فاجعه فاصله را كم كنيم
حسن معجوني
جامعه جوان ايراني، اين روزها در معرض اتهامهاي زيادي است؛ بيانگيزگي، بيسوادي، بيكاري، درگيري فراوان با شبكههاي مجازي و... همه برچسبهايي است كه كنار نام جوانان ميچسبانند تا در شرايطي كه از نظر اقتصادي و اجتماعي، ميداني براي ظهور و بروز استعدادها وجود ندارد، اين اتهامها هم بيشتر از پيش، آنها را در خود فرو ببرد و باعث شود در جمعهاي كوچك، خودشان با خودشان و مشكلات متعدد دست و پنجه نرم كنند. ارتباط ميان نسل قديم و نسل جديد قطع شده، نسل قديم زبان اين نسل تازه را نميشناسد و همين ناآشنايي با زبان، خواست و دنياي جوانان نسل تازه است كه باعث شده، برخلاف آنچه در واقعيت زندگي و جهان اين جوانان ميگذرد، آنها را متهم كنيم و روز به روز بيشتر از آنها دور شويم. در حالي كه واقعيت جهان جوان ايراني، آنچيزي نيست كه در تفكر و ذهن نسلهاي قديميتر ميگذرد. جامعه ما، جامعهاي است كه براي زندگي پيرها و نسلهاي قديمي تعريف شده. در رفتارها و فرهنگ ما، جايي براي ميدان دادن به نسلهاي تازه و جوان نيست. روزي روزگاري، از نسل ما كه جوان بوديم ايراد ميگرفتند كه چرا كتاب ميخوانيد، چرا رفتارتان متفاوت است، چرا و چرا و چرا... و حالا از جوانهاي نسل تازه ميپرسند كه چرا مدام در فضاي مجازي سرگرمند، كتاب نميخوانند، دغدغه ندارند و... در تمام اين رفتارها، هيچوقت تغيير زمانه، عوض شدن شرايط و رسيدن امكانات تازه به نسل تازه، در نظر گرفته نميشود. نگرانيهاي آقامنشانه نسل قبلي، هميشه و همواره باعث ميشود كه دو نسل در مقابل هم قرار بگيرند و زبان مشترك پيدا نكنند. من سالهاي سال است كه مخاطبانم همه جوانها هستند، سالهاي سال است كه به خاطر آموزش تئاتر، درگير نسلهايي ميشوم كه نسل جوان به حساب ميآيند و همين درگيري و شرايط زندگي و حرفهايام هست كه باعث شده تا ببينم و درك كنم كه زبان مشترك، كليد اصلي برقراري ارتباط با جوانان است. جوانان به درك شدن نيازمندند و نه نصيحتهاي دور نسل قبلي كه هيچ آشنايي به زمانه آنها ندارند. آنها ميخواهند كه راهها و فرصتهايي در اختيارشان باشد تا بتوانند استعدادها، خواستها و آرزوهاي خود را دنبال كنند. اما زبان و نگاه آقامنشانه و خودبزرگبين نسبت به اين نسل، دقيقا همان چيزي است كه آنها را دور ميكند، بيانگيزه و نااميد ميكند و در شرايطي كه ميتوانند بيشترين استفاده را از روزگار جواني خود ببرند، تبديل به انسانهاي منفعل و در خودفرورفته ميشوند.
فهم و ايجاد زباني مشترك، كار اصلي ما نسل قديمي است. نسل قديمي موظف است كه زباني و راهي براي ورود به جهان جوان پيدا كند، ارتباط قطع شده را ترميم دهد و اين فاصله عجيب و غريب را كم و كمتر كند. تجربه همكاري با جوانها به من نشان داده كه ما جواناني با استعدادتر، باسليقهتر و فهيمتر از نسلهاي قبلي داريم، جوانهايي كه بايد به آنها ميدان داد، كمك كرد و در كنارشان ايستاد تا از تمام استعدادها و تواناييهايي كه دارند به نفع آينده جامعه استفاده كنند. ايستادن مقابل جوانها، نگاهي از بالا به پايين داشتن و تلاش براي اينكه زبان آنها را به زبان خود تغيير بدهيم، راه و روشي بيهوده است كه جز قطع ارتباط و فاجعه فاصله ميان نسل امروزي و قديمي، نتيجه ديگري ندارد.