ارزش خبري؛ ارزش انساني
همزماني اتفاقات پاريس با بيروت و ابعاد گسترده واكنشها نسبت به حوادث پاريس موجب شد اين پرسش پيش آيد كه چرا اين حد از تفاوت ميان واكنش نسبت به اين دو واقعه و نيز مسائل انساني ميان آنها وجود دارد؟ آيا خون غربيها رنگينتر از خون شرقيهاست؟ آيا خون مسيحيان مهمتر از خون مسلمانان است؟ اگر به اين پرسش با دقت كافي پاسخ داده شود، بسياري از نكات و مسائل مربوط به جوامع اسلامي و ايران براي خودمان نيز روشن خواهد شد.
ابتدا بايد ميان ارزش خبري يك حادثه و ارزش انساني و اخلاقي آن تمايز قايل شد. كشته شدن يكي از نزديكان ما، براي ما ارزش خبري و انساني زيادي دارد، ولي اين حادثه براي ديگراني كه نسبت به مقتول در فاصله دورتري هستند، ارزش كمتري دارد و هرچه از مقتول دورتر باشند، ارزش خبري و انساني و عاطفي آن كمتر ميشود. ولي اگر نمونه ديگري را در نظر بگيريم، قضيه قدري متفاوت ميشود. ترور كندي، واجد ارزش خبري بسيار زيادي بود. اكنون هم پيگيري آن ترور، ارزش خبري خاص خود را دارد ولي ارزش عاطفي آن براي همه شنوندگان يكسان نبود. طرفداران و علاقهمندانش را محزون و غمگين و گريان كرد و شايد دشمنانش را خوشحال و بسياري نيز در اين ميان احساس عاطفي خاصي نداشتند. بنابراين بايد ميان ارزش خبري يك رويداد با ارزش عاطفي، احساسي و انساني آن تفاوت قايل شد. ارزش خبري به نسبت فارغ از احساس و حتي ذهنيتهاي ما است (البته به نسبت)، به همين دليل درباره بسياري از رويدادها، شاهد هستيم كه تيتر رسانهها با وجود تفاوتهاي مضموني، درباره آن موضوع است. براي نمونه همين اتفاقات پاريس، تيتر قريب به اتفاق رسانههاي خبري است، هرچند با گرايشهاي گوناگون محتوايي و تحليلي. ارزش يك خبر ناشي از ويژگيهايي است كه در خبر وجود دارد و برخي از موارد آن را ميتوان ميان اين دو واقعه مقايسه كرد. غيرمنتظره بودن يك ويژگي است. هرچند سال گذشته نيز اتفاقات مشابه و در سطح محدودتري در پاريس رخ داد ولي گمان ميرفت كه پس از آن رويدادها، تكرار اتفاقات مشابه در آنجا سخت و سختتر شده است. به همين دليل رويداد اخير پاريس غيرمنتظره بود، ولي در لبنان اين ويژگي خيلي كمتر است.
ويژگي ديگر اثرگذاري است. انفجار بيروت بعيد است كه تاثيرات چنداني بر سياستهاي منطقهاي و حتي لبناني داشته باشد و شايد يكي از دلايل غيرمنتظره تلقي نشدن آن نيز همين است. ولي اتفاقات پاريس نه تنها در اتحاديه اروپا و سياست مهاجرپذيري، يا توازن نيروهاي داخلي و حتي آينده انتخاباتي و نيز سياستهاي منطقهاي آنها تاثيرگذار است، بلكه ابعاد اقتصادي نيز پيدا خواهد كرد؛ و نيز ممكن است تاثير آن بر مذاكرات مربوط به سوريه نيز ملموس باشد.
البته همه ماجرا اين نيست. تلهرسانهاي غربيها براي مردم ساير مناطق نيز وجود دارد. در اينجا هدف محكوم كردن رسانههاي غربي نيست، آنها كار خودشان را براساس ارزشهاي خبري خود انجام ميدهند، ولي مشكل به سوي رسانههاي منطقهاي برميگردد. در واقع مردم منطقه به جاي آنكه ارزشهاي خبري را به مسائل منطقهاي و جامعه خود تطبيق مصداق دهند، مصداقها را نيز از رسانههاي غربي ميگيرند؛ و بعد اعتراض ميكنند كه چرا خبرهاي آنان در تيتر رسانهها قرار ميگيرد. ولي سويه بدتري هم اين ماجرا دارد و آنكه ارزشهاي اخلاقي و عاطفي ماجرا نيز متاثر از رسانههاي غربي است. وقتي كه تعدادي افراد بيگناه در پاريس يا نيويورك يا مادريد كشته ميشوند اين امر طبيعي است كه مردم آن كشورها به لحاظ اخلاقي و عاطفي بسيار متاثر شوند و واكنشهاي مناسب اين احساس خود را نشان دهند، به همان ميزان نيز طبيعي است كه آنان در برابر رويدادهاي مشابه در كشورهاي ديگر واكنش مشابه نداشته باشند، زيرا انسان نميتواند در برابر اين نوع اتفاقات و در همه جا، واكنش عاطفي يكسان نشان دهد. وقتي كه در محل و جلوي چشم ما اتفاقي رخ ميدهد، فرق ميكند با وقتي كه در محل يا شهر يا كشور ديگري رخ ميدهد. بنابراين مردم منطقه ما نيز ميتوانند و بايد نسبت به اتفاقات مشابه در منطقه خود، واكنش احساسي و اخلاقي و عاطفي مناسب بروز دهند. اين ارزش، متفاوت با ارزش خبري است. وقتي كه مردم منطقه در برابر ناملايمات عليه هموطنان خود واكنش شايستهاي نشان نميدهند، چگونه انتظار داريم كه ديگران نسبت به اين اتفاق در منطقه ما واكنش اخلاقي و عاطفي نشان دهند؟
مشكل بزرگ در منطقه ما اين است كه انسان به ما هو انسان واجد جايگاه و ارج و منزلت نيست. انسانها را با معيارهايي ارزشگذاري ميكنيم كه در نهايت افراد اندكي واجد ارزشهاي انسانيت و شايسته دلسوزي و واكنش اخلاقي و عاطفي ميشوند. البته وجود اين واقعيت دليل نميشود كه ما در برابر اتفاقات پاريس واكنش اخلاقي و عاطفي پررنگتري را نسبت به اتفاقات بيروت نشان دهيم. چنين رفتاري براي يك غربي و فرانسوي كاملا پذيرفتني است، چون او تعلقات طبيعي بيشتري نسبت به آسيبديدگان و كشتهشدگان حادثه پاريس دارد، بدون اينكه مردمان ديگر را بيارزش تلقي كند، ولي براي ما به عنوان كسي كه در منطقه است و تعلقات فرهنگي و مذهبي و جغرافيايي بيشتري با مردم منطقه دارد، چنين رفتاري به منزله ارزشگذاري بيشتر بر جان و درد و رنج انسانها براساس ويژگيهاي اجتماعي و اقتصادي و نه انساني است.