پيامبر رحمت از نگاه استاد مطهري
دكتر محمد كوكب
نكته برجستهاي كه در پيام حضرت محمد (ص) يعني «اسلام» به چشم ميخورد و ضامن ماندگاري آن است، خود لفظ و محتواي «اسلام» است. استاد مطهري ميگويد: «اسلام اعجاز در تسميه دارد. پيغمبر ما نام دين خود را دين احمدي يا دين محمدي نگذاشت مثل دين مسيحي و عيسوي و كليمي و غيره. و همچنين به اسم زادگاه يا وطن آن حضرت نيست كه بگويند دين مكي يا مدني يا حجازي يا عربي، مثل اينكه گفته شد دين نصراني به اعتبار ناصره (زادگاه حضرت مسيح)، بلكه گفت دين «اسلام» و مدعي شد كه ابراهيم اين نام را گذاشته: «هو سمّيكم المسلمين من قبل»و حقيقت اسلام، تسليم حقيقت بودن است.» پس چنان كه استاد مطهري اشاره داشتند، اسلام برخلاف اديان ديگر، در نامگذاري نيز اين درس بزرگ را به پيروانش آموخته است كه اين دين خاتم، قائم به شخص نيست و از همين رو است كه مبدأ تاريخ اسلام نيز روز تولد پيامبر تعيين نشده، بلكه روز هجرت آن حضرت از مكه به مدينه قرار داده شده است و به قول استاد مطهري: «هجرت يعني ضرورت جدا شدن از يك سرزمين به قصد سرزمين ديگر براي نجات و آزادي ايمان». از اين نقطه عزيمت، استاد مطهري به اين موضوع منتقل ميشود كه: «مردم اگر بخواهند از سيرت پيامبر استفاده كنند بايد پيغمبر را در كسوت بشر ببينند كه او هم فكر ميكرده و نقشه داشته و عمل ميكرده؛ اعمال و اخلاق و حركات و افكار او در سرنوشتش تاثير داشته است.»
استاد شهيد در اينجا به يك آسيبشناسي ژرف در باب معرفت و شناخت پيامبر دست ميزنند و باور عامه را در اين خصوص به نقد ميكشند.ايشان به اين صورت به طرح مساله ميپردازند كه عامه مردم همواره تلاش ميكنند با قلاب جهل با پيامبر ارتباط برقرار كنند؛ يعني فكر ميكنند مقام فرشتهاي مانند جبرييل از مقام پيامبر اكرم بالاتر است و از اين رو مقام پيامبر را به گمان خود بالا ميبرند تا به مقام فرشته برسانند و حال آنكه «پيغمبر يعني انسان كامل، يعني شخصيتي كه مشخصات بشريت را دارد با كمال عالي مافوق ملكي. به عبارت ديگر پيامبر در عين حال كه عواطف و جنبههاي بشرياش از ما قويتر است، در جنبههاي كمال انساني از فرشته و از جبرييل امين بالاتر است.» از نگاه استاد مطهري، اسلوب صحيح در شناخت پيامبر اين است كه با قلاب حقايق معلوم و مفهوم و نه با قلاب مجهولات و امور نامفهوم با آن حضرت ارتباط برقرار كنيم. ايشان در تبيين اين مساله ميگويند: «ما امروز درباره پيغمبر خودمان همان طوري فكر ميكنيم كه اعراب جاهليت درباره ابراهيم(ع) فكر ميكردند كه با آنكه به نبوت ابراهيم(ع) و بعضي پيغمبران ديگر معتقد بودند، باز انتظار داشتند پيغمبر غذا نخورد و راه نرود در كوچهها، مثل اينكه اگر اينطور باشد پيغمبر نيست، در حالي كه قرآن اين خيال را نفي ميكند. آيات زيادي كه تاكيد ميكند بر بشريت حضرت رسول كه «انما انا بشر مثلكم»يا «قل سبحان ربي هل كنت الاّ بشراً رسولاً»يا «انك ميت و انهم ميتون» همه براي اين است كه پيغمبر را از مدار بشريت خارج نكنند كه از طرفي مدعي الوهيت بشوند (مانند مسيحيت تحريف شده) و از طرفي به جاي اينكه بگويند امام و پيشوا و معلم بوده بگويند تنها براي گناهبخشي آمد.»از جمله آياتي كه انديشه و تفكر صائب در مورد پيامبر اكرم را عرضه ميدارد، آيه شريفهاي است كه پس از جنگ احد و به دنبال شايعه كشته شدن پيامبر در اين جنگ نازل شد.
استاد مطهري اين جريان تاريخي را اينگونه نقل ميكنند: « در جريان جنگ احد كه مسلمين شكست خوردند و خبر كشته شدن پيغمبر اكرم پخش شد و گروهي از مسلمين پشت به جبهه كرده فرار كردند، قرآن كريم چنين ميفرمايد: «و ما محمد الاّ رسول قد خلت من قبله الرسل أفان مات أو قتل انقلبتم علي اعقابكم» (محمد جز پيامبري كه پيش از او نيز پيامبراني آمدهاند نيست. آيا اگر او بميرد يا در جنگ كشته شود شما فرار ميكنيد و ديگر كار از كار گذشته است؟!) حضرت استاد علامه طباطبايي (روحي فداه) در مقاله «ولايت و حكومت» از اين آيه چنين استنباط فرمودهاند كه كشته شدن پيغمبر اكرم در جنگ نبايد هيچگونه وقفهاي در كار شما ايجاد كند؛ شما فورا بايد تحت لواي آن كس كه پس از پيغمبر زعيم شماست به كار خود ادامه دهيد. به عبارت ديگر، فرضا پيغمبر كشته شود يا بميرد، نظام اجتماعي و جنگي مسلمين نبايد از هم بپاشد.»
البته اين گونه پيامبرشناسي كه قرآن ارايه ميكند، در صدر اسلام در ميان برخي اصحاب بابصيرت و تربيتيافته مكتب وحي بروز و ظهور داشت، چنان كه در همان جنگ احد كه گروهي از رزمندگان با شنيدن شايعه كشته شدن پيامبر فرار را بر قرار ترجيح دادند، سعد بن ربيع كه مجروح شده و بر زمين افتاده بود، در پاسخ يكي از مسلمانان فراري كه گفت: شنيدهام پيغمبر كشته شده است، گفت: اگر محمد(ص) كشته شده باشد، خداي محمد(ص) كه كشته نشده است، دين محمد(ص) هم باقي است، تو چرا از دين خودت دفاع نميكني؟!
در قرآن كريم بار پيامبر اسلام با خطاب «يا ايها النبي» (10 بار) و
«يا ايها الرسول» (2 بار) مخاطب پروردگار قرار گرفته و حتي يك بار با اسم خاص مورد خطاب واقع نشده است و اين علاوه بر اينكه بيانگر تجليل و تكريم پيامبر است، نشانگر آن است كه در قاموس قرآن آنچه اصل و اساس به شمار ميآيد نه صرفا شخص پيامبر بلكه شخصيت، جايگاه و شأن و مقام ايشان است. گواه اين حقيقت، آيه سوره احزاب است كه ميفرمايد: «ما كان محمد أبا احد من رجالكم ولكن رسولالله و خاتم النبيين» (محمد پدر يكي از مردان شما نيست، بلكه فرستاده خدا و خاتم پيامبران است) . مرحوم علامه طباطبايي در تفسير اين آيه شريفه خاطرنشان ميسازند: «در اين آيه اشاره به اين حقيقت نيز هست كه ارتباط و بستگي آن جناب به شما مردم، ارتباط رسالت و نبوت است و آنچه او ميكند به امر خداي سبحان است.»
در حقيقت پيامبرشناسي مورد نظر قرآن، ما را به توحيد ناب و سره سوق ميدهد؛ توحيدي كه راه را بر هرگونه شخصپرستي ميبندد؛ توحيدي كه قهرمان آن ابراهيم بتشكن است. استاد مطهري در اين باره ميگويند: «شعار اصلي و اساسي اسلام «توحيد» است. تفاوت تربيت اسلامي با ساير تربيتها يكي در اين است كه اساس همه تربيتها را «توحيد» قرار داده است. توحيد آن وقت براي انسان توحيد واقعي است كه تا اعماق روحش نفوذ كرده باشد؛ يعني غير از خدا چيزي را نبيند و چيزي را نخواهد و از چيزي نترسد.»
در صورتي كه باور توحيدي در ژرفاي جان مسلمانان ريشه بدواند، آنگاه شخصيت مطلوب تراز مكتب را كسب خواهند كرد؛ شخصيتي كه آنان را از هر گزند و آسيب داخلي و خارجي مصون خواهد داشت. استاد مطهري در اين باره چنين ميگويند: «بزرگترين اثر شعار توحيد اين بود كه به پيروان خود شخصيت داد. از اين سرمايه بالاتر براي اجتماع وجود ندارد كه در خودش احساس شخصيت و منش كند. حيات يك ملت به داشتن ثروت زياد نيست، حتي به علم هم به تنهايي نيست. اگر ملتي همهچيز داشته باشد ولي شخصيت خودش را ببازد هيچ چيز نخواهد داشت و خواهناخواه در ملتهاي ديگر جذب ميشود.»
پيامبر اكرم با تعليم عملي توحيد، به پيروان خويش شخصيت داد و آنها را از حضيض ذلت و بردگي به اوج عزت و آزادگي رفعت بخشيد؛ يعني «به آنها عشق و ايدهآل داد و عشق و ايدهآلهايي را كه روي آن را غبار گرفته بود زدود و دوباره آنها را زنده كرد.»
حسين بن علي (ع)، اين چراغ هدايت و كشتي نجات بشريت نيز با قيام خونين خويش همين رسالت سترگ جد بزرگوارش را تداوم بخشيد. استاد مطهري، اين حقيقت را اينگونه تبيين ميكند: «حسين بن علي (ع) به نام يك نفر مصلح و اصلاحطلب كه بايد در امت اسلام اصلاح ايجاد ميكرد، قيام كرد و به مردم عشق و ايدهآل داد. ركن اول حماسه زنده شدن يك قوم، همين است. ملتي شخصيت دارد كه حس استغنا و بينيازي در او باشد. او حس استغنا و بينيازي به مردم داد و همين روحيه استغنا چقدر قيامها و نهضتها به وجود آورد!»
استاد مطهري به جد بر اين باور بود كه «امام خميني (ره) شخصيت واقعي و هويت اسلامي مردم را به آنها بازگرداند.»و معتقد بود كه آينده انقلاب اسلامي نيز به اين بستگي دارد كه رهبران جامعه بتوانند اين روحيه خللناپذير و غيرقابل نفوذ را تقويت كنند و مانع شوند كه در آن خلل يا تحريفي واقع شود و ملت به حالت تسليم و تمكين گذشته برگردد.استاد شهيد، بزرگترين هديه يك رهبر به ملت خود را «ايمان به خويش» ميداند؛ يعني اينكه آن رهبر ملت را به خودش مومن و معتقد كند كه بگويد من از خودم تاريخ و فرهنگ دارم و هيچ احتياجي ندارم كه از غرب الگو بگيرم.
آري، پيامبر رحمت، حضرت ختمي مرتبت نيز بزرگترين هديهاي كه به امت خويش بخشيد، ايمان به ارزشها و اصالتهاي انساني و باور عميق به شخصيت و هويت اسلامي بود؛ شخصيت و هويتي كه ريشه در فطرت خداجوي و حقطلب انسانها دارد و اراده ناشي از آن ميتواند جهان غرق در خودخواهي و نفسپرستي را به جهان آرماني توحيدي مهدي موعود (عج) متحول سازد. ٭منابع در روزنامه موجود است