گفتوگو با متين توفيقي و زروان روحبخشان به بهانه نمايشگاهشان در گالري 6
روايت روح شهر ما
در غياب آن
حافظ روحاني
آنچه متين توفيقي و زروان روحبخشان ميكوشند در نمايشگاه اخيرشان به ما نشان دهند، نه فقط تصويري از گياهان يا درختان در گوشه و كنار شهر ما بلكه وادار كردنمان به تماشاي تكدرختها يا تصاويري از گوشه و كنار شهر يا زندگي است تا به مفهومي از فقدان يا فراق دست پيدا كنيم. در اين عكسها از يك طرف مجبوريم با حجم بزرگ و غالب يك درخت مواجه شويم كه قرار است بزرگي و سلطه خود بر محيط اطراف را نشان دهد، درختي كه با همه بزرگياش غالبا از ديد ما پنهان است و از سوي ديگر با كتابچهها يا عكسهايي كوچك مواجهيم كه ما را وادار ميكند تا در غياب ديگران و در سكوت تجربهاي شخصي با عكس را تجربه و شايد خود را در همان موقعيت و فضاها تصور كنيم تا غياب يا عدم حضور «او» را درك كنيم، و شايد گذار سريع لحظهها را. «در غياب آن» ميكوشد تا رابطه شخصي ما با رسانه عكس را دوباره يادآوري و اهميت آن را موكد كند، يعني همان فرصت كوتاه را كه ميتوانيم با تماشاي يك عكس تخيل كنيم و اين شايد همان كاري است كه يك عكس، كه هنر و فقط هنر، ميتواند. گفتوگو با متين توفيقي و زروان روحبخشان را به بهانه نمايشگاه اخيرشان كه از 24 تا سيام ارديبهشتماه برگزار شد در ادامه بخوانيد.
با نگاه به عكسها به نظر ميرسد كه فكر برگزاري نمايشگاه بر اساس عكسهاي موجود شكل گرفته، يعني تعدادي عكس گرفته بوديد و بعد به فكر برگزاري نمايشگاهي به اين شكل افتاديد؟
زروان روحبخشان: شروع ماجرا اينطوري بود. در مورد عكسهاي خودم ميگويم كه از بين آنها اين ايده به وجود آمد، بعد بر اساس فكر شروع به عكاسي كرديم.
چه زماني فكر اين نمايشگاه شكل گرفت؟ يعني از كي درباره يك فكر و ايده با هم صحبت كرديد؟
روحبخشان: اوايل شهريور بود. البته تعدادي از عكسها را پيشتر گرفته بوديم. فكر ميكنم متين [توفيقي] الان پنج سال است كه خيلي جدي دارد روي درختها كار ميكند كه دو فريم را هم سه سال پيش در نمايشگاهي گروهي در نگارخانه سين به نمايش گذاشت. او داشت بر اساس ايدهاي درختها را ثبت ميكرد، ولي من فكر كردم كه ثبت درختها و نگاه كردن به جاي بعضي درختهايي كه الان ديگر نيستند به مساله مورد علاقه من كه گذار و از دست رفتن و گذر زمان است، نزديك است.
به نظر من اين مايه را در بسياري از عكسهاي متين هم ميتواني ببيني، بهخصوص عكسهاي سفرنامه كه مدام درباره غياب است. چون او در يك شهر اروپايي بهجاي عكاسي از مثلا موزهها، باغ گياهشناسي يا درختها را عكاسي كرده بود، همان دغدغهاي كه در تهران داشته را دارد، ولي در همين عكسها هم من باز گذار و از دست رفتن را ميديدم. جدا از اينكه موضوع عكسها درخت است، اين مضمون را هم ميشود در آنها تشخيص داد. خود من از سال 1388 شروع به عكاسي از ديوارنويسيها كردم و بعد بهتدريج اين ديوارنويسيها را لابهلاي درختها ميديدم. بهتدريج رابطه ديوارنويسي و درختها برايم جدي شد. بعد كه عكسهاي متين را ديدم، فكر كردم كه عكسهاي ما، حتي به لحاظ بصري هم بسيار به هم نزديك هستند. برمبناي همين مشتركات و قرابتها تصميم گرفتيم كه نمايشگاه را با هم برگزار كنيم.
