• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3490 -
  • ۱۳۹۴ چهارشنبه ۲۶ اسفند

گفت‌وگو با «حسين ماهر» درباره حضور در هيات انتخاب فراخوان تجسمي ورسوس و مجسمه‌هايش

انسان براي قضاوت طراحي نشده

مجسمه مي‌سازم چون ناگزير از ساختن مجسمه هستم

    حافظ روحاني/ محمدحسين ماهر را بيشتر به عنوان نقاش و مدرس نقاشي مي‌شناسيم، با اين‌حال او همواره در كنار نقاشي، به ساختن مجسمه‌هايي هم مشغول بوده كه هرازگاهي در نمايشگاه‌هايش به نمايش گذاشته است. آخرين نمايشگاهش كه سال گذشته در نگارخانه آريانا برگزار شد، شامل نمايش تعدادي از اين مجسمه‌ها هم مي‌شد. همه اينها باعث شد كه او  امسال حضور در هيات انتخاب فراخوان تجسمي ورسوس را بپذيرد؛ فراخواني كه در دومين دوره برگزاري‌اش بناي كار را بر حمايت از مجسمه‌سازان زير 35 سال قرار داد. در گفت‌وگويي كه مي‌خوانيد، او جدا از دلايل حضورش در دومين فراخوان ورسوس درباره سابقه علاقه و كارش به عنوان يك مجسمه‌ساز سخن مي‌گويد.
    
   چگونه براي همكاري با ورسوس دو دعوت شديد؟ از برگزاري دوره اول خبر داشتيد؟
من از برگزاري دوره اول ورسوس كه مخصوص نقاشان جوان بود مطلع شده بودم و از نمايشگاه‌ هم كه در خانه هنرمندان برگزار شد، ديدن كردم. خانم عطيه رضوي، دبير اجرايي ورسوس، با من تماس گرفت و در ابتدا گفت كه ما قصد انجام چنين كاري را داريم، شما در مورد داورها چه پيشنهاداتي داريد. در اين مورد صحبت كرديم و من هم چند نفري را معرفي و پيشنهاداتي دادم كه چند نفري از آنها هم در جمع داوران كنوني حضور دارند. قبل از اينكه به سفر بروم به من پيشنهاد شد كه خودم هم حضور در هيات انتخاب ورسوس را قبول كنم. من هم فكر كردم كه چرا  نه و آنچه در توانم هست را در اختيارتان مي‌گذارم. من رفتم سفر و در طول سفر گزارش و جزييات پيشرفت كار به اطلاع من مي‌رسيد. من پيش‌تر مهرنوش بهبودي (مدير ورسوس) را از طريق همسرش، فريد جهانگير، مي‌شناختم. ما سال‌ها پيش، يك نمايشگاه در مونتسر داشتيم كه در آن، من بودم، محمد حمزه، حميدرضا حكيمي، شيده تامي و فريد جهانگير و ديگران. من نتوانستم براي نمايشگاه بروم. در همين حد آنها را مي‌شناختم. بعد درباره بقيه داورها پرسيدم، اسم‌هاي‌شان را گفتند و به اين ترتيب بود كه ما كار را شروع كرديم.
   مرحله انتخاب آثار چند جلسه طول كشيد؟
روند انتخاب آثار به سه جلسه منجر شد. در ابتدا سي‌دي‌ها به ما داده شد، فولدربندي شده. اين مرحله طاقت‌فرسا بود، چون در هر فولدر سه اثر بود و بايد براي ديدن هر فولدر حافظه‌مان را آماده مي‌كرديم. قرار شد هر نفر يك اولويت‌بندي در حد صد اثر داشته باشد. اين مرحله انجام شد و بعد رفتيم به دفتر تبليغاتي مديا و كارها را به اتفاق باقي داوران يعني حميدرضا حكيمي، بهروز دارش، بيتا فياضي و مريم سالور ديديم.
   در مرحله حضوري همه كارها را دوباره از اول ديديد؟
نه. انتخاب تك‌تك افراد دوباره به نمايش درآمدند. هر كس صد اثر انتخاب كرده بود كه بسياري از اين انتخاب‌ها مشترك نبود. بنابراين اگرچه در آن نشست مشترك همه 485 اثر رسيده به ورسوس را نديديم ولي شايد حدود 350 اثر را دوباره از اول ديديم. قصدمان در جلسات انتخاب، حذف كردن نبود. فكر مي‌كنم وقتي چنين امكاني فراهم مي‌شود، مي‌توان بخش كارشناسي‌اش را انجام داد ولي قضاوت نمي‌توان كرد. من به شخصه فكر مي‌كنم كه نه هنرمند و نه انسان به طور كلي براي قضاوت طراحي نشده. ولي مي‌تواند نظرش را بگويد و اين امكان را هم دارد كه نظرش را پخش كند و بهتر ديده شود، تا با نظرات ديگر همسويي پيدا كند و در نهايت بيننده‌ها، مخاطبان در حقيقت، نظر اصلي و نهايي را بدهند. در آن جلسه حدود 110 اثر انتخاب شد. گاهي اثري كمتر از سه راي لازم مي‌آورد، سعي نمي‌كرديم كه با نظر يكديگر مقابله كنيم، اگر مي‌توانستيم ديگران را متقاعد كنيم، آنها مي‌توانستند راي‌شان را برگردانند. يعني خيلي قضاوت سخت و پرتنشي نداشتيم. مشكلي كه وجود داشت اين بود كه كارها دوسيه نداشت. شما نمي‌توانيد بدون داشتن يك پرونده كاري يا سابقه به خوبي قضاوت كني، چون فرآيند كار مهم‌ترين مساله است. آنچه مبناي قضاوت ما بود، يكي تكنيك اثر بود و ديگري فضاي اثر بود، البته ذهنيت اثر هم مهم بود كه ما با ذهنيت شروع كرديم و در نهايت درك آن مجسمه‌ساز جوان از فضا. فضا در مجسمه‌سازي حرف اول را مي‌زند، اينكه هنرمند فضا را چگونه تعريف مي‌كند، چگونه به آن تشخص مي‌دهد تا فضا جامع و چندوجهي باشد و مخاطب را از نقطه‌اي در فضا حركت بدهد و در نقطه‌اي ديگر متوقف كند.
   شما سال‌ها تدريس هنر كرده‌ايد. در هنگام مواجهه با يك هنرمند جوان زير 30 سال، تكنيك او بيشتر اهميت دارد يا ايده‌اش؟
نه‌تنها در جوانان كه حتي در كار هنرمندان زبده هم اول ايده اهميت دارد؛ تكنيك اكتسابي است و هركس تلاش كند آن را به دست مي‌آورد. البته كه رسيدن به يك تكنيك ويژه و يكتا نشانه بخشي از آن شعور و توانايي ويژه هنرمند است، ولي در وهله اول ذهنيت و ايده است كه بيننده را جذب مي‌كند. شما در اين مرحله مي‌بينيد هنرمند تا كجا كاوش كرده، تا كجا توانسته از مرز روزمرّگي عادي در پيرامونش عبور كند و ايده تازه‌اي را جايگزين كند. البته من ديگر 30 سالگي را در كار هنري، سن جواني نمي‌دانم. در 30 سالگي تكليف آدم‌ها بايد با خيلي چيزها مشخص شده باشد، اما داريم درباره‌ موقعيت خودمان در ايران صحبت مي‌كنيم كه امكانات‌مان هم ناچيز است. به اين ترتيب ما بيشتر بر ايده متمركز بوديم.
   اين روند را در تدريس هم در نظر مي‌گيريد؟
بدون شك! وقتي به يك جوان كاغذ و رنگ مي‌دهي و مي‌بينيد كه او كجاي صفحه را براي كار انتخاب مي‌كند، متوجه مي‌شويد كه چه نگاهي نسبت به پيرامونش دارد. از اينكه طبق معمول راندو كار مي‌كند و از وسط كاغذ شروع مي‌كند يا مي‌بينيد كه هنرجويي كه اول راه است گوشه‌هايي از كادرش را انتخاب كرده، احساس مي‌كنيد چيزي متفاوت در ذهن دارد. او قصه‌اي در ذهن دارد براي مسيري كه مي‌خواهد در پيش بگيرد، ولي توانايي انجامش را ندارد، دارد تلاش مي‌كند و از روي همين‌ها مي‌فهمي كه داراي ذهنيتي تازه است. معمولا سن نقش مهمي در اين ذهنيت دارد. كساني كه به سنين جواني و نوجواني رسيده‌اند، متاسفانه قبل از اينكه بتوانند توانايي‌هاي خود را رها كنند، در همان مقطع تحصيلي ابتدايي بخش عمده‌اي از اين توانايي‌هاي‌شان نابود مي‌شود. چون سيستم آموزشي ما سيستم القايي است. دارد مدام به كودك كد مي‌دهد، در حالي كه اين كدها مي‌توانند بازتر باشند و با توجه به توانايي‌هاي هر فرد طراحي شود كه اين‌طور نيست بلكه هميشه يكسان و در حقيقت يونيفرم است.
   يعني جلوي خلاقيت را مي‌گيرد؟
بله. به همين دليل شخص در 30 يا 35 سالگي ناگزير شده و احساس مي‌كند كه اينجا مثل باشگاه ورزشي نيست كه مجبور باشد با دستگاه‌هاي مختلف كار كند. دلش مي‌خواهد در آنجا گفت‌وگو كند، با خودش درگير شود و مشكلات دروني‌اش را به چالش بكشد.
   كلا به داوري علاقه داريد؟
اصلا! تا به حال هم هميشه كوشيده‌ام كه از زير بار داوري شانه خالي كنم. ولي حركتي كه ورسوس دارد انجام مي‌دهد براي من جالب است. اين كار مي‌توانست به شكل كلان و جدي‌اش توسط دولت و بخش‌هاي فرهنگي انجام شود كه چنين كاري وظيفه‌شان محسوب مي‌شود و امكان مالي‌اش را دارند. وقتي مي‌بينم يك نفر دارد انرژي و سرمايه‌اش را براي اين كار مي‌گذارد و اين كار برايش بازگشت اقتصادي هم ندارد، يعني دارد كمك مي‌كند. من هم فكر مي‌كنم با اينكه قضاوت را دوست ندارم ولي اگر بتوانم در اين بخش كمكي بكنم و گوشه‌اي از اين جريان را بگيرم كار خوبي است. به‌خصوص كه بخش اقتصادي و حامي ماجرا نظرش را القا نمي‌كند و نمي‌خواهد خواسته‌هايش را تحميل كند. ورسوس يكي از سالم‌ترين فرصت‌هاي نمايش آثار هنرمندان جوان بود كه من تا الان ديده بودم و بدون دخالت اسپانسر و سرمايه‌گذار اين فرصت را به مشاورانش داد.
   نخستين مجسمه‌هايي كه از شما ديدم برمي‌گردد به دو دوره‌ كاري‌تان؛ دوره «اسطوره‌ها» و دوره «ماسك‌ها». از همان موقع به شكل حرفه‌اي شروع به ساختن مجسمه كرديد؟
در حقيقت من نمي‌توانم به خودم مجسمه‌ساز حرفه‌اي بگويم؛ من مجسمه مي‌سازم چون ناگزير از ساختن مجسمه هستم. ولي حتي نرفتم عضو انجمن مجسمه‌سازان بشوم. اين به اين معني نيست كه بلد نيستم مجسمه بسازم. در دانشگاه، ما دوره‌هاي مختلفي را مي‌گذرانديم، حتي من در سال دوم رفتم رشته مجسمه‌سازي. ولي رفتن به رشته مجسمه‌سازي در رابطه با نقاشي و طراحي بود، يعني احساس مي‌كردم كه در رشته‌ مجسمه‌سازي مي‌توانم استاداني را پيدا كنم كه قدرت طراحي را در من تقويت كنند.
   استادان رشته‌ مجسمه‌سازي در آن زمان چه كساني بودند؟
خانم ليليت تريان بود، يونس فياض درس مي‌داد، باقي از خاطرم رفته‌اند. در سال اول دروس عمومي داشتيم. در سال دوم كه دروس اختصاصي مي‌شد، دانشجويان مجسمه‌سازي مي‌رفتند در كارگاه مجسمه‌سازي، دانشجويان نقاشي هم به آتليه‌هاي نقاشي مي‌رفتند. من بعد از اينكه ترم اول نقاشي را گذراندم، ديدم دروس طراحي كم شده و من به طراحي احتياج داشتم. بعد رفتم و با خانم تريان هم صحبت كردم كه من مي‌خواهم به رشته مجسمه‌سازي بيايم. پرسيد مجسمه‌سازي را دوست دارم، گفتم دوست دارم، ولي اولويت اولم نيست، اما مي‌خواهم بيايم تا هم حجم را درك كنم و هم اينكه طراحي‌ام را تقويت كنم. ولي باز از سال سوم نقاشي را ادامه دادم و در آن مدت هم خيلي كار كردم و خوب هم از آموزه‌هاي مجسمه‌سازي استفاده كردم. مثلا همين الان هم وقتي به ساخت يك مجسمه يا حجم فكر مي‌كنم، خيلي گير نيستم، مواد كار را مي‌شناسم، به ساختار ذهني‌اش اشراف دارم و زير و بمش را مي‌شناسم. اينكه گفتم خودم را مجسمه‌ساز نمي‌دانم، بيشتر از آن‌روست كه درگيري من در مجسمه‌هايم، درگيري يك نقاش با حجم است و نه درگيري يك مجسمه‌ساز با حجم. مثلا در مجموعه «اسطوره‌ها» مي‌بينيد كه در كار با شيشه درگيري با ماده كار را دارم يا در مجموعه كله‌ها بافت گاهي اوقات از خود ماده كار برايم مهم‌تر بود. در نمايشگاه آخرم مي‌توانم بگويم يك مجسمه تمام‌عيار ساختم، اين كار فضايي را اشغال مي‌كند كه مي‌تواند به حالت تعليق از تعادلي صحبت كند كه در حوزه مجسمه‌سازي برقرار است. در كنارش تعدادي مجسمه‌هاي مسافر ساختم، چون موضوعم درباره مهاجرت بود، مسافرهايي كه دارند كنده مي‌شوند يا گم. سعي كردم فيگورهاي انساني را در شكل آكادميك ببينم، منتها آنها را تا حد زيادي استيليزه كردم چون موضوعم پرتره‌ نبود، بلكه اشغال آن فضا بود.
   ولي پيش‌تر هم مجسمه‌ مي‌ساختيد؟
بله، مي‌ساختم. مثلا با گل حجم‌هاي كوچكي مي‌ساختم و هنوز هم چند نمونه‌اش را دارم. يا حتي طراحي داخلي يك مجتمع بر عهده‌ام گذاشته شد. آن موقع هنوز كار با سفال به اندازه امروز باب نشده بود. براي آنجا يك طراحي فلز و گل را انجام دادم كه بتوانيم در آن كار نويي كه اجرا كرده بوديم، از موتيف‌هاي ايراني استفاده كنيم. ولي به طور مشخص وقتي داشتم «اسطوره‌ها» يا در حقيقت پيش‌اسطوره‌ها را كار مي‌كردم وارد مقوله‌ مجسمه‌سازي شدم، چون بايد حجم‌شان را مي‌ديدم. بعضي از آنها نمي‌توانستند روي بوم بمانند، بايد از بوم بيرون مي‌آمدند تا بيننده دور آن بگردد، گاهي اوقات با نورش يا با سايه و ضدنور شدنش بازي كند.
   مجموعه «ماسك‌ها»ي شما اداي دين به برانكوزي است؟ چون خيلي يادآور آثار اوست.
نمي‌توانم بگويم برانكوزي را نمي‌شناسم، او را به خوبي مي‌شناسم و كارش را هم خيلي دوست دارم. نمونه‌هاي برنزي مجموعه «ماسك‌ها» بيننده را به ياد برانكوزي مي‌اندازد، ولي بيشتر آثار آن مجموعه با چوب و مفتول هستند. سر برنزي هم پايان آن مجموعه بود كه بيننده بايد تصوير خود را در سطح براق مجسمه مي‌ديد، يعني بايد با اين سطح سيقلي يك گفت‌وگوي مفهومي برقرار مي‌كرد و براي همين من مجبور شدم از برنز استفاده كنم. باقي آثار مجموعه مات بودند و پر از خراش. اين دو كنار هم قرار مي‌گرفتند و تضادي كه اين دو با هم داشتند، يكي كاملا كدر و ديگري كاملا شفاف، موضوع مجموعه بود و گاهي در آنها اشاره به نقاشي رومي و نقاشي ايراني كه در مثنوي مولوي هست هم داشتم. ولي برانكوزي خيلي به من كمك كرد، نمي‌توانم بگويم كه از كارش كپي كردم، هر چيز بيضوي كه ببينم با آن بيضي‌اي كه در ذهنم است تطابق دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون