انگيزه، ماهيت و مقصود سفر نيازمند تامل جدي
محمد بهشتي
فعال فرهنگي
ما تقريبا از سال 1337 به بعد، اصطلاح شمال را براي رفتن به گيلان و مازندران استفاده كرديم، تا قبل از آن به اين منطقه نميگفتيم شمال، ميگفتيم گيلان يا مازندران. شهرها يا رشت بود يا انزلي، يا لنگرود و لاهيجان، از آن طرف هم ساري بود و گرگان. هر جايي براي خودش اسم داشت. از آن سال به بعد، تبليغاتي صورت گرفت كه رفتهرفته شمال رفتن، مثل حج شد. هركسي بايد در عمرش شمال برود، آنهم كنار دريا. اين پايهاي بود كه گذاشته شد. براي اينكه ما به ديدار مازندران و گيلان و گيلانيها و مازندرانيها نرويم، مقصد ديگري تعريف شد كه اين مقصد مازندران و مازندراني و گيلان و گيلاني نبود. در آن سالهاي قبل از انقلاب خيلي هم اين مقاصد تشويق ميشد كه در نهايت منجر به شهركسازيها، ويلاسازيها و انواع سرمايهگذاريها در منطقه شد.
متاسفانه در سالهاي بعد از انقلاب، با توجه به افزايش جمعيت و اينكه موانعي هم از سر راه برداشته شده بود و خيلي ملاحظات هم ديگر وجود نداشت، در همان مسير حركت كرديم. مازندران بودن مازندران و گيلان بودن گيلان، به حاشيه رانده شد. از اين جهت خدمات زياد فرهنگي، اجتماعي و طبيعي به منطقه داده شد. اهل اين مناطق هم اوايل از اين جريان خوشحال بودند كه زمينهايشان را به قيمت بالا ميفروختند و ميتوانستند كارهاي جديد كنند؛ چند سفر زيارتي بروند، جهيزيه براي دخترانشان درست كنند و در نهايت گشايشي در زندگيشان ايجاد شد. اما اين اتفاقي بود كه براي همه كساني كه در اين مسير قرار گرفته بودند، افتاد و دوران كوتاه خوشي را برايشان ايجاد كرد. بعد از اين دوران كوتاه، تلخيها آغاز شد، به قول حافظ؛ كه عشق آسان نمود اول، ولي افتاد مشكلها. سيل عظيم جمعيتي كه به اين مناطق ميرود، اما عملا فايدهاي به اين منطقه نميرساند. آنها زبالههايشان را آنجا ميگذارند و بدون اينكه ملاقاتي با مردم و فرهنگ منطقه داشته باشند برميگردند. طبيعي است كه اين رفتار معضلات زيست محيطي، اجتماعي و فرهنگي ايجاد ميكنند و با توجه به افزايش جمعيت، نيز شاهد هجوم شديدتري به طبيعت هستيم.
زماني براي همه، امكان استفاده از اتومبيل در يكي دو دهه اخير وجود نداشت، اما الان همه ميخواهند اين سفر عشرتي و تفريحي را حتما انجام دهند. الان مساله فقط اين نيست كه جادهها گنجايش ندارند، خود اين مناطق هم ظرفيت اين جمعيت را ندارند. ورود اين جمعيت گسترده در اين مناطق در چند روز تعطيلي، باعث ميشود خود اهالي حتي به نان هم دسترسي پيدا نكنند. مكانهاي اقامتي پر ميشوند، بقيه جمعيت هم در پاركها، كنار پيادهروها و خيابانها جا ميگيرند. اگر از ابعاد كمي به موضوع نگاه كنيم، ميشود اين توصيه را كرد كه فقط گيلان و مازندران نيست كه براي تعطيلات كوتاهمدت جذابيت دارد. خيلي جاها هست كه به فاصله كوتاهي ميشود از شهرهاي محل زندگي مردم، به آنجا رفت و از جذابيت گردشگري خوبي هم برخوردارند كه كمتر از گيلان و مازندران نيستند، اما اگر تفاوت ماهوي نكند، فرقي بين كيفيت سفر به شهرهاي شمالي و شهرهاي ديگر نخواهد بود. همان انگيزهاي كه براي سفر به گيلان و مازندران اتفاق ميافتد، همان هم نصيب شهرهاي ديگر ميشود. در واقع ما شاهد شخمخوردن طبيعت و مناسبات فرهنگي و اجتماعي مردم ميشويم. بايد روي اين كار كنيم كه انگيزه، مقصود و كيفيت سفر و آمادگيهايي كه بايد براي سفر فراهم كنيم، چه بايد باشد، چه تدابيري بايد براي اين افزايش كيفيت بينديشيم؟ بايد ورود ماهوي به موضوع بكنيم، صرف توزيع فيزيكي سفر فقط فشار را در جاهاي خاصي پخش كردهايم، در حالي كه سفر ميتواند يك هنجار اجتماعي باشد، ميتواند به وفاق ملي كمك كند، به امنيت ملي كمك كند، به اينكه ارتقاي فرهنگي پيدا كنيم، كمك كند. سفر ميتواند در كشور ايجاد رونق اقتصادي كند و خواص مثبت زيادي داشته باشد به شرطي كه در انگيزه، ماهيت و مقصود سفر تامل جدي داشته باشيم.