چشم افسون از خويشانداز بردار
اين روزها به هر يك از سالنهاي تئاتر پايتخت كه سرك بكشيد با تعداد زيادي صندلي بدون تماشاگر مواجه خواهيد شد. آمار فروش بليت نمايشها و مشاهدات ميداني نويسنده اين سطور نشان ميدهد گروههاي تئاتر با نگراني عميق از بازگشت هزينههاي انجام شده دست به گريبان هستند و دلايل به وجود آورنده چنين وضعيتي را در ذهن جستوجو ميكنند.
گروهي از دستاندركاران هنر نمايش پخش تلويزيوني مسابقات جام ملتهاي اروپا، برگزاري امتحانات دانشگاهها، فرا رسيدن ماه مبارك رمضان، مسافرتهاي تابستاني و انواع و اقسام تعطيلات را از جمله عوامل كاهش تماشاگر تلقي ميكنند.
گروه ديگر، انگشتشمار نمايشها را ملاك قرار ميدهند كه فروش هفتههاي ابتدايي آنها از مدتها قبل تضمين شده، و تماشاگران در دو نوبت خارج از ظرفيت نيز روي زمين به تماشا مينشينند.
دليل نگارش اين چند سطر اتفاقا قضاوت درباره درستي يا نادرستي هيچيك از موارد مورد اشاره نيست، بلكه پرداختن به جنبهاي ديگر از ماجرا و رفتن به حاشيه است! زيرا، تعداد زياد سالنهاي خالي و تعداد اندك سالنهاي پرمخاطب بار ديگر فرصت طرح اين پرسش را به وجود ميآورد كه «نسبت آثار نمايشي روي صحنه با شرايط سياسي، اقتصادي و اجتماعي كه تماشاگر در آن زيست ميكند چگونه تعريف ميشود؟»
خطرناك اينكه قشري از اهالي تئاتر مدعي است برحسب تجربه ميتوان با بهرهگيري از تبليغات نازل و خبرسازيهاي كاذب، ملتمسانه، سطح پايين و مبتذل، آب رفته را بار ديگر به جوي بازگرداند! كه به نظر نويسنده دقيقا در چنين شرايطي گويي بين مخالفان و موافقان ايده تصاحب گيشه به هر روش آزموني دشوار درميگيرد.
بنابراين شايسته است تئاتر اين روزها به اين پرسش پاسخ دهد كه مخاطب اصيل و صاحب دغدغه سالنهاي نمايش بازنمايي آنچه سالهاست پيرامون مرزهاي اين كشور جريان دارد را بايد روي كدام صحنه جستوجو كند؟
روزگار نه چندان دور بعضي هنرمندان گلايه داشتند كه به دليل فشار ناشي از مميزي موجود در وزارت فرهنگ و ارشاد دولت – نهم و دهم – نشان دادن يك لقمه نان! روي صحنه از اين رو كه مبادا كنايهاي به افزايش سرسامآور قيمت مايحتاج اوليه زندگي مردم باشد امكانپذير نيست. اما امروز كه سه سال از آن زمان گذشته و بعضي هنرمندان – عموما همانها كه همواره تندترين نقدها را مطرح ميكردند - دست در دست مسوولان در جلسههاي مشورتي گوناگون به سر ميبرند چه نمايشهايي روي صحنه ميرود؟
واقعيت اين است كه طي يك دهه گذشته بخش اعظمي از تئاتر ايران ميلي غريب به افزايش قدرت و ثروت پيدا كرده است. توجه به بهاي بليت (25، 30 و 35 هزارتوماني) آثار و تركيب تماشاگران نمايشهاي پرمخاطب اين روزها به خوبي نشان ميدهد تئاتر به دنبال چگونه تماشاگري ميگردد.
بر همين مبنا بايد گفت گرچه پولهاي بادآورده ناشي از فساد دولتي يك دهه اخير طبقه جديد نوكيسه و تازه به دوران رسيده پديد آورده كه با عناويني مانند «تهران لاكچري!» و دهها صفحه مجازي ديگر سعي در نشاندار كردن خود دارد اما مخاطب اصيل تئاتر همانهايي هستند كه اين روزها به سالنهاي تئاتر نميآيند و متاسفانه بعضي گروههاي نمايشي خود را با سليقه آنهايي همساز كردهاند كه بهاي اين بليت را مثل آب خوردن ميپردازند تا بعد در پايان اجرا با سوپراستار روياهايشان خويشانداز!! بگيرند و صد افسوس كه بعضي مديران به اين جريان دامن زدهاند و مدام در گوش هنرمند ميخوانند كه «قيمت را طوري تعيين كن كه هر كسي نتواند وارد سالن تو بشود!». تئاتر ايران با ادامه اين روند در سالهاي پيشرو بهايي سنگين ميپردازد، اگر جاي نگاه افسون در قاب دوربين خويشاندازها به ذات هنر خويش خيره نشود!