گفته شد كه قبل از اينكه ايده اين نمايشگاه شكل بگيرد، براساس يك فكر و ايده عكس ميگرفتي، اين ايده چه بود؟ يك ايده مضموني بود يا صرفا يك ايده فرم؟
متين توفيقي: دو عنصر مهم هستند كه زيبايي و زشتي شهر ما را تعريف ميكنند. اول ساختمانهايي هستند كه بيشتر ميراث گذشته هستند و دوم درختها هستند كه به شهر ما روح ميدهند. اين درختها اتفاقا خيلي شكل و قيافه خاصي هم ندارند، درست برعكس گياهان جديدتر كه شكل و قيافههاي متنوع و مختلف به خود ميگيرند، ولي همين درختهاي ساده هستند كه يك خيابان را گرانقيمت يا ارزان ميكنند.
بر اساس اين فكر داشتم از درختها عكاسي ميكردم. زروان [روحبخشان] داشت نمايشگاهي را كيوريت ميكرد چند عكس از من خواست. من چند مجموعه ديگر هم دارم كه تا به حال به نمايش درنيامدهاند، زروان براي آن نمايشگاه اين فريمها را انتخاب كرد. بعد سفر من به اروپا پيش آمد. زروان از ميان عكسهاي آن سفر كه بيشتر به شكل اسنپشات (عكس فوري) گرفته شده بود، چند فريم را انتخاب كرد. طولانيترين فرآيند اين نمايشگاه، روند انتخاب عكسها بود. بعد از انتخاب زروان يكبار هم با محمد غزالي چند فريم را انتخاب كرديم و بعد دوباره با زروان فريمهايي را انتخاب كرديم. چندين و چندبار از بين عكسها دست به انتخاب زديم تا اينكه به اين كتاب يا آلبوم عكس رسيديم. ولي فكر اوليه من بر مبناي تغييري بود كه درختها در فضاي شهري ايجاد ميكنند.
به نظر ميرسد كه مبناي مجموعه بر اساس همين اسنپشات است، ولي بعد از تثبيت موضوع نمايشگاه بر اساس همان شيوه عكاسي انجام شد؟
روحبخشان: براي من به اين شكل پيش رفت. اگر بخواهم خودم را عكاس بدانم و بنامم بايد بگويم كه من يك عكاس خياباني هستم كه اسنپشات ميگيرم. بيشترين عكسهايي كه در صفحه اينستاگرامم هم ميگذارم از آدمهاست و اكثرا هم در لحظه گرفته شدهاند. براي همين در متني كه براي نمايشگاه نوشتهام، گفتهام كه ما داريم درباره شهرمان كار ميكنيم و شهري كه داريم در آن زندگي ميكنيم و آدمها و ساختمانها و خيابانها هستند كه به يك شهر شكل و معني ميدهند.
در كنار اينها چيزي كه خيلي مهم است، اين نكته است كه درختها به ما و شهر امكان زندگي ميدهند. علاوه بر اين درختها براي من يادآور يك لحظه هستند، يادآور يك قرار با يك آدم. آن آدم ديگر نيست، ولي خانه يا درخت ماندگارند. خيلي از اين عكسها جاهايي را نشان ميدهد كه براي من يادآور همين لحظات خيلي شخصي هستند. ولي با عكس گرفتن از چيزهايي كه از آدمها و لحظات خوب باقي ماندهاند انگار ميخواستم زور بزنم و چيزي را حفظ كنم كه عملا و علنا ممكن نيست.
به نظرم اين تلاش در نفس عكاسي هست براي اينكه تو سعي ميكني چيزي را ثبت كني و عكس به نظر ميرسد كه در مقابل گذر زمان مقاوم است، ولي در نهايت ميدانيم كه خودش هم از بين خواهد رفت و بعد اينكه ما فقط ميتوانيم لحظهاي از يك اتفاق را ثبت كنيم و بعدتر خاطرات ما هم دچار تغيير ميشوند، يعني ما بعدتر به آن عكس نگاه ميكنيم و به ياد نميآوريم كه خود آن خاطره چه بوده. خيلي از عكسهاي يادگاري ما همين حالت را دارند. اين موضوع از دست رفتن هميشه مساله من بوده، يعني فكر ميكنم وقتي ما داريم به يك عكس نگاه ميكنيم، موضوع اصلي غايب است، براي همين هم اسم نمايشگاه را گذاشتيم «در غياب آن». اين «آن» به نظر من و متين لحظه از دست رفته است. «آن» هم به آدمهايي كه گفتم برميگردد، هم به آن لحظه از دست رفته يا به آن مكان. ولي من اساسا عكاس اسنپشات هستم، بيآنكه ادعاي دهانپركني پشت اين گفته باشد.
