گفتوگو با
لوريس چكناواريان
درباره موسيقي
و نمايشگاه نقاشيهايش
زندگي را بايد از يكنواختي بيرون آورد
علي مطلبزاده
لوريس چكناواريان سال 95 را متفاوت شروع كرد. او در آغاز فعاليتهاي حرفهاياش در سال جديد نمايشگاهي از نقاشيهاي خود را با عنوان «موسيقي روي بوم» از سيام فروردينماه در گالري مميز خانه هنرمندان ايران به نمايش گذاشت. هرچند اين نمايشگاه، نخستين نمايشگاهي نبود كه چكناواريان برگزار ميكرد و اين هنرمند پيش از اين هم تعدادي از نقاشيهايي را كه در اين سالها خلق كرده بود در امريكا و گالري شيرين به نمايش گذاشته بود. چكناواريان در نمايشگاه جديدش بيش از 50 اثر را به نمايش گذاشت كه بخشي از آن را تابلوهايي تشكيل ميدادند كه او آنها را با ياد مادرش و رنجهايي كه در زندگي كشيده نقاشي كرده است. اما گويا قرار است سال جديد براي چكناواريان همچنان متفاوت باقي بماند. او در نشست خبري كه به بهانه برگزاري اين نمايشگاه نقاشي برقرار شد از چاپ كتاب داستانها و اشعارش در ماههاي آينده خبر داد و از علاقهاش به بازي در تئاتر و سينما صحبت كرد. چكناواريان همچنين اين روزها با اركستر موسيقي ملي مشغول تمرين است و قرار است به عنوان رهبر ميهمان در نخستين برنامه اين اركستر در روزهاي پاياني اريبهشتماه روي صحنه برود. اما موضوع اين گفتوگو تنها نمايشگاهي است كه از آثار او در خانه هنرمندان ايران برپا شد و تا پنجم ارديبهشتماه ادامه داشت، هرچند در بخش بيشتري از اين گفتوگو درباره برنامههاي موسيقيايي چكناواريان و تاثير موسيقي بر نقاشيهاي او هم به ناچار صحبت شد.
اين درست است كه به اين نقاشيها بدون رجوع به سابقه شما به عنوان آهنگساز و رهبر اركستر نگاه كنيم؟ آن هم با توجه به اينكه در بخش عمدهاي از اين آثار ارجاعات زيادي به موسيقي وجود دارد؟
همه هنرها با هم ارتباط دارند و چيزي كه اين هنرها را از هم جدا ميكند بحث تكنيكي آنهاست. اگر از منظر خلاقيت به اين هنرها نگاه كنيم، همه آنها يكي هستند. شما چه آهنگساز باشيد، چه نويسنده و چه نقاش، مجبوريد تئوريهاي مربوط به هر كدام از اين شاخهها را در هنر رعايت كنيد، اما اين دليل نميشود كه نتوانيد در آن شاخه اين خلاقيت را ادامه دهيد.
چرا از اين ميان شما نقاشي را انتخاب كرديد؟
من از بچگي علاقه زيادي به نقاشي داشتم، اما در طول اين سالها، امكان پرداختن به آن فراهم نشده بود. نقاشيهاي مدرني كه در سفرهايم به كشورهاي مختلف در موزهها ميديدم هميشه برايم جذاب بود. كارتپستالهاي زيادي از اين آثار معروف دارم. به اين آثار در طول اين سالها همواره نگاه ميكردم و مطالعه زيادي هم در موردشان انجام دادم. هميشه سعي ميكردم اين رنگبنديها و تركيبات زيبا را در كارم رعايت كنم و آنها را در اركستراسيون و سازبندي ملوديهايي كه براي اركستر مينويسم، جايگزين كنم. آن موقع براي خودم اين توصيف را داشتم كه اين ملوديها يكنوع نقاشي روي كاغذ نت هستند. بعد از سالها به اين فكر كردم كه اينبار برعكس عمل كنم و موسيقي را روي بوم بياورم. به اين فكر كردم آنچه از نظر هارموني درست به نظر ميرسد و شامل حس من، مربوط به لحظه هم ميشود اينبار با رنگ بيان كنم. آن موقع رنگها را ميديدم و صدايشان را مينوشتم و حالا اين موسيقي و صدا را به صورت رنگي نقاشي كردهام.
و براي تكنيك در اين ميان چه جايگاهي قايل هستيد؟
اين نقاشيها كاملا بر مبناي احساسات من هستند و بنابراين نميتوانم در موردشان از نظر تكنيكي نظري بدهم. اين نقاشيها هيچ سبك خاصي را هم دنبال نميكنند. اينها فقط يك حس موسيقايي از رنگ هستند.
در ميان اين آثار چند تابلوي متفاوت هم ديده ميشد. آثاري كه در آنها به تاريخ خاصي مثل سال 1915 اشاره شده بود...
اين نقاشيها راجع به مادرم هستند و يادبودي از رنجهاي او و ديگر انسانهايي است كه در پي قتلعام سال 1915 از عثماني به ايران مهاجرت كردند. من در بين اين مهاجران بزرگ شدم. براي اين تابلوها ترجيح دادم تا اين صحنهها را از ديد خودم به صورت يك نقاشي مجسم كنم. اين اتفاق براي من واقعا غمانگيز بود؛ اينكه ميديدم نه تنها مادرم بلكه تمام خانوادههاي ديگري هم كه با هم بوديم اين رنجها را متحمل ميشدند و با اين شرايط زندگي را ادامه ميدادند.
طبيعتا چنين موضوعي براي مخاطب امروزي زياد قابلدرك نخواهد بود. به اين فكر نكرديد كه در كنار اين آثار توضيح بيشتري هم داده شود؟
ترجيح من اين بود كه در مورد اين آثار توضيح بيشتري ندهم. نميخواستم از اين آثار برداشت ديگري جز چيزي كه در ذهن من بود، ايجاد شود. ممكن بود خيليها در مواجهه با اين آثار از آن يك برداشت سياسي داشته باشند كه خب منظور اصلي من اين نبود. اينها براي من يك خاطره هستند و هر كس آنها را فهميد، فهميد. نميخواستم كليت اين تابلوها و موضوعشان را مثل يك غذاي آماده در اختيار بيننده بگذارم و نقش خودم را در اين ميان و به عنوان يك ناظر از اتفاقي غمانگيز كه سالها پيش افتاده است پررنگتر نشان بدهم. من روي اين مسائل هيچ تعصبي نداشتم. تنها وظيفه خودم ميدانستم كه اين نقاشيها را بهخاطر مادرم انجام دهم و بنابراين هر كسي هم آزاد است برداشت و حس خودش را نسبت به آنها داشته باشد.
در صحبتهايتان به اين اشاره كرديد كه به نقاشي از كودكي علاقه داشتهايد و آن را دنبال ميكرديد، هيچوقت به اين فكر نكرديد كه نقاشي را بهصورت جديتر ادامه دهيد؟
نه. غير از اين حتي به فكرم هم نميرسيد كه يك روزي نقاشي كنم. وقتي در امريكا بودم يكدفعه اين احساس در من ايجاد شد كه شروع كنم به نقاشي كردن و خب، بعد از اينكه عدهاي كارها را ديدند به من پيشنهاد كردند اين كار را ادامه دهم. اما باز هم در طول اين سالها هيچوقت به اين فكر نكردم كه به عنوان يك نقاش در مقابل ديگر نقاشان و همتراز با آنها بايستم. بعد هم كه كارهايم را در امريكا و در گالري شيرين به نمايش گذاشتم.
از آثاري كه در دو نمايشگاه قبلي به نمايش گذاشتيد، در اين هم نمايشگاه هست؟
نه، در ابتدا كارهايي با ابعاد كوچك و نهايتا نيممتري كار كردم و دو نمايشگاه قبلي هم شامل همين كارها بود، اما در اين نمايشگاه به سراغ ابعاد بزرگتري رفتم.
كارهاي اين نمايشگاه در چه بازه زمانياي كار شدهاند؟
اين نقاشيها مربوط به چهار يا پنج سال اخير هستند. از كارهاي قبليام چيزي حدود بيست اثر را فروختم و بعد از اين كار ناراحت و پشيمان شدم. اين نقاشيها مثل بچههايم هستند و براي همين براي اين نمايشگاه تصميم گرفتم كارها را نفروشم، جز اينكه يك نفر حاضر شود همه آثار را با هم بخرد.
پيشنهادي در طول اين چند روز براي خريد نداشتهايد؟
نه...
بهخاطر قيمت بالاي كارها كه نبوده؟
نه، اين كارها قيمت بالايي ندارند اما هيچوقت ترجيح من اين نبوده كه براي فروش كارها پيشقدم شوم. براي همين هم اعلام كردم آنها فروشي نيستند...
در بين هنرمندان و نقاشان معروف كسي بوده كه اين نمايشگاه و نقاشيهاي شما را ديده باشد و در مورد آثار اظهارنظري كرده باشد؟
اگر هم اظهارنظري بوده من چيزي نشنيدهام. معمولا در دنياي موسيقي موزيسينها براي ديدن و شنيدن كنسرت يك موزيسين ديگر نميروند. در تئاتر هم همينطور است و كم پيش ميآيد كه كارگردان يا بازيگري به تماشاي كار كارگردان يا بازيگر ديگري برود. از طرفي هم اين نظرات واقعا براي من مهم نيستند. به نظرم اين هنرمندان نيستند كه هنر را حفظ ميكنند. فرهنگ و هنر از مردم برميآيد و به مردم برميگردد و در نهايت هم همين مردم هستند كه هنر را حفظ ميكنند. هنرمندان در اين بين صاحب الهامي از طرف خداوند هستند. اين خواست من نوعي به عنوان هنرمند نيست كه اثرم، چه موسيقي باشد و چه يك تابلوي نقاشي ماندگار شود، اما مطمئن هستم اگر مردم بخواهند حتما هنرم ماندگار خواهد شد. ممكن است من به عنوان يك هنرمند از يك اثر تعريف زيادي بكنم و در مورد خوبيهايش هزار دليل هم داشته باشم اما مردم حتي به آن اثر محل هم نگذارند.
بازخوردي كه از مردم در مورد نمايشگاه اخيرتان گرفتيد چطور بود؟
فوقالعاده بود. اين نمايشگاه در روز افتتاحيه چيزي حدود 1500 نفر بازديدكننده داشت. در روزهاي ديگر هم با اينكه روزهاي كاري هفته محسوب ميشد و مردم زياد فرصت نميكنند وقتي را براي هنر بگذارند، در روز چيزي حدود 400 يا 500 نفر از اين نمايشگاه ديدن كردند. اين حجم بازديدكننده را در هيچكدام از گالريهاي تهران نميتوان مشاهده كرد. اين موضوع البته از لطف مردم است و اين مردم هميشه به من لطف داشتهاند. در مورد اينكه آنها در مورد اين آثار چه فكري ميكنند من نظري ندارم. واقعا فرصت نميشد با همهشان در اين مورد حرف بزنم. اما از واكنشهايشان ميشود فهميد عدهاي به اين فكر ميكردند بايد نقاشي را ادامه دهم و عدهاي هم اين عقيده را داشتند كه بهتر است ديگر نقاشي نكنم. (ميخندد) به عقيده من، تنها چيزي كه در دنيا رفيق ندارد سليقه است و هنر هم از همين سليقه ناشي ميشود. شما به عنوان يك هنرمند بخشي از اين سليقه را در كارتان نشان ميدهيد و اگر بيشتر مخاطبان هم همان سليقه را داشته باشند با آن اثر همراه ميشوند.
در مواجهه با اين آثار، چيزي كه بيشتر از همه به چشم ميآمد حس كودكانه موجود در آنها بود. از اين نظر براي مخاطبي كه صاحب اين آثار را هم در كنار آنها ميديد اين سوال ايجاد ميشد كه چقدر از اين حس واقعي است؟
همه ما چه بخواهيم و چه نخواهيم كودك هستيم. به اين نگاه نكنيد كه موهايمان سفيد ميشود يا بهزور و با توجه به موقعيتهايي كه در آنها قرار ميگيريم خودمان را جدي نشان ميدهيم. از نظر من بشر هميشه كودك بوده و اگر واقعا او را راحت بگذارند كودك باقي خواهد ماند. ضمن اينكه به عقيده من هيچكدام از ما در طول يك عمر 70 يا 80 ساله حتي بزرگ هم نميشويم، چه برسد به اينكه خواسته باشيم پير شويم. چنين رفتارهايي كه به بهانه بزرگسالي از ما سر ميزند يا حتي خود بزرگ شدن يك امر مصنوعي است. اينها بهخاطر ثروت و شهرت در ما ايجاد ميشود و بعد هم به اين فكر ميكنيم كه چون موهايمان سفيد است اجازه نداريم تا شوخي كنيم يا كارهاي ديگري را كه واقعا دوست داريم انجام دهيم. از نظر من وقتي خيلي خيلي پير ميشويم به بچگيهايمان برميگرديم.
تاكيد شما بر القاي احساسي مثل شادي در اين آثار هم جزيي از همين ملزومات كودكي است؟ چيزي از جنس همان شادي يا خنده كه در قالب گفتوگوهايتان هميشه به آن اشاره داشتهايد؟
ما هميشه نميتوانيم شاد باشيم. اين شادي با گريه كامل ميشود. اتفاقا گريه چيز خوبي است و اين حس در كنار ديگر احساساتي كه داريم واقعا مهم است. به نظر من اگر گريه نكنيم واقعا ميميريم. هميشه اين را ميگويم كه نيمي از صورت بايد بخندد و نيمه ديگرش گريه كند. گريه درست شبيه باران است و همان طور كه باران باعث تميزي طبيعت ميشود گريه كردن هم روح و فكر ما را تميز ميكند...
اما خب، به نظر ميرسد در نمود بيروني هنرتان يا تاثيرات اجتماعي كارهايتان بيشتر طرفدار شادي و خنده باشيد...
نه، واقعا اينطور نيست. شادي يك احساس است و نشان ميدهد كه يك نفر واقعا همان احساس را در درونش دارد. اين را نميتوان به عنوان يك نسخه تجويز كرد. نميتوان به همه گفت كه هميشه شاد باشيد. بههر حال خيلي از ما به خاطر مشكلات و مسائلي كه داريم در غم زندگي ميكنيم. حرف من در اين است كه اجازه بدهيم شادي هم وارد قلب ما شود. اينكه قرار باشد هميشه در غم زندگي كنيم به مرگ ما منجر خواهد شد. در اين موضوع من طرفدار تعادل هستم.
شما سال جديد را با برگزاري اين نمايشگاه شروع كرديد. در نشست خبريتان از چاپ كتاب يا بازي در نمايش و فيلم هم حرف زديد. با اين حساب گويا قرار است سال 95 در پرونده حرفهاي شما سالي متفاوت باشد...
ممكن است اين اتفاق بيفتد. به هر حال زندگي بايد از يكنواختي بيرون بيايد. زندگي مثل يك جنگ است و در اين جنگ شما يا ميبازيد يا برنده ميشويد. براي برنده شدن بايد باخت. اين نگاهي است كه من نسبت به زندگي و فعاليتهايم دارم. بدترين موضوع اين است كه در اين بين خودتان را جدي بگيريد. در حالي كه بايد در كاري كه انجام ميدهيد جدي باشيد. اين جدي گرفتن خودمان نوعي خودكشي است. اما به هر حال جديت در كار، ملزومات خودش را هم به دنبال دارد. يكي از اين ملزومات وقت گذاشتن براي كار و امتحان كردن و انجام دادن شيوههاي مختلف بسته به شرايط كاري است. مهم اين است كه ماموريتي را كه خداوند به ما محول كرده درست انجام دهيم. هيچكسي اگر خداوند راهنماي او نباشد نميتواند شاعر، نويسنده، موزيسين يا نقاش خوبي شود. ما از خودمان چيزي نداريم و وقتي به ديگر مخلوقات نگاه ميكنيم تازه ميفهميم كه هيچچيزي نيستيم. زندگي هيچ قانوني ندارد و اينها كه ميبينيم قانونهايي است كه ما براي خودمان گذاشتهايم. نميتوان اين زندگي را با برنامهريزي پيش برد. به نظر من بايد زندگي كرد و در اين بين هر چه پيش آيد خوش آيد. ما اينجا هستيم تا ماموريتي را كه خداوند بر عهده ما گذاشته انجام دهيم و اگر خودمان آن را جدي بگيريم خداوند هم به ما كمك خواهد كرد تا در كارمان موفق شويم...
منظور من از اين سوال فعاليت اصلي شما به عنوان يك آهنگساز يا رهبر اركستر بود. فعاليتهاي شما در حوزه موسيقي و آهنگسازي در سال جديد به واسطه برنامههايي كه داريد كمتر نخواهد شد؟
برنامه كلي من كارم است و خب، موسيقي و آهنگسازي جزيي از اين برنامه كلي است و آن را هيچوقت كنار نميگذارم. اتفاقا من نظر متفاوتي دارم و فكر ميكنم تجربههايم در شاخههاي ديگر هنري باعث ميشود كه فعاليت و خلاقيتم در موسيقي بيشتر و بهتر شود. پرداختن به اين هنرها براي من كه كارم موسيقي است موجب ميشود تا در موسيقي هم موفقتر و بهتر عمل كنم. ضمن اينكه پرداختن به آنها سواد بيشتري را برايم به همراه دارد كه به كارم ميآيد.
برنامههاي موسيقيتان در سال جديد از الان مشخص شده؟
تنها برنامهاي كه مشخص شده و در حال تمرين هستيم اجراي من با اركستر ملي است. يك برنامه خيريه كه با حمايت وزارت كار و معاونت هنري وزارت ارشاد با شش كنسرت در تالار وحدت از پانزدهم تا بيست ارديبهشتماه برگزار خواهد شد. بلافاصله بعد از اين كنسرتها، دو روز را براي شركت در يك همايش به دانشگاه شيراز ميروم و بعد هم سفري به زادگاهم بروجرد خواهم داشت. شايد در بروجرد يك كنسرت هم داشته باشم.
همكاريتان با اركستر ملي ادامه خواهد داشت؟
من هميشه به عنوان رهبر مهمان با اركستر ملي كار كردهام. براي همين شايد در طول سال جاري تنها اين برنامه را با اركستر ملي داشته باشم و اگر هم قرار بر همكاري بيشتر باشد اين اتفاق در سال بعد بيفتد.
و برنامههاي ديگرتان؟
تاكيد بيشترم روي كتاب و چاپ آن خواهد بود. اما نقاشيهايم را هم ادامه ميدهم و در اين فكر هستم كه اگر امكانش فراهم شود كتابي از آنها منتشر كنم. براي اين نمايشگاه ابعاد كارهايم را بزرگتر انتخاب كردم اما باز هم شايد در ادامه به سراغ ابعاد بزرگتر رفتم. اين ابعاد بزرگ تاثيرگذاري كارها را بيشتر ميكند و بنابراين براي نقاشيهاي تازهام حتي به اين فكر كردهام كه در ابعادي مثل
دو متر در سهمتر نقاشي كنم. جدا از اينها، دارم به 80 سالگي نزديك ميشوم و به اين فكر كردهام كه براي 80 سالگيام يك فستيوال برگزار كنم. شايد دوستان با هم جمع شديم و مهرماه سال 97 كه
80 ساله ميشوم اين فستيوال را برگزار كرديم. خيلي تا آن موقع نمانده است (ميخندد). اميدوارم خداوند كمك كند تا به آن موقع برسم...