رمان «جامانديم...» نوشته بهناز عليپور گسكري منتشر شد
رمان «جا مانديم...» نوشته بهناز عليپورگسكري بهتازگي توسط نشر چشمه منتشر و راهي كتابفروشيها شده است. بهناز عليپورگسكري پيش از اين دو مجموعه داستان «بماند...» و «بگذريم...» را توسط نشر چشمه به چاپ رسانده است. بهناز عليپورگسكري متولد ۱۳۴۷ در گيلان است و به نوشتن كتابهاي پژوهشي و داستاني در حوزه ادبيات اشتغال دارد. به جز آثار داستاني اعم از مجموعه داستان و رمان كه از اين نويسنده به چاپ رسيده، آثاري مانند «زن در رمان فارسي» نيز در كارنامه او ديده ميشود.
در قسمتي از اين رمان ميخوانيم: «تو را با دهتا جعبه ديگر آوردند توي شهر طوافتان دادند و مردم حاجتها خواستند از جعبههاي خالي شما. خودم را ميرسانم به جعبهات. جعبه فرزين پاكزاد. اينكه دليل نميشود كه جعبه توي آن آخرالزمان جنگ و موشك و بمب و... عوض نشده باشد و اسمها را اشتباهي نچسبانده باشند. از آدمك سربازهاي يكشكل ميپرسم عوض كه نشده؟ عين مجسمه مرا برّوبر نگاه ميكنند.
آنقدر هچيره ميكشم تا جعبه را باز ميكنند. هزاربار خداخدا ميكنم جنازه يكي ديگر باشد. فقط برزينم نباشد. اصلا فقط همين يكبار. اصلا ديگر معامله نميكنم باهات خدا! بگذار درنا تا ابد بماند توي زندان و اين جنازه مال بچه من نباشد. همين يكي را گوش بگير خدا.
زنها توي گوشم وز وز ميكنند؛ «جيغ بزن... گريه كن. غصههات را بريز بيرون زن... زمينگير ميشي. باز هم بچهداري. شوهرداري، به فكر اونها... جيغ بزن...» جيغ ميكشم تا گوش فلك. تا عرش. تا ارك. تا فلكالافلاك تا معراج. يك جمجمه خالي و سياه، چندتا استخوان توتيا و دندان دندان دندان و آروارهاي رو به هوا... دندان شيرياش را نخ ميبستم. نه نخِ قرقره؛ فقط نخ كوك كه يك وقت لثهاش را نبُرد. نخ را ميدادم دستش بازي بازي كند تا دندان خودش از جا دربيايد. شك ندارم جعبه بچه من عوض شده. اصلا مادرها يك حسي دارند كه هيچكدام از خلايق خدا ندارند. آن چهار تكه استخوان سوخته اصلا مالِ آدميزاد نبود كه.»
رمان «جا مانديم...» بهناز عليپورگسكري هفتاد و دومين عنوان مجموعه «كتابهاي قفسه آبي» و دويست و چهل و يكمين عنوان «داستان فارسي» است كه نشر چشمه به چاپ ميرساند. اين رمان با ۲۵۰ صفحه، شمارگان 1000 نسخه و قيمت 17500 تومان منتشر شده است.