• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3467 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۲۷ بهمن

فراز و فرود گفتمان‌ها در گفت‌وگوي «اعتماد» با مسعود سپهر، استاد علوم سياسي

گفتمان غالب، نيازمند توجيه و دفاع نيست

سقوط پهلوي نتيجه سقوط گفتماني‌اش بود

  علي وراميني/ «گفتمان» اصطلاحي است كه در زمينه‌ها و رشته‌هاي گوناگوني چون فلسفه، جامعه‌شناسي، انسان‌شناسي و زبان‌شناسي به طور گسترده به كار برده شده است و فيلسوفان و نظريه‌پردازان مختلف درباره دامنه، مفهوم، نقش و كاركرد آن، نظريه‌هايي گوناگون و تا حدي متفاوت مطرح كرده‌اند و پيرامون آن ديدگاه‌هاي گوناگوني داشته‌اند. گفتمان از جمله مفاهيم مهم و كليدي است كه در شكل دادن به تفكر فلسفي اجتماعي و سياسي مغرب‌زمين نيمه دوم قرن بيستم نقش بسزايي داشته است. اگرچه اين مفهوم در ادبيات فلسفي- اجتماعي قرون وسطي و به ويژه در دوران مدرن، كاربرد فراواني داشته و در نوشته‌هاي ماكياولي، هابز وروسو نيز مي‌توان يافت، اما در چند دهه اخير اين مفهوم نزد متفكراني چون اميل بنونيسته، ميشل فوكو، ژاك دريدا و ديگر متفكران برجسته معاصر مغرب‌زمين، معنايي متفاوت به خود گرفته است. اين تفاوت معنايي به حدي است كه در دو سه دهه اخير، نويسندگان و سخنرانان آكادميك مغرب زمين، در نوشته‌ها و سخنراني‌هاي خود و به هنگام كاربرد اين مفهوم، بر اين نكته تاكيد مي‌كنند كه اين مفهوم را مثلا «به معناي فوكويي آن» يا «به معناي فراساختارگرايي آن» به كار مي‌برند. در چند دهه اخير در ايران هم توجه زيادي به اين واژه شده است. شايد يكي از علل مورد توجه قرار گرفتن اين واژه در كشور ما اقبال مترجمان و اهالي تفكر نسبت به فوكو و تحليل گفتمان باشد. اين واژه در ايران در سطح نخبگان فكري نماند و در ميان عوام هم به شكلي غلط رايج شد. مهم‌ترين دليلي هم كه اين اتفاق افتاد كاربرد بي‌دليل و اشتباه رسانه‌هاي جمعي- از جمله مهم‌ترين آنها صدا و سيما- و همچنين بعضي از سياستمداران ما است. شايد نزديكي لفظي واژه «گفتمان» كه ترجمه داريوش آشوري است با كلمه «گفت‌وگو» اين تصور غلط را در ذهن افراد به جا مي‌گذارد كه «گفتمان» همان «گفت‌وگو»ي شكيل شده است. اينكه «گفتمان» چيست و اينكه چگونه ظهور و سقوط مي‌كند را با مسعود سپهر، عضو و نايب‌رييس شوراي مركزي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران-در زمان فعاليت اين سازمان- و استاد ميهمان گروه علوم سياسي دانشگاه آگدر نروژ به بحث گذاشتيم. به اعتقاد او هيچ گفتماني يك‌شبه زاييده نمي‌شود و يك شبه از ميان نمي‌رود. گفتمان‌ها در ديگ جوشان جامعه زيرو رو مي‌شوند، قوام مي‌يابند و بالا و پايين مي‌روند. گاهي پخته‌تر هستند و گاهي خام‌تر. اگر چيزي به جامعه اضافه شود مي‌تواند به زير برود يا به رو بيايد اما هميشه داستان در حال تداوم و جوشش است.

 گفتمان كه ترجمه واژه (discourse) است مدتي است كه در ايران بر سر زبان‌ها افتاده است. اما به نظر مي‌رسد كه خيلي از كساني كه اين واژه را به كار مي‌برند از معناي آن آگاهي نداشته باشند. از اين رو بهتر است در ابتدا بفرماييد كه هنگامي كه از گفتمان صحبت مي‌كنيم، از چه چيزي صحبت مي‌كنيم؟
هرچند رواج واژه گفتمان در ادبيات دانش انساني و اجتماعي جديد است، اما مفهوم جديدي نيست. مقدم بر هر فعل انساني، اراده‌اي كم و بيش ناخودآگاه وجود دارد كه برخاسته از ذهن شكل يافته وجود انساني است. اگر ذهن انساني نباشد، تمامي افعال او چون حيوانات منشا غريزي و طبيعي مي‌يابد و لاجرم محدود و پيش‌بيني‌پذير. شكل‌گيري ذهن انساني كه با عناوين عقل و احساس و بينش و حافظه ادراك و خلاقيت و مانند اينها طبقه‌بندي مي‌شود، جز در ارتباط با ديگر انسان‌ها متصور نيست. اگر چونان بعضي قصه‌ها، كودكي در ميان حيوانات ببالد لاجرم با آن متفاوت نخواهد بود. البته بخش بزرگ ارتباط بين انسان‌ها از طريق زبان است. اصلا انديشيدن بدون زبان قابل تصور نيست. وقتي ارسطو انسان را حيوان ناطق مي‌خواند و اين همان نطق و عقل را برجسته مي‌كند سخن گزافي نيست و آنگاه كه در قرآن فضيلت آدم بر همه فرشتگان احاطه بر كل «اسماء» است، به واقع بيان نطق و عقل آدمي است، كه مگر عقل جز توانايي انتزاع و ناميدن موجودات هستي و ارتباط آنهاست؟ وقتي از گفتمان سخن مي‌رود در واقع به ساختار ذهني اجتماعي كه چارچوب اراده‌ها و به تبع آن افعال اعضاي جامعه را شكل مي‌دهد اشاره مي‌كنيم. به يك معنا «گفتمان» همان فرهنگ است در وجه ذهني و غيرملموس آن. در تمثيلي ديگر گفتمان‌ها به منزله روح جوامع بزرگ و كوچك هستند و اگر حضرت مولانا مي‌فرمايد: همدلي از همزباني بهتر است مي‌توان گفت همدلي گفتمان مشترك است و همزباني زبان مشترك. ممكن است دو نفر در ايران و چين و به دليل گفتمان مشترك رفتار مشابه داشته باشند و دو ايراني با زبان مشترك جز ستيز و ناسازگاري هيچ ببار نيارند. هر جا انسان‌ها با هم زيست مي‌كنند و در صلح نسبي با هم داد و ستد از هر نوع دارند و در ارتباط هستند لاجرم بين آنها گفتمان مشترك و مسلطي در سطح وجود دارد. وقتي گفت‌وگو تمام شود (گفتمان مشترك و مسلطي وجود نداشته باشد)، جنگ  شروع  مي‌شود.
با اين برداشت در هر سطح از هستي اجتماعي مي‌توان از گفتمان‌ها و خرده گفتمان‌ها سخن گفت. مثلا «گفتمان» در خانواده آقاي «الف» يا گفتمان در كلاس‌هاي دانشگاه «ب» بديهي است كه اين گفتمان‌ها، چون خرده‌فرهنگ‌ها و نظام‌هاي ارزشي همپوشان عمل كنند و حتي تحليلگر نقش‌هاي متعارض به افراد در موقعيت‌هاي گوناگون هستند. كم نيستند آناني كه در خانواده در قامت يك پدرسالار ظاهر مي‌شوند و در جامعه از مناديان آزادي و حقوق برابر همگانند. وقتي از يك جامعه سياسي مانند ايران سخن مي‌گوييم به دليل سرشت رقابتي قدرت، طبعا از گفتمان‌هاي مختلف ساخت سياسي و گفتمان سياسي مسلط در هردوره تاريخي ياد مي‌شود.
 در طول تاريخ و در عرصه‌هاي مختلف شاهد اين بوده‌ايم كه گفتماني ظهور كرده و ديگر گفتمان‌ها را به حاشيه برده است. چه عواملي باعث اين، يعني تفوق گفتماني بر ديگر گفتمان‌هاي ديگر مي‌شود؟
همان‌گونه كه گفتم گفتمان زمينه و بستر افعال انساني و به ويژه در شكل كنش جمعي است. از آنجا كه تداوم همبستگي اجتماعي، مستلزم هماهنگي در روابط متقابل اجتماعي است، لاجرم وجود يك گفتمان مسلط در هر اجتماع در هر دوره تاريخي، شرطي لازم براي تداوم همبستگي اجتماعي و عملكرد قابل قبول آن است. گفتمان مسلط بايد قادر به پاسخگويي نيازها و پرسش‌هاي جامعه در هر دوره مشخص باشد. بديهي است كه نيازها فقط جنبه مادي ندارد. به عنوان مثال ميل به جاودانگي يكي از نيروهاي محركه اصلي انسان در تمام طول تاريخ بوده است و پاسخ آن در ذهنيت و باور اجتماعي عنصري تعيين‌كننده در ايجاد گفتمان مسلط است. اگر جاودانگي را در مسير گفتمان‌ها در طول تاريخ دنبال كنيم، مي‌بينيم كه نقش كليدي در اسطوره‌ها، اعتقادات و ارزش‌ها و فرهنگ‌ها داشته و دارند؛ بخش مهمي از گفتمان‌هاي مسلط و دلايل مسلط شدن آنها را توضيح مي‌دهند.
در مصر باستان، باور به امكان حيات دوباره و باور آن است كه به صورت يك گفتمان مسلط در مي‌آيد و از دل آن شكوه باوركردني اهرام زاييده مي‌شود. همين ميل در ساير فرهنگ‌ها هم هر كدام به نوعي وجود دارد و قابل مشاهده است؛ ميلي كه گفتمان مسلط تعداد بيشتر اولاد پسر را رقم زد و در گفتماني ديگر فردوسي را بر آن داشت تا كاخي بلند از نظم پي افكند و از اين پس او زنده است.
مثال جاودانگي را از آن رو آوردم تا نشان دهم مسلط شدن يك گفتمان فقط به لحاظ جنبه‌هاي عقلي و حسابگرانه نفع مادي آن نيست. يك گفتمان ريشه در فرهنگ و تاريخ و اسطوره و باورها و زبان دارد. هيچ گفتماني يك‌شبه زاييده نمي‌شود و يك‌شبه از ميان نمي‌رود. گفتمان‌ها در ديگ جوشان جامعه زيرو و رو مي‌شوند، قوام مي‌يابند و بالا و پايين مي‌روند. گاهي پخته‌تر هستند و گاهي خام‌تر. اگر چيزي به جامعه اضافه شود مي‌تواند به زير برود يا به رو بيايد اما هميشه داستان تداوم و جوشش است. چه بسا گفتماني قرن‌ها در ضمير ناخودآگاه اجتماعي پنهان باشد و در زمان كوتاهي بيدار شود. وقتي مسلط شد خيال كنيم خلق‌الساعه و في‌البداهه است، اما با كمي جست‌وجو ريشه‌هاي آن پيدا مي‌شود. وضعيت گفتمان‌هاي وارداتي هم‌چنين است. يك گفتمان وارداتي وقتي امكان گسترش و تفوق مي‌يابد كه از يك سو براي خود پيشينه‌اي در فرهنگ و تاريخ گذشته بيابد و از سوي ديگر پاسخگوي بهتر نيازهاي عيني زمانه باشد. طبيعي است كه در طول زمان شرايط جامعه بر اثر عوامل دروني مانند رشد و توسعه درون‌‌زا يا عوامل بيروني مثل هجوم خارجي يا ورود دانش و تكنيك‌هاي جديد تغيير مي‌كند. اين تغييرات در سطح گفتماني با افول و اوج‌گيري گفتمان‌ها نمايانگر مي‌شود. اگر بخواهيم جزيي‌تر و مصداقي‌تر به اين مساله ورود كنيم، بايد به غلبه گفتمان روشنگري در عصر جديد در اروپا با پيشرفت‌هايي كه از يك سو در عرصه علوم تجربي حاصل شد و انسدادي كه كليسا را زمينگير كرد اشاره كنيم. در ايران در سده اخير، نقش ورود گفتمان‌هاي غربي و عوامل ديگر وارداتي تغيير‌دهنده محيط ايران در تغيير فضاي گفتماني چشمگيرتر است. حتي در مواردي كه يك گفتمان با ريشه‌هاي ظاهرا اسلامي يا ايراني گسترش و تفوق مي‌يابد، يافتن ريشه‌هاي وارداتي آن و ويژگي تدافع و عكس‌العملي بودن آن دشوار نيست.
 شكست‌خوردگي و همچنين پيروزي گفتمان‌ها به چه معناست؟ چه مولفه‌هايي بايد در يك گفتمان ببينيم كه متقاعد شويم فلان گفتمان شكست خورده يا پيروز شده  است؟
بهتر است از غلبه (هژموني) يك گفتمان در يك موقعيت خاص تاريخي صحبت كنيم. هژموني يك گفتمان به معناي رعايت ناخودآگاه يك مسير در كنش‌هاي يك جامعه است. امروز ديگر كسي از حقيقت مطلق و دايمي سخن نمي‌گويد. آنچه حقيقت خوانده مي‌شود يك موقعيت هژموني گفتمان است و اين حقيقت
در واقع روشنگر سير اكثريت جامعه مي‌شود. آنها كه در اين مسير مي‌روند خود را محق مي‌دانند و آنان كه خارج از مسير هستند سنگيني عدم احساس همراهي با حقيقت و تنهايي را حس مي‌كنند. نوعي بحران عدم احساس مشروعيت همراه با كساني است كه از گفتمان غالب دور هستند. كنار رفتن يك گفتمان كه ممكن است به شكست آن تعبير شود، معنايي جز از دست رفتن اعتبار و نسبت آن با حقيقت بين‌الاذهاني جامعه ندارد.
به طور كلي گفتمان‌ها وقتي به محاق مي‌روند كه به يكي از دلايل زير نسبت خود با حقيقت بين‌الاذهاني را از دست بدهند:
- پيشرفت علم و دانش و توسعه تعليم و تربيت در جامعه در جهت توسعه اين علم و دانش، حقيقت بين‌الاذهاني موجود را به صورت مستدل و همه‌جانبه بي‌اعتبار مي‌كند. اين اتفاقي است كه در تغيير گفتمان غرب در چرخش از كليسا به سكولاريسم رخ داد.
- قدرت سياسي و اجتماعي پشتيبان يك گفتمان به هر دليل دچار فروپاشي شود. اين اتفاقي است كه در جريان فروپاشي شوروي براي گفتمان كمونيستي در نقاط مختلف دنيا اتفاق افتاد.
- گفتمان مسلط در صحنه عمل توانايي خود را براي حل مسائل و مشكلات روزمره جامعه از دست بدهد و در درون دچار فرسايش و ناكارآمدي شود. كهنگي و تنوع طلبي جامعه هم خود مساله‌اي است. اين ويژگي توضيح‌دهنده جايگزيني متوالي گفتمان‌ها در كشورهاي مختلف به جاي يكديگر است. هيچ گفتماني به دليل نسبي بودن، حرف آخر نيست و بنابراين چاره‌اي جز جايگزيني متوالي گفتمان‌ها نيست.
گفتمان‌هاي رو به افول در جوامع مي‌توانند به دليل تركيبي از اين هر سه مولفه هم، به سمت از دست دادن هژموني خود پيش بروند. بهترين نشانه افول يك گفتمان، رفتن نخبگان آن به لاك دفاعي است. يك گفتمان غالب نيازمند توجيه و دفاع نيست. در نزد اكثريت جامعه مثل آفتاب است كه خود دليل خود است. چون حقيقت از جنس آفتاب است. وقتي آفتاب هم غروب مي‌كند بايد وجود آن را اثبات كرد و گفتمان رو به افول چون آفتاب رو به غروب است.
 اگر بپذيريم كه گفتماني شكست خورده است، بعد از شكست چه وضعيت‌هايي مي‌تواند داشته باشد؟ آيا مي‌تواند به حيات خودش ادامه دهد؟ امكان بازتوليد وجود دارد؟ چه مولفه‌هايي بايد داشته باشد كه بتواند خودش را بازتوليد كند؟
از ميان رفتن يك گفتمان حتي در تاريخي‌ترين شكل آن، ممكن نيست. يك گفتمان حداقل در قالب اسطوره به حيات خود ادامه مي‌دهد و مگر جز اين است كه براي تقريب به ذهن اجتماعي، همه گفتمان‌ها از اسطوره‌ها وام مي‌گيرند. اسطوره‌ها بديهي‌ترين و ملموس‌ترين اشكال ذهنيت مشترك اجتماعي هستند. بگذريم از گفتمان‌هايي كه به صورت دوشادوش به بقاي خود در جامعه ادامه مي‌دهند و به صورت ادواري و نوبتي جايگاه هژمونيك خود را عوض مي‌كنند. گفتماني كه موقعيت هژمونيك خود را از دست مي‌دهد، اين توانايي را دارد كه با وام دادن بعضي عناصر خود به گفتماني ديگر در قالب آن ظهور مجدد كند. به هر حال گفتمان يك قالب ذهني اجتماعي است كه رسوبات آن از جامعه زدودني نيست.
در گذشته نقطه مشخص شكست يا پيروزي بسياري از گفتمان‌ها، با پيروزي و شكست در يك جنگ رقم مي‌خورد. شايد شكست ساسانيان يا پايان جنگ‌هاي صليبي يا پايان جنگ جهاني دوم مثال‌هاي خوبي براي نقاط عطف تغيير گفتماني باشد. امروز در كشورهاي متمدن صندوق راي جاي سنگر و اسلحه را تا حدودي گرفته است و بنابراين تمايل اكثريت جامعه به يك گفتمان و هژمونيك شدن آن مي‌تواند از طريق صندق راي بروز و ظهور يابد. همان طور كه سقوط شاه در واقع سقوط گفتماني بود كه او با تاسيس حزب رستاخيز و با تمام قوا به ترويج آن پرداخت. در طول سي و شش سال پس از انقلاب نيز نقاط عطفي در اين چرخش‌هاي گفتماني وجود دارد كه عمدتا در انتخابات ظهور عيني و ملموس يافته است. در عين حال در ايران هيچ‌گاه گفتمان غالبي كه رقبا را به راحتي از ميدان به در كند به وجود نيامده است. شايد بهتر است از نوعي چرخش ادواري گفتماني صحبت كنيم. مولفه اصلي در گفتمان حاضر در صحنه اجتماعي و سياسي ايران تقابل گفتمان سنت و مدرنيسم است. اين تقابل امر جديدي نيست بلكه در صد و 50 سال اخير ايران جز جلوه‌هاي مختلف اين دو گفتمان و بازتوليد آن در اشكال به ظاهر متفاوت چيز ديگري نمي‌بينيم. هر لحظه به رنگي بت عيار درآمد! قاعده رقابت‌هاي انتخاباتي در ايران هم از رقابت اين دوگفتمان با هم خارج نيست هرچند به موضع دفاعي رفتند؛ ساليان اخير گفتمان سنت، نشان از به حاشيه رفتن بيشتر آن دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون