بايد بدانيم و بشنويم
پوران درخشنده
مراحل تحقيقات فيلم «هيس! دخترها فرياد نميزنند» سخت بود؛ از اين جهت كه دختراني كه در كودكي مورد آزار و اذيت قرار گرفته بودند، همچنان در بزرگسالي فكر ميكردند كه نبايد درباره اين موضوع حرف بزنند، مقصر هستند و اين اتفاق تنها يك مونولوگ ذهني تلخ و دردناك براي همه عمر، براي آنها به وجود آورده بود. درصد بالايي از زنان دوست نداشتند كه درباره اين تجربه حرف بزنند يا فكر ميكردند كه همچنان مقصر هستند و اين عذاب روحي را مانند يك راز مگو تا آخر عمر بايد نگه دارند. بعد از اكران فيلم، چه در جشنواره و چه در اكران عمومي، زنان زيادي سراغ من آمدند و از تجربههاي تلخ خود گفتند و تشكر از اينكه يك فيلم، تصويري از عذاب و درد اينهمه سال آنها نمايش داده و حالا ميتوانند راحتتر حرف بزنند و كمي از كولهبار سنگين اينهمه سال بردارند. واقعيت اين است كه «هيس! دخترها فرياد نميزنند»، يك فيلم اجتماعي ساده بود. يك فيلم درباره زناني كه سالهاي سال خاطراتي تلخ را به دوش ميكشند و هيچ همراهي ندارند. اما تاثير فيلم اجتماعي همين بود؛ همين كه اين اتفاق اجتماعي پنهان شده در زير پوست شهر را ببيند، آن را به مردم نمايش دهد و راهي براي آدمهايي پيدا كند كه ناخواسته درگير شرايط تلخ و سخت ميشوند. از آن روزها تا امروز، مردم بيشتر از قبل به اين موضوع حساس شدهاند، مردم دختران و زناني را كه مورد آزار و اذيت قرار گرفتند ميبينند، درك ميكنند و ميخواهند براي آنها كمكي باشند. اين اتفاق نشانه بسيار خوبي است. اين اتفاق نشان ميدهد كه باب گفتوگو و ديالوگ باز شده است و حالا ميشود با ديدن اين اتفاقها با درك زنان و دختراني كه يك عمر بار سختي را به دوش كشيدهاند، راههاي تازهاي پيدا كرد. آگاهي و آگاهيبخشي بهترين اتفاق ممكن در يك جامعه است. وقتي مردم درباره اتفاقهايي كه در زير پوست شهر رخ ميدهد بدانند، وقتي بتوانند اين مشكلات و معضلات را درست و كارشناسي شده، تحليل و تجزيه كنند، راههايي براي ديالوگ و حل مشكلات به وجود ميآيد. جامعه، آسيبديدهها را ميشناسد و براي كمك به آنها آستين بالا ميزند. قشر آسيبديده با آگاهياي كه مردم به دست ميآورند، بخش بزرگي از مشكلات خود را پشت سر ميگذارد و باري كه كليشهها و تابوها براي او ايجاد ميكند، از دوش برداشته ميشود. فيلمهاي اجتماعي يكي از همين راهها براي آگاهيبخشي به مردم است. به مردمي كه وقتي در جريان قرار ميگيرند و آگاهي پيدا ميكنند، همدلانه براي كمك به حل مشكلات همراه ميشوند. مديران هم در اثر همين واكنشها، بيشتر از قبل متوجه بار مسووليت ميشوند و راههاي بهتري براي حل مشكلات پيدا ميكنند. براي همين است كه ما بايد بگوييم، بشنويم و بدانيم تا راههاي تازه
پيدا شوند .