من سعي ميكنم طوري عكس بگيرم كه شايد هركس ديگري هم بتواند بگيرد. در نمايشگاه قبليام اتفاق بامزهاي افتاد، دو نفر جلوي عكسهاي من ايستاده بودند. عكسهايي كه من در نمايشگاه به نمايش گذاشته بودم، چهل فريم از خيابانها بود. يكي از آن دو نفر گفت: «اين عكسها ديگر چيست؟ اينها را كه من هم ميتوانم بگيرم». دومي گفت: «تو كه هيچي، هركس ميتواند اينها را بگيرد». و آنجا بود كه فكر كردم بالاخره توانستم.
فكر ميكنم تنها تفاوت در عكسها اين است كه عكسهاي متين توفيقي روايي هستند ولي عكسهاي زروان روحبخشان نه. اين تفاوت را تاييد ميكنيد؟
روحبخشان: من هم كتاب عكسي در نمايشگاه دارم ولي در كتاب عكس من، روايت به اين معني كه از جايي شروع شود و به جايي ختم شود وجود ندارد. تقريبا هر عكسي يك توصيف يا حالي درباره خودش دارد. اين تفاوت درست است. من براي كتاب عكسهايي را انتخاب كردهام كه در حال حركت ثبت شدهاند. اينطور نبوده كه بايستم و قاب ببندم. چون رفتن برايم مهم بوده و فكر ميكردم كه گذر زمان در رفتن خيلي بهتر ديده و تصوير ميشود. با اينحال بيشتر عكسهاي كتاب هم درختها هستند. عكسهاي متين لزوما از درختها نيستند، عكسهاي او كاملا ويژگيهاي يك سفرنامه را دارند. در جاهايي كاملا حسي و شاعرانه است، در جاهايي توصيف مكان و لحظه هستند. ولي در عكسهاي من روايت به آن معني در كل عكسها ديده نميشوند.
عكسهاي كنوني بر چه اساسي انتخاب شدند؟ صرفا يك كيفيت زيباييشناسي مشترك باعث انتخاب شدند؟
توفيقي: من يك عكس بزرگ به نمايش گذاشتم كه از مجموعه درختهاي تهران است. اين عكس براي نمايشگاه گرفته شده، يعني چندين بار نمونههايي به عنوان اتود گرفته شده و بعد چندين عكس گرفتم و از بين چند عكسي كه به هدف نمايش گرفته شدند، اين فريم انتخاب شد. در مورد كتابچه عكس چيزي است شبيه سفرنامه، البته بيش از آنكه يك سفرنامه باشد، شبيه سفرنامه است، چون ترتيب تاريخي ندارد و عكسها جابهجا و عوض شدهاند. سعيام اين بود كه معلوم نشود عكسها از كجا گرفته شدهاند، هر چند محل و زمان عكاسي در كنارشان نوشته شدهاند. بيشتر از اين جنبه كه شايد در اين عكسها داشتم دنبال خودم ميگشتم. شايد بيشترين تلاشم ثبت لحظههاي فاني بوده؛ لحظههايي كه دارند از دست ميروند ولي خود آن لحظهها هم خيلي لحظههاي خاصي نبودند.
روحبخشان: متين همانطور كه گفت براي آن تكعكس از درختها چندين بار امتحاني با دوربينها و زواياي مختلف عكس گرفت. من در انتخاب عكسهاي كتابچه دخيل بودم. كيفيت زيباييشناختي تا حد زيادي در انتخاب ما دخيل بود ولي در انتخاب عكسها اين نكته كه لحظه ارزش ويژهاي نداشته باشد، براي هر دو ما مهم بود. آدمهايي كه به پاريس ميروند، همه از برج ايفل عكس ميگيرند ولي ممكن است تو به پاريس بروي و از چراغ اتاق هتلت عكس بگيري. اين عكسها مد نظر من و متين بود.
با اين حساب اين نمايشگاه يعني كوششي براي شخصي كردن يك شهر و ساختن يك جهان شخصي.
روحبخشان: دقيقا.