ملكالشعراي بهار 130 سال پيش در چنين روزي به دنيا آمد
مترقي و پيشرو اما متزلزل
ضيا موحد
شاعران را بايد با مقياس زمانه خود سنجيد. بايد در چارچوب زماني كه رشد كردند، به انديشه رسيدند و قلم در دست گرفتند، مقايسه كرد تا از اين طريق شناختي دقيقتر و درستتر نسبت به شاعر و اشعار و حتي مسير زندگياش پيدا كرد. شناخت محمدتقي بهار هم از همين راه به دست ميآيد. شاعري كه همزمان با آغاز و پيدايش شعر نيمايي، شناخته شد و آغاز فعاليتش همزمان بود با تغييرات شعر كلاسيك و شعر مدرن نيمايي. اما محمدتقي بهار، وابسته به دوران كلاسيك است. شاعري كه قدرت سخنوري خود را در نظامات و قصايدش به رخ كشيده و بيشتر از آنكه غزلسرايي متبحر باشد، قصيدهسرايي يگانه و بينظير بود. ملكالشعراي بهار، با همين قصيدهها يكي از آخرين شعراي دوران قديم به حساب ميآيد كه هيچوقت نتوانسته در شروع دوران تازه شعر و شعر نيمايي، موفق باشد. زماني كه با شعرهاي اين شاعر روبه رو ميشويم و آنها را ميخوانيم، ميبينيم كه حتي در قصيدهسرايي هم گاهي تكليفش با شعر و شاعري نامشخص است و بيشتر به سمت رجزخواني و حتي تعريف از خود پيش ميرود. اتفاقي كه ديگر شعر نام نميگيرد و بيشتر به وجه ديگر شخصيت بهار، روزنامهنگاري و مرد سياست بودن، نزديك است. وجوه شخصيتي كه تعريف ميكنند چطور شاعري ميتواند در ديوان قصايدش اوج و فرودهاي بسياري داشته باشد. آنچنان كه حسين مسرور درباره او تعريف ميكند: «گاهي شعرها در اوج است و گاهي هم در حضيض.» شعرهايي كه گاهي شعف ميآفريند و گاهي هم خواندنشان خنده ايجاد ميكند. ملكالشعراي بهار اينطور تعريف ميشود؛ شاعري با اوج و فرود بسيار كه متناسب با زمانه خود و حضورش در عرصه روزنامهنگاري و سياست شناخته و معروف شد. بهار در دوراني كه رسانهها چندان پا نگرفته بودند، روزنامه داشت و همان روزنامه هم به شناخته شدن و معروفيت بهار كمك كرد. اما بهار تنها در شعر چنين متزلزل نبود، او در زندگي واقعي هم شخصيتي متزلزل و پراز تناقض داشت؛ از يك طرف شعري در مدح رضاشاه پهلوي ميگفت «ياد ندارد كس از ملوك و سلاطين شاهي چون پهلوي به عز و تمكين» و از طرفي ديگر در اشعارش رضاشاه را نصحيت ميكرد. همين شد كه شاه او را مدتي به اصفهان تبعيد كرد و روزگاري را در تبعيد گذراند. آن آزادگي كه در نيما ديده ميشد در بهار نبود. نيما شاعر معاصر بهار، به معناي واقعي كلمه شاعري آزاده بود و مشخصا ميشد او را مشابه فردوسي دانست. شاعري كه دهقانزاده بود و با پاكي فطرت تمام ثروتش را براي شعر و حماسهسرايي «شاهنامه» خرج كرد. نيما همتراز با فردوسي بود و در مقايسه بهار با نيماي همعصرش، اين تزلزل و تناقض بيشتر به چشم ميآيد. با تمام اينها بايد گفت؛ ملكالشعراي بهار، مردي مترقي و پيشرو در زمانه خود بود. شاعري كه قصيدهسرايي بزرگ بود و در زمانه خود، پرچم آخرين نسل از شاعران كلاسيك را بالا نگه داشت. البته بايد گفت كه او غزلسراي موفقي نبود.