گفتوگو با اميرحسين زنجاني درباره نمايشگاهش در گالري ايوان
پلها؛ از جنگ تا مهاجرت
نخستين تابلوي مجموعه پل، پنج سال پيش با الهام از پل تخريب شده خرمشهر خلق شد
اين روزها در گالري تازه تاسيس ايوان مجموعهاي از نقاشيهاي اميرحسين زنجاني به نمايش درآمده است. زنجاني در اين مجموعه كه شامل 17 تابلوي رنگ و روغن است، بر روي بومهايي كوچك يا بسيار بزرگ به نمايش پلها پرداخته تا به اين اجسام و بناهاي بيجان، هويت ببخشد. زنجاني كه سه نمايشگاه در دوبي، سنگاپور و لبنان داشته، كارشناس ارشد نقاشي است و سومين نمايشگاه داخلي خود را در گالري ايوان برگزار كرده است. نمايشگاه اميرحسين زنجاني تا ۱۳ خردادماه در گالري ايوان به آدرس الهيه، خيابان مهديه، خيابان جبهه، كوچه لساني، بنبست حميد، شماره ۱ برقرار است. با اين هنرمند در مورد آخرين نمايشگاهش به گفتوگو نشستيم.
سوژه مجموعه شما عنصر ساكني است كه بهندرت توجه كسي را به خود جلب ميكند. چرا پل را به عنوان موضوع كار انتخاب كرديد؟
من متولد سال آغاز جنگ ايران و عراق هستم و در منطقهاي رشد كردم كه جنگ هميشه وجود داشت. به همين دليل جنگ نقش پررنگي در زندگي من داشت و از زماني كه وارد فضاي حرفهاي هنر شدم به اين موضوع پرداختم. با وجود اين جنگ هيچوقت بهطور مستقيم در آثار من ديده نشد بلكه حواشي جنگ و مسائل پيرامون آن را به صورت استعاري نمايش دادم. نخستين تابلوي مجموعه پل هم 5 سال پيش با الهام از پل تخريب شده خرمشهر خلق شد و اين مجموعه پس از مدتي وقفه ادامه پيدا كرد اما بهمرور زمان مفهوم پل برايم تغيير كرد و ديگر به نمايش يك بناي تخريب شده در جنگ اكتفا نكردم.
پس اين پلهاي نيمهكاره يا ويران چه چيزي را نشان ميدهند؟
حالا پل ميتواند استعاره از ارتباط بين نسلها يا ارتباط بين فرهنگهاي مختلف باشد يا نمادي از مهاجرت جوانان به كشورهاي ديگر و حتي سيل مهاجرتهاي اخير خاورميانه. اما مهمتر از همه اينها آنچه در اين تابلوها براي من قابل توجه است، مفهوم دل به دريا زدن، انتخاب كردن و ريسك كردن است.
آثار اين مجموعه بهشدت اكسپرسيو هستند و احساسات زيادي در لايههاي ضخيم رنگ و نوع به كارگيري آنها وجود دارد. ولي آن ذهنيتي كه مخاطب از پل در ذهن دارد در اين آثار به شكل واقعگرا نشان داده نشده است. قصد شما اين بود كه تصوير هميشگي موجود در ذهن بيننده از بين برود؟
يك بخش اين موضوع تكنيكي است و بخش ديگر تجربهاي است كه بهمرور زمان به آن رسيدم. در اين كارها بخشهايي رئال و بخشهايي آبستره است. ولي مهمترين چيزي كه در چند سال اخير ذهن مرا مشغول كرده اين است كه فكر ميكنم در جريان هنر معاصر ايران با نقاشي روبهرو نيستيم. يعني الفباي نقاشي كه شامل تاش رنگ، جرم رنگ، رد قلم نقاش، بافت و... است مقداري كمرنگ شده است. امروزه وقتي به گالريها ميرويد، در هنر فيگوراتيو ايران ميبينيد كه هنرمند بيشتر از نشان دادن نقاشي، قصد دارد پيام بدهد. ولي من هميشه در كارم سعي كردم مخاطب اول با نقاشي روبهرو شود و بعد پيام را دريافت كند. وقتي شما پيامي به مخاطب ميفرستيد او غرق پيام شما ميشود و كار خيلي شعاري ميشود، اما من سعي كردم از شعار فاصله بگيرم و پشت لايههاي نقاشي بتوانم مفهوم مورد نظرم را برسانم.
بازيهاي تكنيكي و امتحان كردن شيوههاي مختلف براي شما جذاب است؟
اسم اين كار را بازي نميگذارم بلكه اين تجربهاي است كه از كلاسهاي دانشگاهي و دورههاي آزاد به دست آوردم. من شاگرد احمد وكيلي بودم و مفهوم طراحي را خيلي خوب در آن كلاس ياد گرفتم. همچنين بسيار سفر رفتم و تحقيق كردم. من خيلي تحتتاثير نقاشان آلمان هستم و سالها است كار هنرمندان بعد از جنگ آلمان را مطالعه ميكنم. در سالهاي اخير هر زمان متوجه شدم يك هنرمند آلماني مثل گرهارد ريشتر و... نمايشگاهي برگزار ميكند به آنجا رفتم و با ديدن كارها چيزهاي زيادي ياد گرفتم. در واقع تجربيات مختلف باعث شده به اين شيوه كاري برسم.
در بعضي از تابلوهاي اين مجموعه پل را به شكل واضح نميبينيم و آنچه ديده ميشود به يك تابلوي آبستره شبيه است. به نظر ميرسد مخاطب فقط با توجه به عنوان نمايشگاه متوجه ميشود كه بايد در آن اثر به دنبال پل بگردد.
اگر مخاطب بيانيه نمايشگاه را بخواند و كارها را در كنار هم ببيند متوجه داستان ميشود، ولي نيازي نيست كه كد را مستقيم دست او بدهيم. در ادبيات و شعر ما نمونههاي زيادي وجود دارد كه مستقيم كلام را به مخاطب ارايه نميدهند و من هم سعي كردم استعاري كار كنم. لزومي ندارد كه شما پل را ببينيد ولي آن حس به شما منتقل ميشود. ميخواستم استعارههاي مختلف از پل و مفهومي كه موردنظرم بود در كار منتقل شود.
نكته ديگري كه به چشم ميآيد رنگارنگ بودن كارها است و اينكه رنگهايي در آنها ديده ميشود كه در طبيعت وجود ندارد. اين اتفاق با موضوع پلهاي ويران تضاد دارد و آنچه در وهله اول از چنين موضوعي در ذهن مخاطب نقش ميبندد را به چالش ميكشد.
اين موضوع را از دو جنبه ميتوان بررسي كرد. در نقاشي معاصر و بعد از پاپ آرت، رنگها خيلي از تبليغات الهام ميگيرند. اين ويژگي هنر معاصر است كه رنگها خيلي زنده هستند و آن پالت خاكستري كه در اوايل قرن بيستم ديده ميشد ديگر كاربرد ندارد. امروزه ديگر نقاش به فكر اين نيست كه از رنگ سياه استفاده نكند و پالت خاكستري داشته باشد. كارخانههاي مختلف به توليد رنگهاي متنوع پرداختند و به هنرمند امكان ميدهند بتواند از آن رنگها استفاده كند. بخش دوم هم اين است كه همانطور كه شما گفتيد فضاي كار خيلي تلخ و تاريك است اما برعكس آن رنگها خيلي شاد است. من به عمد خواستم اين فضا را نشان دهم تا مخاطب وقتي با كار مواجه ميشود يك شوك رنگي در او ايجاد شود و بعد آرامآرام در رنگها و كار حل شود.
در بعضي از تابلوها انسان ديده ميشود ولي حضور آنها خيلي كمرنگ است و از نظر ساخت و ساز و رنگگذاري آن قدرتي كه در بقيه فضا هست را ندارند. ارتباط بين انسان با آن بنا كه ساخته انسان هست را چگونه ديديد؟
همانطور كه گفتم اين مجموعه با پل خرمشهر آغاز شد و آن زمان بازخواني جنگ برايم مهم بود ولي در كارهاي بعدي اين موضوع كمرنگتر است. اگر انسان و فيگورها را ساخت و ساز ميكردم و كاراكتر را نشان ميدادم شما يادماني از يك شخص داشتيد ولي اينجا همه آدمها سياه و سفيد هستند و رنگ ندارند. در واقع خود رابطه انسان با طبيعت و پل يا فاصلهاي كه ميان دو نسل افتاده برايم مهم است. انسان برايم اهميت زيادي نداشت بلكه ميخواستم انسانيت را نشان دهم. اما اگر در نمايش فيگورها كمي ساختوساز ميكردم اين رابطه از بين ميرفت.
گفتيد كه پل براي شما به معني انتخاب كردن و ريسك كردن است. چگونه اين مفهوم را در كار خود استفاده كرديد؟
اواسط كار روي اين مجموعه به ياد واقعه 11 سپتامبر افتادم و برايم عجيب بود كه عدهاي براي كشته نشدن داخل برجها خود را بيرون انداختند. اين افراد در هر دو حالت ميمردند اما در يك لحظه انتخاب كردند و بيرون پريدند. اين انتخاب در زندگي ما نيز هست. چيزهايي از بدو تولد بوده و انتخاب نشدني است اما بخشي هم انتخاب ما است كه اتفاقات مختلف در زندگي را شكل ميدهد. اين مفهوم انتخاب برايم خيلي مهم است و ريسك كردن را به شكل پريدن يا عبور كردن از پل نشان ميدهم. هر مجموعه جديد من از دل مجموعه قبلي در ميآيد و شايد اگر مجموعه پل را ادامه بدهم مفهومي كه الان روي آن اصرار دارم در مجموعههاي بعدي به شكل ديگري درآيد.
در بخشي از نمايشگاه تعدادي تابلو از مجموعه سربازها را نمايش داديد. چرا اين كارها را به صورت مستقل ارايه نكرديد؟
مجموعه سربازها را سال 2014 در دوبي نمايش دادم و چون معمولا مجموعههايم را نميبندم، اين كار هم ادامه پيدا كرد و تابلوهاي جديد به آن اضافه شد كه چند نمونه از آنها در اين نمايشگاه به نمايش درآمد. با وجود اين فكر ميكنم موضوع پل ارتباط زيادي با اين منطقه و سرزمين دارد و چون مفهوم آن كاملا مرتبط و قابل درك است براي نمايش در ايران مناسب است، ولي سربازها بينالملليتر هستند و همه جاي دنيا ميتوانند تشخيص بدهند داستان چيست بنابراين بيشتر در خارج از ايران نمايش داده شدند.
در اين مجموعه هم به نظر ميرسد برخورد با سربازها مانند همين پلها است. يعني در عين اينكه سربازها را ميبينيم، چهره و كاراكتر مشخصي از آنها ديده نميشود.
معمولا سربازهاي خارجي را به تصوير ميكشم و براي هر تابلو هم اسم گذاشتم و كد دادم كه روس هستند يا كره شمالي و... پس مشخص ميشود كه متعلق به چه قوميتي هستند ولي به سمت ساخت و ساز و چهرهنگاري نرفتم چون مفهوم برايم مهم است. مثلا زنان نظامي چين كه با كفش پاشنه بلند رژه ميروند و ميبينيم كه چگونه ظرافت زنانه با موقعيت نظامي مردانه مخلوط ميشود. به نظر من اين كار خندهدار و عجيب يك نمايش است كه با نظاميگري تضاد دارد و من آن را نقد كردم.