ميدان خالي اصولگرايان و خيز بلند رييسي كه ميخواهد رهبر سياسي اصولگرايان باشد
لاريجاني؛ ورژن 95
احسان بداغي
بازگشت لاريجاني به اصولگرايي يا رجوع اصولگرايان به لاريجاني؛ اگر تا سه ماه پيش اين اتفاق باورپذير به نظر نميرسيد اما حالا ميرود تا تبديل به يك واقعيت شود. چه كسي فكرش را ميكرد همان اصولگراياني كه چهار سال تمام علي لاريجاني را به لحاظ سياسي تكفير ميكردند حالا براي شدت گرفتن احتمال تجديد رياست او در بهارستان به دست افشاني بپردازند؟ لاريجاني هم از اين وضعيت اصلا ناراضي به نظر نميرسد. او در آستانه موقعيتي قرار دارد كه ميپندارد ميتواند ركورد تكيه بر صندلي رياست مجلس را بشكند. اما براي علي لاريجاني سال 95 اين كافي نيست. نشانههاي زيادي وجود دارند كه از خيز او براي پوشيدن رداي رهبري سياسي اصولگرايان حكايت ميكنند. اينكه اين دور خيز نهايتا بتواند ختم به موفقيت شود يا خير، بحث ديگري است. مهم اين است كه لاريجاني در شرايط فعلي اين ظرفيت را در خود ميبيند و رفتارهاي او و اطرافيانش بر مدار همين خواسته تنظيم شدهاند.
از لاريجاني «مطرود» تا «آخرين اميد»
اردوگاه اصولگرايي، خصوصا بعد از خانهنشيني يازده روزه محمود احمدينژاد تا همين اواخر به هم ريختگي و شكافي بيمانند را تجربه كرد. هيچ قدرتي نتوانست تار و پود از هم گسيخته اصولگرايان را دوباره به هم ببافد. آنقدري كه در اين چند سال اصوگرايان بر پيكر همديگر زخم زدند و بر آن زخم نمك پاشيدند، هيچ رقيبي نتوانست با آنها چنين كند. صفكشي انتخاباتي مجلس نهم و حملههاي متقابل، يكشنبه سياه، حمله به لاريجاني در 22 بهمن سال 90 قم، سوال از احمدينژاد در صحن مجلس و نمونههاي پر شمار ديگر از همين دست، دعواهايي بود كه نه حداقل تا دو دهه پيش از آن نمونهاي در سياست داخلي كشور داشته باشد و نه غير از اصولگرايان جريان ديگري يك طرف ماجرا بود. اصولگرايي هيچ كس را نداشت كه بتواند حرف آخر را بزند و دامنه اين وضعيت به هفتم اسفند سال 94 رسيد. به جايي كه لاريجاني در مقام رييس مجلس در شهر قم هم نتوانست راي اول را بياورد؛ به جايي كه سايه محمدرضا عارف بر كرسي رياست مجلس سنگين شد و لاريجاني يكشبه از جايگاه يك مطرود سياسي براي اصولگرايان تندرو تبديل به آخرين اميد و سنگر مقاومت شد. زيست سياسي اصولگرايان به طور جدي به خطر افتاد.
دو دستگي شديد آنها اگر با باز ماندن لاريجاني از رسيدن به كرسي رياست مجلس دهم تكميل ميشد، اصولگرايان بايد به استقبال كماي سياسي طولاني مدتي ميرفتند. اين يعني همهچيز به نفع علي لاريجاني است. او تبديل به آخرين اميد براي بالا ماندن پرچم اصولگرايي در سالهاي آينده شده است. موقعيتي كه به نظر ميرسد بهترين فرصت براي او باشد تا اين پرچم را بالاتر از هر كس ديگري براي مدتي نامعلوم بر دوش خود بگيرد.
«ضرورت» براي بازگشت
علي لاريجاني در وضعيتي به مركز توجه اصولگرايان بازگشته كه آنها تقريبا هيچ چهره مركزي ديگري را در ميدان ندارند. روحانيون متنفذ اين جريان در سالهاي اخير نتوانسته بودند براي انشقاق اصولگرايان كاري كنند و چهرههاي سياسي ميانه ميدان آنها هم خود عامل شكافهاي بيشتر بودند. گوش اصولگرايان در شش سال اخير پر شده بود از نصايح «بزرگان» براي پايان دادن به اختلافات. اما چيزي كه آنها براي رسيدن به مرحله يكدست شدن دوباره ميخواستند نه «نصيحت» و «موعظه سياسي»، بلكه يك «ضرورت» بود؛ ضرورتي كه اكنون در آستانه تشكيل مجلس دهم و در فاصله يك سال تا انتخابات رياستجمهوري دوازدهم رخ نموده است.
آنها زير سايه همين ضرورت به اين نتيجه رسيدهاند كه رهبري ميداني خود را به علي لاريجاني بسپارند، هر چند قسمتي از جريان اصولگرا بايد تلخكامي رهبري ميداني علي لاريجاني را تحمل كند اما خوب ميداند كه اين تلخكامي هيچگاه به اندازه تلخي واگذاري بيشتر صحنه به اصلاحطلبان و هواداران دولت حسن روحاني نيست. اما علي لاريجاني در اين موقعيت نشان داده كسي نيست كه بخواهد تنها به همين رهبري ميداني اكتفا كند. او اكنون در اردوگاه به هم ريخته اصولگرايي موقعيتي دارد كه ميتواند به چيزي بيشتر از اينها برسد؛ رهبري سياسي اصولگرايان. حالا بهتر است صحنه را با اين فرض مرور كنيم.
تنها گزينه رقباي ديروز
لاريجاني در نخستين گامها بعد از انتخابات مجلس دهم چندين بار روي كميته هفتنفره اصولگرايان را كه خواستار ديدار با او بودند زمين زد. آنها ميخواستند به علي لاريجاني پيشنهاد رياست مجلس دهم را بدهند. اين موضوعي بود كه اثبات آن چندان سخت نيست. اصولگرايان جز علي لاريجاني كسي را نداشتند كه بر راس مجلس بالا بكشند. احمد اميرآبادي فراهاني هم در همان روزها كه تازه از رقابت سخت با علي لاريجاني در قم بيرون آمده بود، تاييد كرد كه «ما به دنبال آن هستيم تا به هر شكلي رييس مجلس دهم يك اصولگرا باشد». علي لاريجاني خوب ميدانست تنها گزينه ممكن است و اين همه دست رد زدن به سينه اصولگرايان نه تنها خطري براي او ندارد بلكه شايد باعث كرنش بيشتر آنها برابر او هم بشود. اين يعني قدري به سختي انداختن اصولگرايان تا بعد از رسيدن به هدف، قدر موقعيت به دست آمده را بدانند.
همزمان هم البته علي لاريجاني ميتوانست با اين كار بيش از پيش در قامت يك «بزرگتر» سياسي براي اصولگرايان ظاهر شود. ژست او قرار بود اين پيام را صادر كند كه آنها به علي لاريجاني نياز بيشتري دارند تا علي لاريجاني به آنها. اين ژست در نخستين همنشيني نمايندگان منتخب مجلس دهم كاملتر از قبل شد. لاريجاني و اطرافيانش بيآنكه تلاشي كرده يا به صورت رسمي نشاني از تغيير موضع از خود بروز داده باشند، زير سايه «ضرورت» زمان به مركز رجوع اصولگرايان تبديل شدند اما اگر اين «ضرورت» از بين برود حتما مركزيت لاريجاني و يارانش هم از بين خواهد رفت. براي همين است كه لاريجاني افقهاي بيشتري را هدف قرار داده.
نفي پدربزرگها؛ گامي در مسير رهبري سياسي اصولگرايان
لاريجاني جز رهبري ميداني اصولگرايان در بهارستان كه ميتوان آن را به رهبري ميداني كل اين جريان بسط داد، به رهبري سياسي اردوگاه اصولگرايي هم ميانديشد. جرياني كه ديگر تشكلهاي روحاني قم نميتوانند آنها را راهبري كنند و هيچ مرجعي براي تصميمگيريهاي عمده آن وجود ندارد.
از ميدان به در شدن محمود احمدينژاد، از سكه افتادن محمدباقر قاليباف و افول جايگاه سياسي روحانيون متنفذ اصولگرا صحنه را براي لاريجاني خالي كرده تا او به فكر ايفاي نقشي متفاوت در سياست ايران باشد. او تمام موقعيت امروزش را در مركزيت توجه اصولگرايان، به تنهايي كسب كرده و در اين راه از اصولگرايان جز ضرب شصتهاي گاه و بيگاه چيزي نديده و اين يعني آنكه منت او تا مدتها به عنوان يك منجي بر سر اصولگرايان خواهد بود. اين موقعيتي است كه علي لاريجاني نميخواهد از دست بدهد.
هر چند براي مشخص شدن ميزان توفيق او در اين راه اما و اگرهاي زيادي در ميان است. ولي نكته اينجاست كه به نظر ميرسد لاريجاني اين راه را انتخاب كرده تا رهبري سياسي و ميداني اصولگرايان را به صورت يكجا داشته باشد.