به راه باديه رفتن
سيد علي ميرفتاح
بيخود نيست كه من تهران را بيش از هر شهر ديگري دوست دارم؛ يك باد كه بوزد و يك باران كه بزند ميشود بهشت، آسمان را نگاه كنيد؛ كوهها را نگاه كنيد؛ اگر برجها مزاحم ديدن هستند، جا عوض كنيد و از هر روزني شده به توچال نگاه كنيد، ببينيد چطور از حيث زيبايي چيزي از آلپ و آند كم ندارد. فوقالعاده است اين شهر. حتي همين چنارهاي سرسوخته را نگاه كنيد.
هزاران هزار گنجشك و سار و پرستو و حتي بلبل، شادمان و ترانهخوان و جيكجيككنان، سرخوشانه از اين شاخ بر آن شاخ مينشينند و كيف ميكنند.
تا سه روز پيش اينجا جهنم محض بود.
ملت بي اعصاب و افسرده؛ ابروهاشان فشرده درهم. سلامت را نميخواهند پاسخ گفت/ سرها در گريبان... حتي گربهها بيحس و بيحوصله، مغموم و ناراضي به كنجي كز كرده بودند و در دوزخ اينورژن ناي جست و خيز نداشتند... يك باد كه وزيد، يك باران كه زد حتي از برن و لزن و «سوييس دو نورماندي» هم پاكتر و قشنگتر و مصفاتر شد اين تهران عزيز... البته گويي وظيفهاي بر دوشمان سنگيني ميكند يا تعهدي نسبت به كسي و جايي داريم كه با چنگ و دندان، شهرمان را به جهنم مطلق بدل كنيم. لابد اگر آن وضعيت وحشتناك را بر شهر حاكم نكنيم، قدر اين آفتاب وآسمان آبي و توچال سفيدپوش را نخواهيم دانست. يكي نشسته بود به تخم چشمش سوزن ميزد و آه ميكشيد. گفتند چرا؟ گفت عوضش قدر وقتهايي را كه سوزن نميزنم ميدانم. بيست و چهار ساعته زمين و آسمان را آلوده ميكنيم تا قدر چند روز پاكيزگي را بدانيم...
عجيب است كه ما با اقتضائات طبيعي شهرمان كنار نميآييم. اين شهر مال هر مردم ديگري بود يقين كنيد كه ميرفتند دنبال ماشينهاي هيبريدي و موتورهاي برقي. اين شهر مال هر كجا بود، «آر انددي»هاي كارخانهها را مجبور ميكردند كه روي كاهش آلودگي فكر كنند و ابزار و وسيله اختراع كنند. اين شهر مال هر كس بود اولويتش را ميگذاشت كه اين همه پرايد و موتور و پژو و سمند را به راه راست هدايت كند.
اين شهر در هر كجا بود يك اقدام عاجل ميكردند كه شومينههاي تزييني را خاموش كنند و در استخرهاي خانگي را گل بگيرند. مد شده وارد هر آپارتماني ميشويم ميبينيم استخر آب گرمشان به راه است. در كشوري كه نه آب دارد و نه هوا، كار عاقلانهاي است استخر خصوصي؟
گناه را به گردن چهار تا استخر و شومينه نمياندازم. هر چند تعدادشان آنقدر هست كه جاي نگراني داشته باشد. اما عرضم اين است كه بالاخره از يك جايي بايد اقدام كرد. شما از دم غروب تا هشت، 9 شب اين اتوبان خسته و مغموم همت را نگاه كنيد. تا چشم كار ميكند پرايد و پژو و سمند و پيكان ميبينيد كه در راهبندان گير افتادهاند و درجا دارند توليد دود ميكنند. دودهاي اينجا را در چمران و نيايش و مدرس خوب نگاه كنيد تا حساب كار دستتان بيايد. گاهي دلم براي شهداي عزيز و بزرگان دين ميسوزد كه اسامي شريفشان را روي معبرهايي گذاشتهايم كه در توليد دود و دم بيشترين سهم را دارند... بقيه هم سهم دارند. شهرداري، دولت، مردم... همه و همه تقصيركارند در آلوده كردن شهر. همين امروز را با موبايلتان عكس بگيريد با فردا و پسفردا و فرداهاي ديگر مقايسه كنيد ببينيد چه اهتمامي ميورزيم در آلوده كردن شهر... واقعا توليد يا وارد كردن موتورهاي برقي خيلي فانتزي و دور از ذهن است؟ خيلي عيب دارد اگر مديران دولتي، داوطلبانه به جاي پرشيا با دوچرخه و موتور برقي سر كارشان بروند؟ خيلي بد و آبروريزي است اگر مديران شهرداري پيادهروي يا موتور برقي را باب كنند؟ مردم دنيا به ريشمان ميخندند اگر ماشينهاي كوچك هيبريدي بازار را پر كنند؟ خيلي فاجعه است اگر مردم داوطلبانه استخرها و شومينههاي خود را تعطيل كنند؟ خيلي بلندپروازانه و دستنيافتني است اگر تاكسيراني برود دنبال ماشينهاي بياحتراق؟
خيلي بد است اگر مسوولان عاليرتبه- نمايشي هم كه شده- به بقيه ياد بدهند كه اينقدر الكي از ماشين شخصي استفاده نكنند؟
آيا شرعي و عرفي نميشود احكامي صادر كرد كه آلوده كردن هوا مصداق اضرار به نفس است؟ آيا سالم نگه داشتن هواي شهر اين همه دور از ذهن و دستنيافتني است؟ من نميدانم راه حل اصلي تهران چيست اما ميدانم كه به راه باديه رفتن به از نشستن باطل، نشستن باطل؟ بيست و چهار ساعته به تخريب زمين و آسمان شهر مشغوليم.