• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3432 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۵ دي

«ديوار مهرباني»: مصرعي كه ما به ديوان مهرباني افزوديم

بي‌گمان در هر زبان براي ناميدن خورشيد و آفتاب واژه يا واژگاني هست ليكن كمتر فرهنگي همچون فرهنگ ايراني تا اين اندازه حول اين مفهوم جولان داده و آن را پرداخته و با آن شاعري كرده است. اشتباه نيست اگر بگوييم غنا و ارج هر فرهنگ مديون مفاهيم مجردي است كه به جهان بشري تقديم كرده است؛ بنيادي‌ترين مفاهيم و انگاره‌ها و استعاره‌هايي كه از وراي آن به جهان مي‌نگريم و آنقدر با زندگي و تفكر ما عجين شده و در ناخودآگاه‌مان رسوب كرده كه حضورشان را از ازل بديهي مي‌دانيم همان چيزي است كه فرهنگ ما به ما ارزاني داشته است. يكي از اين مفاهيم كه فرهنگ ايراني آن را از صفات و عوارض خورشيد وام گرفته و پرورانده و به عرش رسانده و به جهان عرضه كرده، مفهوم «مهر» است.
محترم دانستن مهر يا خورشيد و صفات و عوارضش از جمله گرمي و روشنايي و باروري به اندازه‌اي نزد ما قدمت دارد كه به زحمت بتوانيم زماني را تصور كنيم كه جهان را از دريچه‌اي به جز اين مي‌ديديم. «مهرباني» يكي از آن مفاهيم بي‌بديل و استثنايي است كه پدران ما آن را از معنا و صفات «مهر» وام گرفتند؛ به جز اين مفاهيمي چون «مهرگان»، «مهرورزي»، «مهرآفرين»، «مهرافزا»، «مهرپرور»، «مهرافروز» همه و همه با هنرمندي نياكان پارسي‌گوي ما و به روزگاران به ديوان مهرباني افزوده شده و خواه‌ناخواه انديشه ما را تا به امروز متاثر ساخته و زندگي ما را زيباتر و پرمعني‌تر كرده است.
گويي مدت‌ها بود كه ما برخلاف قدماي‌مان نتوانسته بوديم به ديوان مهرباني چيزي نغز و درخور بيفزاييم. وليكن بالاخره پس از ساليان طولاني، «ديوار مهرباني» شايد سهم نسل ما در اين ديوان باشد و چه تركيب غريبي است «ديوار مهرباني»! ديوار كه هميشه جدايي را تداعي مي‌كند حالا در كنار مهرباني كه پيوند و مجاورت و صميمت را به خاطر مي‌آورد. ليكن حل اين تضاد از مهرباني بعيد نيست، چراكه مهرباني عرصه امكان‌يافتنِ ناممكن‌هاست.
چيزهايي كه با هم غريبه‌اند و با هيچ چسبي به هم نمي‌چسبند با ذره‌اي مهرباني با هم عجين مي‌شوند. مهرباني است كه در چشم‌ به‌هم‌زدني دشمن را دوست و تلخ را شيرين و سركه را مل مي‌كند.1 مهرباني همه معادلات را به هم مي‌ريزد و معادلات خود را جايگزين آن مي‌كند. در بزم محبت و مهرباني است كه مفاهيمي چون شاه و گدا قلب مي‌شود و اين دو بي‌هيچ تمايزي رو در رو  و مقابل هم مي‌نشينند. 2
در باور ايرانيان مهر مربي‌ هستي است كه هر چيز را بي‌هيچ مزد و منتي و به يكسان، تحت تربيت و لطف خود قرار مي‌دهد و اين «لطف» چون اكسيري است كه متعلقات هستي را «لطيف» مي‌كند.3 ذره‌اي ناچيز مي‌تواند در پرتو مهر به آسمان رسد و بر جاي خورشيد بنشيند4 و سنگي بي‌مقدار نيز تحت لطف مهر امكان پيدا مي‌كند كه لعل و عقيق شود.5 ديوار هم وقتي در شعاع مهرباني قرار گيرد جسمانيت و كدورتش را از دست داده و لطيف مي‌شود. ديوار مهرباني آن ديواري است كه ديگر حائل نيست بلكه به‌عكس عامل پيوند و الفت ما است. اين روزها ظهور ديوار مهرباني به يادمان مي‌آورد كه چقدر جاي مهرباني در عرصه شهر خالي بود. ديوار مهرباني فقط به آنان كه چيزي مي‌بخشند يا نيازمند به چيزي هستند تعلق ندارد؛ اين ديوار سهم همه اهل شهر از محبت و صميميت است. مهرباني كه محصور در فضاي خصوصي و خانه‌هاي ما بود و شعاعش فقط خويشاوندان ما را دربرمي‌گرفت حالا به شهر تسري پيدا كرده و دايره وسيعي از اهل شهر را دربرگرفته است. البته هنوز هم اگر سراغ شهر را در صفحه حوادث روزنامه‌ها بگيريم چهره‌اي رعب‌آور و تاريك و سرد به ذهن مي‌آيد كه خورشيد براي هميشه از آن رخت بربسته و رفته است ولي در اين ظلمت، ظهور ديوار مهرباني همچون نخستين شعاع‌هاي نور است كه طلوع دوباره مهر را نويد مي‌دهد و مي‌شود اميدوار بود شهري كه تا پيش از اين سرد و تاريك و ناامن بود، گرم و روشن و مطبوع و امن ‌شود. شهري كه در آن «كسي به كسي نبود» شهري شود كه اهالي‌اش در پرتو مهر و لطف و توجه هم قرار دارند. مهرباني شايد تنها عرصه‌اي باشد كه در آن كميت چندان موضوعيت ندارد و حتي ذره‌اي‌اش هم مي‌تواند منشا اثرات وسيع و عميق شود.
ذره‌اي مهر همچون اكسيري به دل موضوعات نفوذ كرده و همه مولفه‌هاي كمّي و فردي و سودجويانه را كه ديوار اصلي بين انسان‌هاست از بين مي‌برد و دل‌ها را به هم پيوند مي‌دهد و جراحت‌هاي كهنه را مداوا مي‌كند. در شهري كه مهرباني جريان دارد مشكلات بزرگ را هم راحت‌تر مي‌توان تحمل كرد!
پي‌نوشت: 1-اشاره شماره يك، به این بیت از مولانا:«از محبت خارها گل می‌شود/ وز محبت سرکه‌ها مل می‌شود» است.
2- اشاره شماره دو به اين بیت از طبیب اصفهانی:« بنازم به بزم محبت که آنجا/ گدایی به شاهی مقابل نشیند» است.
3- اشاره شماره سه، به اين بيت حافظ«از کیمیای مهر تو زر شد روی من/ آری به یمن لطف شما روی زر شود»است.
 4- اشاره شماره 4 هم به بيت ديگر حافظ «کمتر از ذره‌ نه‌ای پست مشو مهر بورز/ تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان» است.
5-  شماره 5 هم اين بيت حافظ:«طالب لعل و گوهر نیست وگرنه خورشید/ همچنان در عمل معدن و کان است که بود» و سنايي را دربرمي‌گيرد:«سالها باید که تا یک سنگ اصلی زآفتاب/ لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون