احتضار اخلاق
مجتبي حسيني
همين حالا كه اين سطرها را ميخوانيد سياستمداران و سياستپيشگان بسياري در جهان معاصر از كوره دررفتهاند و حواس ششگانهشان اسير عصبيت و عصبانيت شده. دليلش هم خيلي اهميتي ندارد؛ يا سري از اسرارشان فاش شده يا آنكه بازي و رقابت سياسي را باختهاند يا نقشههايشان نقش برآب شده. عصبانيت سياستمداران، اين آموزگاران و بازيگران قدرت در هر مكتب و نظام سياسياي، از چپِ چپ تا راستِ راست هرگز بيواكنش باقي نميماند.عصبانيت دولتها به جنگ و تحريم، و عصبانيت سياستمداران ميداني به بزن بزن در كوچه بازار سياست. شايد هيبت اين واكنشها با هم فرق داشته باشد اما هويت شان يكي است. دردسرآفرينيهاي زايش شده از خشم سياستمداران، فيلسوفان مكاتب عصر قديم و عصر جديد از داروينيستها تا ماركسيستها و از پوزيويتيستها تا رئاليستها را مجبور كرد هر كدام با اصول و اسلوب گفتمانيشان، طريقي براي جلوگيري از «احتضار اخلاق» نشان دهند اما اخلاقيات آناني كه «راه ميروند تا به دست آورند غذا» با كساني كه «براي هضم غذا راه ميروند» همواره متفاوت بوده و خواهد بود. اينگونه است كه تا تجادلها و تنازعها هست، اخلاق گرفتار قتلگاه است چرا كه در دنياي معاصر، قدرت و لذت و منفعت حرف اول و آخر را ميزند و سياست و بازي سياسي در مكاتب دگر، روي همين پاشنه ميچرخد. اما حكايت اخلاق و سياست در مكتب اسلام دو مفهوم تنومند و پرباري است كه ميخواهد جامعه ايدهآل، مترقي و انسانهاي بافضيلت بسازد و پرورش دهد. اصلا رسالت سياست و اخلاق اسلامي، دفن بداخلاقي و مرگ بيقاعدگي و تبديل قبايح به محاسن است. بر خلاف تصور صوفي مسلكان، سكولاريستهاي دنيا گزين و اومانيستهاي انسان مدار، در اسلام اخلاق همراه سياست و سياست بر محوريت اخلاق ميتواند در بُعد فردي، تعهد و تخصص را به ارمغان آورد و در بُعد اجتماعي، مسووليتپذيري و قانونمندي را پرورش دهد.هدف از انقلاب اسلامي همين بود، پيوند زدن اخلاق و سياست بر مدار و مبناي رويكرد اسلام و جاري و ساري ساختن آن در روح نظام و كالبد جامعه. بر اين اساس و در ايران پساانقلابي، اخلاق نهتنها از سياست جدا نيست، بلكه سياست اسلامي بر فلسفه اخلاق استوار است و اگر كسي در اين اتمسفر ميخواهد تنفس كند و گفتار و كردارش خريده شود بايد اين دو مفهوم پرقدرت را با توازن و تناسب در جغرافياي ذهني خود جانشاني كند كه اگر سياستمداري اينگونه نباشد نبايد فرياد اعتراض سر دهد كه در محك تجربه و ميدان ادعا و عمل، سيهروي شده. همه حرف همين است؛ اين روزها، سياستمداران و بازيگراني كه از وضع موجود ناراضياند و اين نارضايتي، موجبات ناراحتيشان شده به راحتي خوردن يك ليوان آب، كركرهِ ادب را پايين كشيده و بيوقفه، تيغ توهين و تمسخر را به سر و صورت رقبا و منتقدان و مخالفانشان ميكشند. اين بياخلاقي كه علي لاريجاني، فلسفه خوانده اصولگرايان برخي از آنان را به سكولارهايي تشبيه كرد كه خود را انقلابي معرفي ميكنند كه «در مقام نظر، مخالف سكولاريسم هستند، ولي در عمل سياسي سكولاريست محسوب ميشوند؛ حتي ناآگاهانه!» از همين رو بازيگران و كنشگران سياسي ناراحت اين روزها بهتر است به جاي آنكه در كوچه و بازار، و در تلگرام و اينستاگرام به منتقدان و مخالفان خود توهين كنند و سكولار ناميده شوند، براي رسيدن به ساحل امن آرامش و از دست ندادن هويت فكري و سياسي و حاميان خود كمي محاسبه نفس كرده و اين بيت لسانالغيب شيرازي را ملكه ذهني و رفتاري خود قرار دهند كه:
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا