استاد بزرگي است و از كودكي با بزرگان موسيقي حشر و نشر داشته و اين خلقيات را از رحمِ مادر به اين دنيا نياورده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون