ايالات متحده بايد بپذيرد كه ديگر
داراي يك سياست خاورميانهاي نيست
استفان والت / اگر در حال حاضر - و در آينده - دولت ايالات متحده ميخواهد به جنگ با داعش برود و سوريه را نجات دهد و رابطه با اسراييل را حفظ كند، آن راهكار حفر خندق در جنگ سرد است. آيا ميدانيد ايالات متحده چه كاري بايد در خاورميانه انجام دهد؟ پاسخ به اين سوال در گذشته بسيار واضح بود، اما ديگر اين طور نيست. براي بيش از نيم قرن گذشته، رهبران ايالات متحده ميدانستند كه دوستان و دشمنان آنها چه كساني هستند و حس نسبتا روشني به آنچه آنها در تلاش براي انجام دادن آن بودند، داشتند. اما ديگر اين طور نيست. امروز، يك عدم اطمينان بزرگ در مورد منافع ايالات متحده در منطقه وجود دارد. ايالات متحده دلايل زيادي براي سوال درباره پشتيباني از شركاي سنتي خود دارد، و هيچ اجماعي در مورد چگونگي برخورد با مجموعهاي گيجكننده از بازيگران و نيروهايي كه در حال حاضر در منطقه درگير هستند، وجود ندارد.
يك چيز روشن است، راهكاري كه ما از دهه 1950 استفاده ميكرديم، در حال پايان يافتن است. به نظر ميرسد ما هنوز هم فكر ميكنيم كه خاورميانه را چگونه ميتوان مديريت كرد، اگر كار ما به نفع مستبدان محلي باشد، خنجر از پشت زدن به اسراييل باشد. اما اين روش آشكارا ديگر كار نميكند و اصول سياست ايالات متحده در گذشته ديگر مفيد نيستند.
همهچيز بسيار ساده استفاده ميشد - اما ديگر اينطور نيست، اين سخن فقط نوستالژيك نيست. در طول جنگ سرد، براي مثال، عناصر مركزي از سياست ايالات متحده خاورميانه به خوبي شناخته شده بود. نخستين و مهمترين اصل اين بود كه ايالات متحده به دنبال مهار است و در صورت امكان، نفوذ شوروي در منطقه را كاهش ميدهد. همچنين امريكا ميخواست مطمئن شود كه نفت و گاز خاورميانه به بازارهاي جهاني جريان مييابد و اسراييل در امنيت است، اگر چه «رابطه ويژه» ناكارآمد كه در حال حاضر وجود دارد از اواخر دهه 1960 شروع به ظهور كرد.
براي رسيدن به اين اهداف، از 1945تا 1990 ايالات متحده، به طور كلي به عنوان يك متعادلكننده دور از ساحل عمل ميكرد. در مقابل حضور نظامي خود در اروپا و آسيا را گسترش ميداد، واشنگتن پايگاه بزرگ نيروهاي زميني بزرگ در خاورميانه نداشت و به جاي آن بر روي انواع متحدان محلي و مشتريان تكيه داشت. به طور خاص، ايالات متحده از پادشاهيهاي محافظهكار عرب در عربستان سعودي و اردن حمايت ميكرد و در خليج فارس تا انقلاب سال 1979 با ايران رابطه نزديك داشت؛ و اسراييل به عنوان يك دارايي استراتژيك ديده ميشد كه مشتريان مختلف عربي اتحاد جماهير شوروي را شكست ميداد. در واقع، يك رشته از شكستها و افزايش مشكلات اقتصادي در نهايت انور سادات رييسجمهور مصر را متقاعد به ترك شوروي و رابطه با واشنگتن كرد. در طول جنگ عراق با ايران، رونالد ريگان و بوش به سمت عراق متمايل بودند و سپس بوش عليه عراق شد هنگامي كه در سال 1990 عراق به كويت حمله كرد.
هنگامي كه جنگ سرد به پايان رسيد، انتظار ميرفت دخالت ايالات متحده در منطقه كاهش يابد، چرا كه ديگر يك تهديد خارجي قابل توجهي وجود نداشت. در عوض، با شروع جنگ 1991 خليج فارس نقش ايالات متحده عميقتر شد. به جاي رويكرد پيشين تراز قدرت، استراتژي «مهار دوگانه» دولت كلينتون واشنگتن را در نقش پليس منطقهاي قرار داد. اين استراتژي تصور بد مستلزم حفظ نيروهاي زميني و هوايي قابل توجه ايالات متحده در عربستان سعودي، خشمگين كردن اسامه بنلادن و متقاعد كردن او براي حمله به ايالات متحده به طور مستقيم در 11 سپتامبر بود. نقش نظامي امريكا افزايش يافت و حتي پس از حملات 11 سپتامبر بيشتر شد. نتايج فاجعهآميز بودند، و باراك اوباما با وعده پايان جنگ عراق، بازسازي روابط امريكا با جهان اسلام، رسيدن به يك راهحل دو كشور و برداشتن گام جديد در روابط ايالات متحده و ايران انتخاب شد. اگر چه او در نهايت به يك توافق هستهاي با ايران رسيد، اما در بقيه سياست خاورميانهاي خود موفقتر از آن سلف بيمنطق خود نبود. سوريه ويرانه است. القاعده يك نيروي فعال باقي مانده است. داعش در سراسر جهان خشونت ميكارد. دولتهاي شكست خورده ليبي و يمن در جنگ هستند. چرا ايالات متحده چنين مشكلي دارد؟ از آنجا كه براي تغييرات چشمگيري كه براي چشمانداز راهبردي خاورميانه تعيين شده بود، شكست خورده است.
اولا در برخي مسائل چون داعش، ايران و امريكا تا حد زيادي در يك طرف قرار دارند. در كوتاهمدت، آنچه كه ما با آن مواجه هستيم يك دوستي پيچيده ميان بازيگراني است كه به دنبال اهداف متنوع هستند نه كسي كنار ما است و نه كسي مقابل ما.
دوم، روابط ايالات متحده با تمامي متحدان سنتي خود در خاورميانه در پايينترين نقطه خود در سالهاي گذشته است. تركيه به سمت استبداد تحت رياستجمهوري رجب طيب اردوغان و حزب عدالت و توسعه ميرود و سياستهاي آن نسبت به بحران در سوريه و داعش در تقابل با ترجيحات ايالات متحده است. اسراييل هم همچنان به حركت به سمت راست ادامه ميدهد، در حالي كه هنوز راهحل دو كشوري كه مطلوب واشنگتن است را رد ميكند و به طور فعال براي اخلال در توافق هستهاي با ايران تلاش ميكند. مصر دوباره در دست يك ديكتاتوري نظامي قرار گرفته و روابط با عربستان سعودي در پي روابط جزيي ايران و امريكا تيره و تار شده است، اختلاف نظر در مورد رويكرد مناسب به جنگ داخلي سوريه و نگراني درباره نقش عربستان در ترويج يك نسخه از اسلام كه الهام بخش افراطگرايان ضد غربي است. ممكن است هنوز هم سازمان سيا روابط نزديكي با سازمان اطلاعات عربستان داشته باشد، اما من مطمئن نيستم كه اين چيز خوبي باشد، اگر بد هم نباشد.
خب، در اينجا يك تفكر راديكال وجود دارد: اگر اهميت استراتژيك يك منطقه در حال كاهش است، اگر هيچ يك از بازيگران محلي سزاوار حمايت صاف و پوست كنده ايالات متحده نيستند، اگر بهترين تلاشهاي ما هم دوستان و هم دشمنان را عصباني ميكند، پس شايد - فقط شايد - ايالات متحده بايد تلاش براي رفع مشكلات منطقه را متوقف كند كه اين نه عاقلانه است و نه دنبال كردني خواهد بود. در پايان، سرنوشت خاورميانه بايد توسط افرادي كه در آنجا زندگي ميكنند، تعيين شود و نه توسط ما، هر چند كه ما ممكن است قادر به ارايه نقش سازنده در آن شرايط باشيم.
منبع: فارين پاليسي