• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3432 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۵ دي

ايلياتي ما كوچ كرد

  شهرام وزيري  / آنچه حالا مانده همه حسرت است... حسرت براي رفيق شفيقي كه ناباورانه صف شكن شد و شتاب‌آلوده خود را به سر صف رفتني‌ها رساند و رفت. ايلياتي پاك نهادي كه انگار جاي جاي خاك وطن برايش عرصه ايلش بود. كوچ پشت كوچ تا روز به شب و شب به روزش را در دل كوه و كمر ودشت و دمن به هم بدوزد و تو اگر روزي عقبش مي‌گشتي كه آهاي! ممدلي كجايي؟
از بسكي در به در دنبالش مي‌گشتي خودت يك گمشده بودي! ايلياتي بيابانگردي كه كم بسترش خاك گرم كوير نبود و كم‌ رواندازش ستاره‌هاي آسمان تا ماه‌ها در تو‌‌در‌توي غارها به غور كردن در و ديواره‌هايش بگذراند و سال‌ها متر به متر ميليون‌ها كيلومتر به كشف وشهود طبيعت وطن عاشقانه گام بردارد و فصل به فصل به تحقيق و تفحص در اكو سيستم ديارش طي كند؛ كه چي؟ كه تو را در كنج خانه‌ات از غريبگي و طبيعت ستيزي برهاند و خود واسطه‌اي باشد براي صلح و آشتي تو با طبيعت وطنت.
رفاقت با اين رفيق شفيق‌مان پر از خاطره است. چه آن روز‌هايي كه ما بچه‌شهري‌ها را دنبالش مي‌كشاند به كوه و كمر و دشت و دمن و بلندي‌هاي شاهرود و تا ما را از پا نمي‌انداخت و ريشخندي تحويل‌مان نمي‌داد ول‌كن‌مان نبود و چه آن روز‌هايي كه اين ايلياتي خوش‌قد‌و‌بالاي‌مان كت و شلواري شده بود و شهرنشين و بايد براي سر و سامان دادن به آن شركت انتشاراتي، «پارس ورزش» در سال 1362 كه جان و مال‌مان را برايش گذاشته بوديم هي مدام خون جگر بخورد و بخوريم و عاقبتش هم فنا رفتنش باشد!
آن رفيق شفيق‌مان كم خاطره پشت خاطره از رفاقت‌ها و همنفسي‌هايش در عرصه‌هاي مختلف زندگي يادگار نگذاشت. مقدماتي جام جهاني 98 فرانسه بود و فدراسيون صفايي فراهاني و پيشنهاد از طرف ممدلي عزيز براي ساخت يك فيلم نيمه‌مستند از صعود ايران به جام جهاني و بيشترش زوم كردن روي گل خداداد با مشاورت من و يادش بخير مساعدت همكارمان خسرو والي‌زاده كه در آن زمان مسووليت روابط عمومي فدراسيون را داشت موافقت ساخت اين فيلم به نام «گل طلايي» گرفته شود و بعد از پخشش در جام جهاني خيلي مورد استقبال قرار بگيرد.
 بعدها رسيد كه مرد ايلياتي سال‌ها يك پا در بيابان داشته باشد و يك پا در خيابان تا با نخستين فرصت بي‌خبر پشت به شهر سر به كوه و كمر بگذارد وچنان برود كه خود را روزها از تمدن و شهر‌نشيني گم وگور كند. ياد رفيق شفيق‌مان بخير كه زندگي‌اش پراز خاطره بود و زندگي كردن در كنارش خاطره‌انگيز. يك‌بار تعريف مي‌كرد، يك سفر كه براي غار‌شناسي در دل كوه وكمرشب خسته و خواب‌آلوده دنبال سرپناهي مي‌گشتم تا چند ساعتي بخوابم. كورمال كورمال در دل تاريكي جاي گرم ونرمي پيداكردم و افتاده نيفتاده خوابم برد. صبح كه از خواب پا شدم ديدم روي پهن گرم و نرم گاو و گوسفند‌ها خوابم برده و روبه‌رويم يك مار خوش خط وخال چنبره زده انگار قصد دارد به من صبح بخير بگويد!محمدعلي اينانلو... به قول رفقايش «ممدلي» بدون هيچ مداهنه و اغراق در كار و حرفه خود يك «برند» معتبر بود. يك برند مشهور كه سخت مي‌توان در اين روزگارسره‌گم‌كرده در تخصص‌ها طبيعت‌شناسي همه سويه و همه‌سو‌نگر چون او پيدا كرد... ايلياتي سختكوش ما وجب به وجب ميليون‌ها كيلومتر خاك وطنش را در نورديد و كوه به كوه بالا رفت و دره به دره پايين آمد و تا ته يكي يكي غار‌ها را درنياورد و يادداشت برنداشت پا پس نكشيد. ايلياتي ما تا معلم‌وار هرآنچه دانش وتجربه در اكوسيستم ايران‌زمين تجربه كرده بود را به شاگردانش نياموخت هرگز كلاسش را تعطيل نكرد. ايلياتي اصيل ما عمري در دل كوه و دشت هواي پاك خورد، خورد و خورد تا عاقبت در ميان ناپاكي‌هاي شهر و شهرنشيني دق كند و سكته زند و هرآنچه خورده بود را يك جا تحويل حضرت اجل دهد؛ بخوان اجل معلق!
اجل معلقي كه 17 سال پيش مي‌خواست در رودخانه لار براي ايلياتي ما معلق بزند، چند دقيقه زد اما ممدلي ما برايش وارو زده بود و دوباره به زندگي سلام گفته بود؛ اما اين‌بار اين جناب اجل بود كه امان نداد. خداوند ممدلي ما را بيامرزد...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون