چرايي تن دادن شاه به نخستوزيري مصدق
شاه
كارگزار نفت ميخواست
65 سال از نخستوزيري دكتر محمدمصدق گذشت
علي وراميني
زمامداري مصدق بيست و هشت ماه بيشتر طول نكشيد، اما همين مدت كوتاه يكي از بزنگاههاي تاريخ معاصر ايران است. در ميان انبوهي از وقايع، رويدادها و ماجراهايي كه طي يك قرن اخير در ايران اتفاق افتاده، دكتر مصدق و دولت وي جالب توجهترين موضوع براي پژوهشگران و تاريخنگاران بودهاند. مصدق در شرايطي سكان نخستوزيري را در دست گرفته بود كه ديگر در عالم سياست پير كاركشتهاي حساب ميشد. هم دوران قاجار در عرصه سياست بود، هم در دوران شاه پدر و بعد از آن وكيل مجلس دورانهاي محمدرضا شاه بود. تا قبل از
ارديبهشت ماه سال 1330 كه مصدق نخستوزير شد چندين بار به وي پيشنهاد نخستوزيري شده بود اما وي نپذيرفته بود، و همگان گمان ميكردند كه اينبار هم نخواهد نپذيرفت. خود وي در رابطه با انتخابش به نخستوزيري چنين نوشته است: «شنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۳۰ كه روز جلسه مجلس نبود به مجلس شوراي ملي احضار شدم اكثريت نمايندگان هم آمده بودند و ميخواستند در جلسه خصوصي به شور و مشورت بپردازند و تمايل خود را براي تعيين نخستوزيري به عرض شاهنشاه برسانند. از اينكه گفته شد آقاي حسين علا استعفا داده است، تعجب كردم، چون كه روز ششم ارديبهشت، شب كه به خانه من آمده بودند و ميخواستند درخصوص يك موضوع با من مشورت كنند، هيچ يك از اين بابت، صحبتي نكردند و چون قبل از اين ملا قات در كميسيون نفت مجلس شوراي ملي بودم كه طرح ۹ مادهاي جمعي از نمايندگان كه براي ملي شدن صنعت نفت تنظيم شده بود و از تصويب كميسيون گذشت، نخستوزير را از جريان مطلع كردم و تقاضا نمودم كه روز يكشنبه نهم ارديبهشت در جلسه رسمي مجلس حضور يابند و موافقت دولت را درخصوص طرح مزبور اظهار نمايند و بعد در همان جلسه راجع به موضوعي كه ميخواستند مشورت كنند، وارد مذاكره شويم كه مورد موافقت قرار گرفت و از خانه من رفتند. علت استعفاي نخستوزير را كه از بعضي نمايندگان سوال كردم، يكي از دوستان گفت حضرات كه مقصود انگليسيها بودند، چنين تصور كردهاند، از اين نخستوزير و امثال او كاري ساخته نيست و ميخواهند آقاي سيدضياءالدين طباطبايي را كه هماكنون به حضور شاهنشاه آمده و به انتظار راي تمايل در آنجا نشسته است، وارد كار كنند.» در شصت و پنجمين سالگرد زمامداري مصدق گفتوگويي با دكتر داود هرميداسباوند داشتهايم. دكتر باوند معتقد است كه هر جنبشي شمايي از پوپوليستي دارد كه جنبش ملي شدن صنعت نفت به رهبري مصدق هم از اين قاعده مستثني نيست.
