• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3345 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۶ شهريور

نگاهي به رمان «پيشاني شكسته مجسمه‌ها» فرهاد خاكيان دهكردي

سايه‌اي در تمام رمان تا به پايان

 

 

مريم معيني/ رمان پيشاني شكسته مجسمه‌ها نوشته فرهاد خاكيان دهكردي، رماني است كه با شروع زيبا يش، «صداي نفس‌هايي را هم كه هنوز نكشيده بود، مي‌شنيد. آنقدر تند مي‌دويد كه
هر بار قلبش توي سينه شكاف مي‌خورد » تعليق داستاني را به خوبي ايجاد كرده و با همين جمله دارد به خواننده هشدار مي‌دهد كه رمان، رماني است حادثه‌محور.

رمان دوازده فصل دارد كه در هر فصل ماجرايي دنبال مي‌شود و محمل ماجراي بعدي نيز طرح‌ريزي مي‌شود. مثال در فصل اول روايت داستاني با شخصيت‌پردازي امير و بهزاد شكل مي‌گيرد تا به ماجراي سيگار كشيدن پنهاني آنها مي‌رسد و در پايان آن فصل طرح ماجراي فرار بهار چنين آمده: «صداي بهار، چيزي كه پشت موبايل گفت و او نشنيده بود، عين نوار از ذهنش مي‌گذشت... در آخرين لحظه از هوشياري فكر كرد، فردا هر طور شده بايد ته و توي ماجرا را
در‌بياورد.» و البته خرده ماجراهاي ديگري هم در اين فصل آمده؛ شلوغي خانه امير و نبودن مادر بهزاد در خانه كه اينها نشان مي‌دهد رمان پر از ماجراست كه هر كدام كاركرد خودشان را دارند. بين خرده‌ماجراي شلوغي خانه امير و نبودن مادر بهزاد اين هماني وجود دارد كه در پايان رمان وقتي دو شخصيت اصلي به خانه برمي‌گردند با زايمان مادر امير و اميد به آزاد شدن مادر بهزاد براي خواننده مكشوف مي‌شود. يك زير لايه ديگري در رمان وجود دارد كه مانند سايه‌اي تا پايان رمان را دنبال مي‌كند. «مطمئن شد؛ خنده مادر به خنده بهار شبيه نيست...»

و اما اوج رمان كه اصلا به رمان هويت مي‌بخشد- چرا كه عنوان رمان شكستگي مجسمه‌هاست فصل هشت آن است. «هيچ كدام از مجسمه‌ها نمي‌خنديدند. سياه بودند با لب‌هاي درشت سرخ و چشم‌هاي سفيد... مجسمه‌اي بالاي خانه... انگار نعره مي‌زد...» لايه زيرين اين بخش، اين هما‌ني بين تمام انسان‌هاست كه از جهان بيرون تسري داده شده است به جهان داستان. ماجرا‌ها، ماجراهايي نيستند كه محدوديت زماني يا مكاني داشته باشند و مربوط به جهان رمان خاكيان دهكردي باشند هزار بار تكرار شده‌اند و بعد از اين تكرار هم خواهند شد. مثل مجسمه‌هايي كه نمي‌خندند، سياهند، لب‌هاي‌شان درشت است و... همه يك جورهايي نقص دارند. هيچ كدام كامل نيستند.

رخدادها محمل‌چيني مي‌كنند، براي ساختن شخصيت‌هاي رمان. به خصوص امير و بهزاد كه هر دو شخصيت اصلي رمان هستند. آنها با كنش و واكنش خود نسبت به ماجراهاي رمان شناخته مي‌شوند. دو پسر نوجواني كه شيطنت‌هاي گروه سني خود را دارند با غيرمردانگي و دلمشغولي‌هاي نوجواني و حس ماجراجويي و بي‌باكي و... همه‌چيزهايي هستند كه در رمان وجود دارند كه هم
پيش برنده قصه رمان هستند و هم حركت به روايت آن مي‌دهند و چيز ديگري كه به خواننده كمك مي‌كند تا به درونيات شخصيت‌هايش وارد شود به خصوص بهزاد و امير، ديالوگ‌ها هستند. ديالوگ‌ها هم كنش و واكنش شخصيت‌ها را براي خواننده به تصوير مي‌كشند و هم نقش بسزايي در شكل‌گيري روايت دارند. ديالوگ‌ها درخور شخصيت‌ها هستند. در ابتداي رمان ديالوگ‌ها كوتاه و به نسبت كمتر هستند اما از نيمه كتاب به بعد نقش اساسي‌تري را در شكل‌گيري روايت و پرداخت شخصيت به عهده مي‌گيرند. به خاطر اين خيلي جاها روايت تبديل به ديالوگ مي‌شود. مثل ص 91و 92و 95 و104و... كه آوردن ديالوگ‌هاي بلند كمك مي‌كند تارخدادها درهم تنيده شوند. البته شخصيت‌ها و رخدادها در رمان آمده‌اند تا موقعيتي را خلق كنند و روايت را شكل بدهند. موقعيت‌هايي كه رخدادها را به وجود مي‌آورند برابر با واقعيت‌هاي بيروني هستند و هيچ كدام دور از ذهن خواننده نيستند. ساختار داستان رئال است ولي به نظر مي‌آيد نويسنده مي‌خواسته كمي فراتر برود. در فصل هشت«حرف‌هاي پير مرد سرو ته نداشت... آخه اينها چيه؟ عين جن!... يعني چي دو سه نفر ميان مي‌گن بچه‌هاي اينن؟... هميشه فكر مي‌كنم يك عده مواظب من هستند...» روايت در همين فضا پيش مي‌رود تا مي‌رسد به فصل بعد كه امير و بهزاد وارد خانه پيرزن مي‌شوند و پس از گفت‌وگو با او متوجه مي‌شوند كه ليلا 40 سال پيش خودكشي كرده به خاطر مرگ منصور كه در روايت بيشتر او را پيرمرد عنوان كرده. انگار نويسنده مي‌خواسته فراتر برود و رمان را فانتزي كند كه البته در نگاه كلي به رمان اين مطلب با ساختار رمان جور درنمي‌آيد و چنين اتفاقي هم نيفتاده. زبان و نثر رمان بسيار ساده و روان است و خواننده به راحتي با روايت رمان ارتباط برقرار مي‌كند. تصويرها زنده و ماندگار هستند. زمان روايت و زمان رخداد‌ها يكي است بنابر اين در پيشبرد رمان هر دو سهمي برابر دارند، ولي مكان‌ها نقش مهمي در رمان ايفا مي‌كنند كه نويسنده تا حدوي از عهده ساختن آنها در روايت رمانش برآمده. مطلب قابل توجه اين رمان، زبان روايت آن است كه با زاويه ديد سوم شخص شروع مي‌شود و در ديالوگ‌ها به من راوي تبديل مي‌شود وحتي بعضي از جا‌ها به زاويه ديد دوم شخص مي‌رسد. و اما رمان در يك نگاه كلي. درست است داستان با ماجرا شروع مي‌شود و با ماجرا تمام؛ ولي پايان رمان شبيه فيلم‌هاي هندي شده، چرا كه بعد از اين همه اتفاق‌هاي غير اخلاقي يك مرتبه همه‌چيز برمي‌گردد به روال طبيعي خودش. رمان در روايت بسيار زياده گويي دارد. مثال تا صفحه 16 روايت رمان به شخصيت‌پردازي امير و بهزاد مي‌پردازد تا مي‌رسد به ديالوگ‌هاي امير و بهزاد و باز آنقدر ديالوگ‌ها كش پيدا مي‌كند و مي‌آيد تا مي‌رسد به شلوغي خانه امير و خالي بودن خانه بهزاد و عزت و شرف لا‌اله الا‌الله و... مي‌گويد تا نيمه‌هاي صفحه 16 كه بالاخره وارد مطلب اصلي مي‌شود.

موضوع رمان دم دستي است با محتوايي كه هزار بار درباره آن نوشته شده و ما الاماشاءالله هم در فيلم و سريال‌هاي تلويزيون تكرار آن موضوع را ديده‌ايم. حيف از اين توانايي‌هايي كه در راستاي موضوعات بهتري نباشد. با تشكر و آرزوي موفقيت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون