گزارشي از يك سفر ادبي
غرب و شرق درياي اژه
اقليما پولادزاده٭/
همه ما براي سفر دلايل خودمان را داريم، بعضي براي تفريح و بعضي ديگر براي كشف شگفتيهاي جهان به ديدار او ميروند، تاريخ، تمدن، طبيعت همه و همه ميتوانند بهانههاي ويژهاي براي سفرشما باشند اما گاهي ما بهعشق سفر ميكنيم، عشقي كه ما را به جاهايي ميبرد كه شايد قبلا هيچ دليلي براي ديدنشان نداشتيم. مثل سفر به قونيه با هدف مولانا و حتي سفر به شيراز براي ملاقات با سعدي و حافظ... اين قبيل سفرها معمولا توسط مسافر تعريف ميشود و در هيچكدام از بستههاي سفر شركتهاي برگزاركننده تورهاي گردشگري قرار نميگيرد. در ادامه ميخواهيم سفر كنيم به يكي از تمدنهاي كهن جهان، تمدني كه براي ساليان طولاني همسايه تمدن باستاني ما محسوب ميشد و ما اوقاتي را به دوستي، اوقاتي را به دشمني، اوقاتي را به تاثيرگذاري و اوقاتي را به تاثيرپذيري با آن گذرانيم و بيشك يكي از شكوهمندترين دوران تاريخي را هر دو تمدن با هم سپري كردند. بله! تمدن يونان. شايد گذر زمان و تغيير شرايط ايران و يونان امروز را بسيار متفاوت از گذشته رقم زده باشد اما واقعيتهاي بزرگ تاريخي هرگز فراموش نميشوند از هنر و فلسفه گرفته تا رياضيات و هندسه و ساير علوم....
سفر ما يك سفر ادبي است و همهچيز از ازمير شروع ميشود، شهري كه سالها محل مناقشه دولت تركيه و يونان بوده است، شهري در اصل يونانينشين با همه نشانههاي يونانيت... با ساحلي نعليشكل و بسيار فريبنده، همه كساني كه به ازمير سفر كردهاند همانقدر كه با يونان مواجه ميشوند با تركيه احساس غريبي ميكنند.
كافي است براي لمس اين فضا به ميدان باسمانه يعني ايستگاه مركزي قطار ازمير برويد و از كوچهپس كوچههاي بلوار فوزي پاشا خودتان را به آگوراي يوناني اسمايرا برسانيد، يادگاري از شش قرن پيش از ميلاد مسيح. مكاني كه نخستين بار با تاسيس اسمايرا با هدف تسلط به درياي اژه بنا نهاده شد و بعدتر توسط اسكندر مقدوني توسعه و در حد يك كلانشهر پيش رفت اما دو قرن پيش از ميلاد مسيح در اثر زلزلهاي مهيب، ويران شد اما اگر غبار ساليان را كنار بزنيد بهراحتي ميتوانيد زيباييهاي اين سازه را درك كنيد وقتي مشغول قدم زدن در اين شهر باستاني يوناني هستيد ناخودآگاه هومر را به خاطر ميآوريد، شاعري كه اتفاقا زاده اسماير است و قطعات اوديسه درذهنتان تكرار ميشود البته اگر شانس خواندنشان را قبلا پيدا كرديد. سالها از هومر و اوديسه ميگذرد، به ابتداي قرن بيستم برميگرديم، كودكي در 1900 ميلادي در اين شهر متولد ميشود از پدري وكيل، زبانشناس و شاعر، تاثير تفكر پدر آنقدر در پسر قوي است كه جورج جوان به زودي از نردبان شعر هومر بالا رفته و حماسهاي مدرن از اوديسه يوناني خلق ميكند. جورج سفريس سالهاي كودكي كه بيترديد مهمترين سالهاي زندگياش بوده را در ازمير ميگذراند اما همهچيز خوب پيش نميرود. ارتش تركيه در سال 1922 ازمير را اشغال ميكند و يونانيان بسياري چون خانواده سفريس از آسياي صغير رانده ميشوند، سفريس بهناچار براي ادامه تحصيل به فرانسه ميرود و تا سال 1950 از ديدن شهر كودكياش محروم ميماند. قلب سفريس مملو از احساس تبعيد از زادگاهش است و اين را ميتوان بهراحتي از ميزان علاقهاش به داستان اوديسه درك كرد. شخصيت شاعرانه سفريس بسيار تحتتاثير كنستانتين كاوافي كه «در انتظار بربرها» از او توسط محمود كيانوش به فارسي ترجمه شد و تياساليوت و ازرا پوند است. سفريس در سال 1925 به آتن برگشت و از سوي وزارت امور خارجه يونان به عنوان ديپلمات مشغول بهكار شد. از لبنان و سوريه و اردن تا عراق و قبرس و انگلستان و اين سفرهاي بسيار و زندگي در كنار مردماني با فرهنگهاي متفاوت، شعر سفريس را صيقل داد و تا حدي از پختگي رساند كه مخاطب با خواندن اين اشعار به عمق اندوه شاعر در تجربياتش خواهد رسيد. سفريس، شاعري متعهد و در كنار مليگرايي ناشي از شغل و خاطرات رانده شدن، انديشهاي جهاني دارد. گزيده اشعار اين شاعر در ايران توسط عبداله كوثري ترجمه و منتشر شد، خواننده فارسيزبان در اين اشعار نمادهايي را مييابد كه با ظرافت ويژهاي داستانهاي غرورآفرين اما غمانگيز سرزمينهاي يونانينشين را روايت ميكند حتي شما بهخوبي ميتوانيد حال مجسمهها و اساطير يوناني را در مرگ و غربت درك كنيد. سفريس اسطورههاي يوناني را بهشكلي نو و پيشرو از اوديسه براي شما به ارمغان ميآورد بياني متفاوت كه دليل خوبي شد تا او را شاعر آينده بنامند، او سياستمداري بود كه همه ارادتش به مردم كشورش را شعر كرده و در نهايت موفق با كسب جايزه نوبل ميشود.
براي ملاقات با او از درياي اژه عبور ميكنيم و از بندر رافينا وارد آتن ميشويم. از ميدان سينتاگما و باغ ملي ميگذريم و سر را كه برميگردانيم معبد زئوس خودنمايي ميكند، معبدي با صد و چهار ستون كه ساخت آن از پنج قرن پيش از ميلاد مسيح آغازشد و در قرن دوم ميلادي به پايان رسيد. اما اين شكوهي كه براي مردمان يادآوري رفعت خدايان يوناني بود خيلي زود در اثرحمله بربرها فروريخت و بعد از آن هرگز بهطور جدي مرمت نشد تا قرون وسطي كه بهنظر ميرسد زلزله كار بخشهاي اعظمي از اين معبد را به نابودي كشيد و امروز شما بهغير از 15 ستون كه در نوع خود بينظير است، چيزي نمييابيد. بايد اعتراف كرد كه همين 15 ستون باقيمانده هر گردشگري را شگفت زده خواهد كرد، چند قدم آن طرفتر نزديكيهاي مقصد ما طاق پيروزي هادريان انتظار ما را ميكشد اگر به آنتاليا سفر كرده باشيد در دل بخش تاريخي شهر نمونه ديگري از اين طاق نصرت را ميبينيد.
سفريس در سال 1971 در آتن درگذشت و در قبرستان شماره يك آتن در كنار اوديسياس اليتيس، شاعر نامدار يوناني به خاك سپرده شد اليتيس كه چندان در ايران شناخته شده نيست يكي از نوابغ شعر مدرن يونان است، او يكي ديگر از شاعران يوناني برنده جايزه نوبل است كه اشعارش براي يونانيها جذابيت خاصي دارد، قطعات او روي موسيقي يونان جزو ماندگارترين آثاري است كه اساتيدي چون ميكيس تئودوراكيس از آهنگسازان مشهور با افتخارات جهاني يونان توليد كردهاند...
سفريس ما را با خود به آتن برد، شهر ميادين تاريخي، كوچههاي شاعرانه و گذشتهاي ستودني. قبرستان شماره يك آتن، در نزديكي آكروپوليس و معبد زئوس در مركز شهر آتن قرار دارد باوركردني نيست اگر به ميدان تاريخي مونستراكي برويد و دلتان يك موسيقي ضربي يوناني، كه به متن سفر شما هارموني ميبخشد، نخواهد. از كوچههاي پلكاني محله پلاكا بالا ميرويد و كافههاي كوچك پوشيده از سبزي درختان را در تابستاني گرم پشت سر ميگذاريد.
به ايستگاه راه آهن آتن ميرويم؛ ايستگاهي كه بهدليل اتصالش به مسيرهاي شمالي كشور، به ايستگاه لاريسا معروف است، با نخستين قطار سمت و سوي شمال را در پيش ميگيريم. تصاوير متحيركننده كوهستان، جنگل و روستاها و شهرهاي كوچك را يك به يك با دوربين بر ميداريم در راه به حرفهاي مردمان گوش ميدهيم كه ماجراهاي آلمانها و جنگ جهاني را برايتان نقل ميكنند و اينكه اين خط آهني كه بر آن مسافر هستيد شاهد چه مصائب و رنجهايي بوده است.
در لاريسا توقف ميكنيم، اين شهر بيش از 350كيلومتر با آتن فاصله دارد و گفته ميشود در تابستان، گرمترين نقطه يونان است، شهري با موقعيتي استثنايي، دانشگاهي و هنري. لاريسا اگر چه شهر كوچكي بهنظر ميرسد اما بهلحاظ اقتصادي شرايط بسيار خوبي دارد، خيابانهاي شلوغ اما تميز و آمفيتئاتري كه وسط شهر شما را غافلگير ميكند. وجود روستاهاي رويايي تاريخي مثل رپساني و آمپلاكيا و از همه جذابتر نزديكي به كوه بلند و تاريخي اولمپ (اولمپوس)، همگي به اين سفر تنوعي خاص ميبخشند.
از لاريسا ميگذريم و به تسالونيكي ميرويم كه نه تنها پايتخت دوم يونان محسوب ميشود بلكه مركز استانهاي شمالي يونان است. شهري بسيار زيبا، آرميده در كناره اژه با ذخاير تاريخي و طبيعي بيشمار، هواي پاك با حس هميشگي نسيمي كه از اژه بندر و سواحلش را نوازش ميكند.
جشنواره موسيقي يوناني، جشنواره بينالمللي فيلم و نمايشگاه سالانه رويدادهايي است كه همه ساله در تسالونيكي برگزار ميشود. ما به زادگاه يك شاعر ترك رسيديم تعجب ميكنيد؟ بله ناظم حكمت متولد تسالونيكي است.
به روايت تاريخ، تسالونيكي يا سالونيكي، نام خواهر اسكندر مقدوني بود كه با كاساندر ازدواج كرد. مردي كه اين شهر را قريب 300 سال پيش از ميلاد مسيح بر يك سكونتگاه قديمي بنا نهاد. وقتي روميها دو قرن پيش از ميلاد مسيح وارد اين شهر شدند ارزش موقعيت اين شهر را بهخوبي درك كردند و آن را مركز نظامي، تجاري و فرهنگيشان قرار دادند.
تسالونيكي از حيث مذهبي در دوره بيزانس، مهمترين شهر پس از قسطنطنيه به شمار ميآمد و هنوز كليساهاي زيادي را در شهر ميبينيد كه ازآن دوران در شهر به جاي مانده است. اگرچه اين شهر فرصتهاي زيادي براي تجارت و تاثير فرهنگي محسوب ميشد اما همزمان اين موقعيت، يك تهديدي تاريخي از سوي مردمان بيشماري محسوب ميشد كه روياي فتح اين شهر و داشتنش را به عنوان يك دژ در سر ميپروراندند.
تسالونيكي براي قرنها در محاصره گروههاي گوناگوني بود. صليبيون در قرن سيزدهم، تركها در قرن پانزدهم و در قرون وسطي يكي از مهمترين مراكز يهوديان محسوب ميشد. در سال 1912 سرانجام تسالونيكي آزاد شد اما به دام جنگ جهاني اول افتاد، بسياري از اهالي شهر در كنار متفقين جان باختند و آتش سوزي مهيب 1917، هشتاد هزار نفر از مردم شهر را آواره كرد. در طول جنگ جهاني دوم توسط آلمانها اشغال شد و گفته ميشود نزديك به پنجاه هزار نفر از شهروندان تسالونيكي به اردوگاههاي كاراجباري فرستاده شدند.
جاذبههاي گردشگري اين شهر از قلعهاي قرون وسطايي در بالاترين نقطه شهر كه وقتي كنارش ميايستيد چشماندازي با شكوه را تجربه ميكنيد كه در قديميترين مكانهاي شهر واقع و با خانههايي بسيار زيبا احاطه شده است؛ جايي براي قدم زدن و لذت بردن از زيبايي كوچههاي تو در توي تاريخي.
از آنجايي كه اين شهر پيشينيه بسيار قوي مذهبي دارد، عبادتگاهها، صومعهها و كليساهاي بسياري را در خود جا داده است؛ كليساي ديميتريوس، از اصليترينها محسوب ميشود كه قرنها از ساخت آن ميگذرد. علاوه بر آن حاجياصوفيا (اياصوفيه) كه معماري آنگذاري است تاريخي از معماري كليساي مدور و زيرگنبدي به كليساهايي به شكل صليب كه گنبدآن در نوك صليب قرار ميگيرد.
محله ساحلي و تاريخي لاداديكا را قدم ميزنيم، ميدان آريستوتلس (ارسطو) در گوشهاش ارسطو نشسته و گردشگران در كنارش خاطرههاي تازه خلق ميكنند. مرسوم است هر گردشگري كه كنار اين مجسمه ميايستد، شست پاي ارسطو را ميگيرد؛ كسي چه ميداند شايد اينگونه از پلكان فلسفه تا آسمان بالا برود. ميدان ارسطو از قرنها پيش محل اجتماع مردمان بوده است و امروز جوانان و گردشگران هيچ روزي اين ميدان را خالي نميگذارند. سرمهاي درياي اژه ما را ميبرد تا برج سپيد كه باقيمانده دوران اشغال شهر توسط تركهاست و از آن به عنوان زندان استفاده ميشد، كمي آن طرفتر مجسمه خروش اسكندر مقدوني در كنار نيزهها و سپرها، شما را به دوران مبارز مقدوني خواهد برد.
به قرن چهارم ميلادي بر ميگرديم، از كنار كاخ گالريوس ميگذريم و در ميدان ناوارينو متوقف ميشويم، سازههاي با شكوهي، شايسته براي نشان دادن هر چه بيشتر درخشش پايتخت روم در استان مقدونيه. موزاييكهاي پراكنده در سطح خيابان مشرف به باقيماندههاي قصر گالريوس ما را به طاق نصرت گالريوس ميرساند، دروازهاي با جزييات هنري و روايتگر تاريخي برجسته؛ اين سازه 300 سال بعد از ميلاد مسيح به نشانه جاودانگي پيروزيهاي ارتش روم در آسياي ميانه، ارمنستان، سوريه و بين النهرين ساخته شد. روبهروي اين طاق نصرت روتاندا يا كليساي سنت جورج قرار دارد، ساختمان مدوري كه يادبود گلاريوس در آن ساخته شد و بعد به عنوان كليساي مسيحي و بعدتر در زمان حضور تركها، طبق عادت عثماني مبدل به مسجد شد. ميتوان در باغ پر گل گرداگرد اين بنا مناره بلندي كه بعدا به بنا اضافه شده است را مشاهده كرد.
كمي آنطرفتر در خيابان آپوستولو پاولو، خانه كودكيهاي آتاتورك كه حالا مبدل به موزه شده است، قرار دارد. خانهاي با ديوارهاي صورتي و اينجا نقطه تلاقي سفر ما با شاعر نامآشناي ترك، ناظم حكمت است. ناظم حكمت ران در تسالونيكي متولد شد و زندگياش در سفرهاي پرتعداد گذشت هرچند كه عشق بسيارش به آزادي تركيه باعث شد به صف طرفداران آتاتورك بپيوندد اما طولي نكشيد كه به دليل محبوبيت مردمي بسيار زياد، بارها و بارها ازاين كشور رانده شد. حتي در زمان به قدرت رسيدن آتاتورك با زندانهاي طولاني و طاقت فرسا، مواجه شد. ناظم حكمت در شعر، بسيار آزادانديش بود كه به دليل سفرهاي بسيار با شاعران بسياري از اقصي نقاط جهان آشنا بود اما بيشك نميتوان ريشههاي مردمي شعر او را كه همان ترانههاي عاشيقهاي ترك بود و روانگويي ماياكوفسكي را ناديده گرفت. هرچند كه ناظم حكمت طي يك فرمان عفو عمومي پس از تحمل سالهاي طولاني از زندان آزاد شد و به ديدار جهان رفت اما در نهايت در مسكو درگذشت.
٭ مدير سابق پرشين بلاگ