مصدق هنگامي كه نخستوزير شد سابقه طولاني در فعاليتهاي سياسي داشت. چهره شناخته شدهاي بود و مرام سياسياش هم مشخص بود. مرام و روشي كه با شاه خيلي هماهنگي نداشت. به نظر شما شاه به چه دليل تن به نخستوزيري مصدق داد؟
در سال 1944 كه مساله امتياز دادن مطرح شده بود شركتهاي خارجي هريك براي كسب امتيازي وارد ايران شده بودند. انگلستان براي منطقه سيستان و امريكا براي نفت شمال آمده بودند. در اين گير ودار هيات بلند پايهاي از شوروي براي گرفتن امتياز نفت شمال به ايران آمد. تظاهرات گستردهاي توسط حزب توده و به نفع دادن امتياز نفت شمال به شوروي بر پا شده بود و در كل دولت ساعد در وضعيت نامساعدي قرار داشت. در اين شرايط دكتر مصدق طرحي را در مجلس ارايه داد كه تصويب هم شد. طرح دكتر مصدق اين بود تا مادامي كه نيروهاي خارجي در ايران هستند هيچ دولتي نبايد وارد گفتوگو با دولتهاي خارجي براي امتياز نفت شود و اگر چنين اقدامي صورت بگيرد در خور تعقيب و مجازات خواهد بود. بعد از اين هم قرارداد قوام- سادچيكف را مجلس مغاير با مصوبه 1944 تلقي و آن را كان لم يكن تلقي كرد. سپس بحث مذاكره دولت با شركت نفت در مجلس تصويب شد و منتهي به قرارداد گس- گلشاييان شد. بهواسطه آن قرارداد كميسيون نفت در مجلس تشكيل شده بود و به اهتمام مصدق و دوستانش اقدام به ملي كردن صنعت نفت كردند كه هم به تصويب مجلس سنا رسيد و هم به توشيح شاه. قبل از آن به مصدق پيشنهاد نخستوزيري داده شده بود اما وي نپذيرفته بود. اينبار هم بر اين گمان بودند كه مصدق نخواهد پذيرفت. اما وقتي آقاي امامي پيشنهاد داد تا خود مصدق كه پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت را مطرح كرده آن را پيش ببرد، شاه هم پذيرفت و مصدق هم كه فهميده بود جريان از چه قرار است قبول كرد. بنابراين مصدق نخستوزير و بعد از آن هم پيگير قضيه شد كه منتهي به خلع يد و ملي شدن صنعت نفت در ايران شد. بايد توجه داشت شرايطي كه نفت ملي شد چند ويژگي داشت: اول زماني بود كه دولت انگلستان درصدد بود تا با ملي كردن صنايع و بانك خودش جبران خرابيهاي جنگ كند. در همان مقطع دولت ائتلافي و سوسياليستي فرانسه هم اقدام به ملي كردن صنايعاش كرده بود بنابراين ملي كردن صنايع به عنوان وسيلهاي براي توسعه اقتصادي و سياسي و رفاه عمومي يك اقدام قبول شدهاي بود. بنابراين اصل ملي شدن و نحوه آنكه در اروپا قويا پيگيري شده بود اين فضاي جديد را به وجود آورده بود. نكته دوم اينكه در كنفراس 1944 در واشنگتن امريكاييها پيشنهاد كردند كه امتيازهاي انحصاري از جمله امتياز نفت ايران بايد تعديل شود. انگلستان اين پيشنهاد را نپذيرفت اما متعهد شدند مقادير قابلتوجهي نفت با قيمت ارزان به كمپانيهاي امريكايي بفروشند. در نتيجه مساله رقابت بين امريكا و انگلستان پايدار بود. نكته آخر شرايط جنگ سرد بود كه ما بين شرق و غرب مطرح شده بود. در چنين شرايطي مصدق بر آن شد تا از رويدادهاي موجود استفاده بهينه كند.
پس ميتوان نتيجه گرفت كه شاه تن به نخستوزيري مصدق داد چون كارگزاري براي ملي كردن صنعت نفت ميخواست؟
مسائل ايران در چهارراه تعاملات بينالمللي قرار دارد. جامعه ايران مانند كره شمالي، ميانمار يا برمه نيست. در آن زمان مساله نفت مطرح بود. حتي بعد از جنگ جهاني اول كه انگليسها و روسها امتياز نفت عثماني را گرفته بودند. امريكاييها مدعي بودند كه اين منابع غنايم جنگي است و چون ما هم در جنگ شركت كرديم، بايد اين غنايم بين همه ما تقسيم شود. در همان تاريخ امريكاييها معتقدند بودند كه نفت ايران هم بايد مشاركتي باشد اما انگليسيها گفتند كه ايران جزو غنايم جنگي نيست و نپذيرفتند. در آخرين سال جنگ جهاني دوم و در كنفرانس واشنگتن مطرح شد كه امريكا در انرژي بايد تعديل شود. شاه در شرايطي قرار گرفته بود كه مجلس شوراي ملي و سنا قويا از ملي شدن صنعت نفت دفاع ميكنند. در عمل هم هنگامي كه توشيح كرد يعني كه اصل ملي شدن صنعت نفت را پذيرفته است. پس در آنجا با ملي شدن صنعت نفت همراه بود.
اينكه اشاره كرديد كه به مصدق قبل از سال 29 هم نخستوزيري پيشنهاد شده و او قبول نكرده به چه دليل است؟ بالاخره مصدق مبارزه سياسي ميكرد و فعال سياسي بود و حتي نماينده مجلس.
قبلا از به وجود آمدن مساله نفت از مصدق خواسته بودند كه نخستوزيري را قبول كند. در آن مقطع ايران تحت اشغال خارجي بود و مصدق آزادي عملي براي خود نميديد بنابراين نميپذيرفت كه اين مسووليت را عهدهدار شود. با توجه به اين سابقه انتظار ميرفت كه مصدق اينبار هم مسووليت را نخواهد پذيرفت بنابراين همزمان با مصدق سيد ضياءالدين طباطبايي انتخاب شده بود تا در صورت عدم پذيرش مصدق به نخستوزيري برسد. اما دكتر مصدق كه احتمالا از جريان پشت پرده اطلاع پيدا كرده بود، به محض اينكه آقاي امامي كه رييس حزب عدالت بود و رابطه نزديكي با سيد ضياء در حزب اراده ملي داشت پيشنهاد كرد، دكتر مصدق پذيرفت.
دليل حمايت آقاي امامي از مصدق و پيشنهاد به وي چه چيزي بود؟
ايشان انتظار داشت كه مصدق اين پيشنهاد را قبول نميكند. اما دكتر مصدق با وجود انتظار ايشان قبول كرد و در يك وضع خاصي قرار گرفتند. نمايندگان پيشنهاد ايشان را قبول كردند و دكتر مصدق هم قبول كرد. بنابراين در يك عمل انجام شده قرار گرفت و نخستوزيري ايشان را بعد از تاييد مجلس سنا، شاه هم توشيح كرد.
تا قبل از 30 تير كه شكافي بين نيروها ملي و مذهبي ايجاد ميشود، يعني از ابتداي نخستوزيري تا 30 تير سال 1331 عمده مخالفهاي مصدق چه كساني بودند؟
همانطور كه ميدانيد، جبهه ملي متشكل از احزاب مختلفي بود. حزب ملت ايران، بنياد پانايرانيسم، حزب زحمتكشان ملت ايران، حزب استقلال و احزاب ديگر بودند كه با تجمع جبهه ملي را تشكيل داده بودند. بعد از اينكه اختلافها پديدار شد حزب زحمكتشان ملت ايران و حزب استقلال همراه با احزاب مخالف ديگر مانند حزب توده و چند حزب ديگر در جبهه مخالف قرار گرفتند. بعد از اين اتفاقات فضا متفاوت شده بود و دربار هم در موضع مخالفت قرار گرفته بود. لذا در ابتدا كه اصل ملي شدن صنعت نفت توشيح شده بود مخالفت آنچناني نبود. تا آن هنگامي هم كه پرونده در شوراي امنيت و ديوان عالي دادگستر جريان داشت، مخالفتي نبود. جالب است روزي كه ديوان راي به عدم صلاحيت خود داد همان روز سي تير بود. بعد از آن 9 اسفند پيش آمد و شاه خيال ترك ايران را داشت. در پي آن جنجالها و تظاهراتي به وجود آمد. اين واقعه نقطه عطفي بود در بروز اختلاف كه نهايت هم به كودتاي 28 مرداد منجر شد.
اما به نظر ميرسد كه تودهايها از همان ابتدا با مصدق مخالفت ميكردند.
درست است. اين مخالفت چند دليل داشت. اول اينكه چون جنبش ملي شدن نفت را امريكا تاييد كرده بود، اعتقاد داشتند كه اينها در راستاي سياست توقف و مهار است و هدف امريكا اين است كه جانشين انگليسيها شوند. استالين معتقد بود كه انگلستان يك امپرياليست رو به زوال است و امريكا ميخواهد به عنوان قدرت مسلط جانشين شود. نكته دوم از ديد استالين جنبشهايي كه در غير جهان غرب مطرح ميشد، فرآيندش در همان چارچوب حل و فصل ميشود. بنابراين براي رهبران اين جنبشها ارزش انقلابي قايل نبودند. نه براي گاندي يا نهرو و مصدق. نكته سوم اين است كه معتقد بودند هر جنبشي كه ارتباطي با سوسياليسم و حزب كمونيسم ايران نداشته باشد، قابل اطمينان نخواهد بود. به همين دليل هم حزب توده از ابتدا در مقام مخالفت برآمده بود، اعتصاب كارگران نفت را آغاز كرد و اين را يك حقيقت بورژوازي تلقي ميكرد. تودهايها در روزنامههايشان هميشه مصدق را مصدقالسلطنه خطاب ميكردند كه در شأن رهبر يك جنبش مردمي نبود. ميتوان گفت كه رفتار تودهايها در تمام مراحل كارشكني بود و ترجيحشان اين بود كه وضع موجود حفظ شود و انگلستان حضور داشته باشد و نه امريكا. ديدگاه استالين در رابطه با جنبش ملي شدن صنعت نفت مثبت نبود و آن را به نفع شوروي نميدانست. البته بعد از مرگ استالين، مالينكوف پيشنهاد همزيستي مسالمتآميز را داد. بنابراين نه تنها در كودتاي 28 مرداد بهطور كلي شركت نكرد بلكه اجازه نداد كه كشورهاي بلوك شرق از دولت كودتا نفت خريداري كنند، در شرايطي كه ايران كاملا نيازمند فروش نفت بود.
مصدق از خانواده قاجار بود. اين قاجار بودن او باعث رويارويي او با شاه كه از خاندان پهلوي بود و قاجار را از قدرت سرنگون ساخته بودند نميشد؟ در واقع تاثير اين امر را چقدر ميدانيد؟
خير. توجه داشته باشيد كه مصدق از مادر قاجار بود و نه از پدر. آن هم در تصميمهاي سياسي مصدق تاثيرگذار نبود. كسان زيادي بودند كه از خاندان قاجار بودند اما به لحاظ سياسي كاملا متفاوت ميانديشيدند. مثلا ايرج اسكندري هم از خاندان قجر بود اما در حزب توده فعاليت داشت. يا نصرتالدوله كه در خدمت دولت كودتاي رضاشاه درآمد، از خاندان قاجار بود. در مسائل سياسي شخصيتها بر اساس مقتضيات زمان تصميمگيري ميكنند. بنابراين مصدق هيچگاه كوچكترين اشارهاي به اين ارتباط مادري ندارد. همچنين در ايران نسب پدر است كه مهم است و نه نسب مادر.
يكي از برنامههاي مصدق قانون اصلاح انتخابات بود كه نتوانست به سر انجامي هم برساند. وي در نظر داشت كه در قانون جديد انتخابات افراد بيسواد حق راي نداشته باشند. به اين دليل كه آنها مقدمات توسعهيافتگي را نميدانند. اين اقدام مصدق يكسويه كاملا نخبهگرايي دارد. اما ما شاهد اين هستيم كه در سالهاي اخير منتقدان مصدق وي را به پوپوليست بودن محكوم ميكنند. نظر شما در اينباره چيست؟
جنبشهاي اجتماعي سياسي ابعاد مختلفي دارد. بنابراين در همه جنبشها مانند انقلاب كبير فرانسه يا انقلاب اكتبر يك بعد پوپوليستي دارد. ضمن اينكه رهبري اين جنبشها را رهبران انديشمند هدايت ميكنند، شماي پوپوليستي در اين انقلابها براي بسيج جامعه گريزناپذير ميشود. منتهي بعضي تماما پوپوليستي ميشوند. جنبش نهضت ملي ايران در چارچوب نظام حقوق بينالملل بود و ايراد بينالمللي بر آن اصلا وارد نبود. پوپوليستي به معناي تام آن تابع ضوابط شناخته شده نيست و تنها از عوام فريبي استفاده ميكند. جنبشهايي كه رهبران آن داراي تجارب و دانش اجتماعي و سياسي هستند، علاوه بر جنبش خودشان بر ديگر كشورهاي دنيا هم تاثير ميگذارند. جنبش انقلاب كبير فرانسه درست است كه نافرجام بود، اما سه جريان برخاسته از اين انقلاب بود. ليبراليسم، پارلمانتاليسم و حتي ناسيوناليسم برخاسته از اين انقلاب بود. نخستين تاثيري كه اين انقلاب داشت بر جنبشهاي استقلالطلبانه امريكاي لاتين بود. به هر حال در هر انقلابي يك شمايي از نگاه پوپوليستي وجود دارد اما اصل انقلاب رهبران و كادر تحصيل كرده آن هستند. در هر انقلابي كادر فرماندهي در دست يك اليتي هست. اما بعضي در جنبشها تنها بر شعار پوپوليستي تمركز ميكنند. كه اتفاقا بعدا به نفع دشمنانشان ميشود. رهبران جنبشها بايد يك جهانبيني و پرسپكتيو داشته باشند. از نظام بينالمللي آگاهي داشته باشند و در چارچوبهايي حركت كنند كه امكان ضربههاي انتقادي كمتر باشد. نهضت ملي كردن صنعت نفت كوچكترين ايرادي به لحاظ حقوق بينالملل نداشت. به همين دليل بود كه در تمام دادگاههاي بينالمللي توانست پيروز باشد.
مصدق با رسيدن به مسند نخستوزيري يك ظرفيت بيسابقه براي تغيير و تحول به دست آورد. به نظر شما مصدق ميتوانست با تمهيداتي از كودتاي بيست و هشت مرداد جلوگيري كند و اين ظرفيت را حفظ كند؟
ببينيد غربيها دنبال منافع خود هستند. ايران يك نظام بينالملل انرژي بود. شركتهاي موسوم به هفتخواهران يك مافيا بودند. ايران نميتوانست اين نظام مافيايي را دگرگون كند. تنها ميتوانست آن را تعديل كند. اينها خواستار حذف يكديگر نبودند و نيستند، بلكه ميخواستند با همديگر مشاركت كنند. حتي وقتي ما نفت را ملي كرديم هيچ كدام از شركتهاي امريكايي حاضر نشدند خريدار نفت ايران باشند؛ چرا كه آنها نميخواستند ماهيت آناتومي رابطهاي كه بين شركتهاي معروف به
هفت خواهران بود را به هم زنند. اما رقابت مسالهاي پذيرفته شده بود. نهايتا قبول كردند كه با شركت نفت ايران مشاركت كنند. اصل 50-50 را هم كه در قرار داد گس- گلشاييان قبول نميكردند، قبول كردند. اما ما اعتقاد داشتيم كه اگر نفت را ملي كرديم بايد آزادي عمل كامل داشته باشيم و هركاري كه صلاح بدانيم و اقتضائات منافع ملي ما باشد ميتوانيم انجام دهيم. در واقع ما فاقد يك نظام كارشناسي بوديم. هايمن هم اشاره كرده بود كه ايرانيها به نظام بينالمللي و ضوابطي كه فيما بين آن حاكم است، آگاه نيستند. موضعگيري فراتر از 50-50 براي آنها قابل قبول نبود بنابراين به جايي رسيدند كه براي رسيدن به مقصود بايد رژيم ايران را تغيير دهند.
يعني شما سرنگوني مصدق را گريزناپذير ميدانيد؟
ملي شدن صنعت نفت تبديل به يك تابو شده بود. مخالفان داخلي فقط در طلب پيدا كردن نقاط ضعف بودند. حتي امروز هم بعضي از وابستگان آن زمان مدعي هستند كه مصدق عامل انگليس بود. بنابراين پيشنهاد بانك بينالمللي را كه نافي ملي شدن صنعت نفت بود را عدول و خيانت از نهضت فرض ميكردند. به همين دليل هم در يك تنگنايي قرار گرفته بود. اگر ميخواست انعطافپذيري نشان دهد، عدول از مساله 9 مادهاي و ملي شدن صنعت نفت بود، اين بازنمايي را داشت كه در خدمت مصالح و منافع خارجيها است. حتي تا هنگامي كه زنداني و تبعيد شد هم مخالفينش اين تهمتها را به او ميزدند، واي به حال زماني كه در چنين شرايطي قرار ميگرفت. همانطور كه گفتم ملي شدن صنعت نفت به يك تابويي تبديل شده بود كه انعطافپذيري آن را غير ممكن ميكرد.