• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3572 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۲۲ تير

گفتار محمدامين قانعي‌راد درباره خودكشي شهري

كنشي براي بازنمايي مشكلات شهري

عاطفه شمس

خودكشي‌ علني، يكي از اتفاقات ناگواري است كه طي ماه‌هاي اخير بارها شاهد آن بوديم؛ رخدادي كه برخي رسانه‌ها آن را بزرگ‌ترين آسيب اجتماعي سال ۹۵ لقب داده‌اند. در ارديبهشت ماه سال جاري، پنج ‌نفر در تهران اقدام به خودكشي در ملأعام كردند كه از بين آنان دو نفر نجات يافتند و همين موضوع بهانه‌اي براي بررسي جدي‌تر اين آسيب اجتماعي شد. محمدامين قانعي‌راد، عضو هيات علمي مركز تحقيقات سياست علمي ايران در زمره جامعه‌شناساني است كه نخستين‌بار براي اين رفتار از واژه خودكشي شهري استفاده كرد و در سخنراني‌هاي خود به واكاوي، تفسير و تبيين ابعاد مختلف اين موضوع پرداخت. در اين گزارش، گزيده‌اي از سخنان رييس سابق انجمن جامعه‌شناسي در نشست «بيم‌ها و اميدها در جهاني پر مخاطره» را مي‌خوانيد كه طي روزهاي اخير به همت انجمن فلسفه ميان فرهنگي ايران با همكاري پژوهشكده فرهنگ معاصر برگزار شده بود. قانعي راد در بحث خود به تفسير و تبيين علل خودكشي‌هاي شهري مي‌پردازد، ويژگي‌هاي نظم اجتماعي را توضيح مي‌دهد، سپس منابع توليد اميد اجتماعي را بررسي مي‌كند و در نهايت به نقش نهادهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي در توليد اميد ملي و ارايه راهكارهايي براي پيشگيري از اين رفتار كه ناشي از فقدان اميد اجتماعي است، مي‌رسد.

شايد واژه خودكشي شهري واژه‌اي بود كه نخستين‌بار از جانب رسانه‌ها در مقابل رخدادهايي كه در سال جاري و به ويژه در ارديبهشت ماه به وقوع پيوست، به نقل از من بيان شد. در رسانه‌ها نيز گفته شد كه بزرگ‌ترين آسيب اجتماعي سال 95 به احتمال زياد خودكشي در ملا عام خواهد بود. بحث من تحت عنوان خودكشي شهري، در روزنامه‌ها و رسانه‌ها منتشر شده و اتفاقا جزو مواردي بود كه خوب خوانده شد اما به احتمال زياد برخي سوءتفاهم‌ها را نيز به دنبال داشته است. اين خودكشي‌ها از مردي 65 ساله را دربرمي‌گرفت تا دختر سيزده ساله‌اي كه بعد از بحث با مادر خود دست به خودكشي زد. من اعتقاد دارم كه اين اتفاق به نوعي مشكلات شهري را بازنمايي مي‌كند و نوع جديدي از خودكشي است كه مي‌توان آن را با مقوله فقدان اميد اجتماعي در ارتباط قرار داد و بايد درباره آن بيشتر صحبت كرد. اين افراد به نوعي مي‌كوشند وجدان شهروندان را مورد خطاب قرار دهند.
نقد دريافت‌هاي رايج
هنوز در جامعه ما مشكل است كه خودكشي را نوعي كنش معنادار تلقي كنيم و معمولا اين افراد را از نظر اجتماعي طرد مي‌كنيم. در مصاحبه‌هايي كه وزير بهداشت يا رييس سازمان بهزيستي انجام دادند اين مساله را به افسردگي موجود در جامعه ربط دادند و اينكه حداقل 23 درصد مردم ايران داراي يك اختلال رواني هستند و 12 درصد مردم نيز از افسردگي جدي رنج مي‌برند. رييس يكي از انجمن‌هاي علمي نيز مي‌گويد كه افسردگي خطر خودكشي را 6 برابر مي‌كند. همين بحث‌ها اين سوال را پيش مي‌آورد كه چرا ما بايد درباره خودكشي اين افراد صحبت يا آن را تبيين و توجيه جامعه‌شناسي و فلسفي كنيم. سوال من اين است كه چرا نبايد فكر كنيم كه كنش اين افراد معنادار است، يعني مي‌كوشد با اين رفتار خود معنايي را بسازد و منتقل كند، حداقل اين است كه مي‌خواهد فروپاشي و پايان خود را در يك فضاي عمومي جار بزند. وقتي كه انسان احساس مي‌كند در حد طبيعت و جماد تنزل پيدا كرده و كاملا خود را بي‌معنا احساس مي‌كند- از آنجا كه انسان به دنبال معنا است- همان زماني كه دقيقا همه اميدهاي او به هم مي‌ريزد و احساس بي‌معنايي مي‌كند دست به اين عمل مي‌زند. به نظر من در مواردي كه خودكشي به ويژه خودكشي‌هاي در ملا عام، ناموفق بوده است زمينه مناسبي را براي محققان اجتماعي و حتي روانشناختي فراهم مي‌كند كه حضور داشته باشند و فرضيه‌هاي خود را به آزمون بگذارند و درباره آنها بحث كنند. من نيز قصد ندارم چيزي بيش از مجموعه‌اي از فرضيه‌ها را ارايه دهم اما با مطالعات مقدوري كه درباره موارد موجود داشته‌ام فكر مي‌كنم كه اين فرضيات
تا حدي قابل دفاع است.
چيستي اميد اجتماعي
زماني كه انسان‌ها در ساخت زندگي روزمره خود و در پيشرفت جامعه و خود نقش دارند اميد اجتماعي به وجود مي‌آيد. معمولا اميد اجتماعي هم نشان‌دهنده ميل ما به ساختن تاريخ است و هم از امكان تاثيرگذاري ما بر روي تاريخ حكايت مي‌كند. زماني كه اين به شكست مي‌انجامد و ما ديگر نمي‌توانيم به يك معنا تاريخ را پيشگويي كنيم، اميد خود را از دست مي‌دهيم. به اعتقاد من در اين نوع خودكشي‌ها شرايطي پيش مي‌آيد كه فرد مي‌انديشد توان ساختن زندگي خود و مشاركت در ساخت واقعيت‌هاي زندگي روزمره خود را ندارد و وضعيت‌ها و موقعيت‌هايي وجود دارند كه قابل كنترل نيستند، فرد احساس مي‌كند فاقد توانايي كنترل جامعه است يا به عبارتي جامعه كنترل ناپذير است، در چنين شرايطي فرد پايان تاريخ و آخرالزمان خود را رقم مي‌زند. او ايمان و باور خود را نسبت به جامعه و خويش از دست مي‌دهد، احساس مي‌كند كه آينده او به نحو بي‌رحمانه‌اي مسدود شده و وي نيز توان راهگشايي ندارد بنابراين دوست دارد اين را به جامعه نيز اعلام كند. اين نوع خودكشي در مواردي كه من مطالعه كرده‌ام با خودكشي‌هايي كه با افسردگي همراه است تفاوت دارد. خودكشي شهري با نوعي نيرو و عاطفه همراه است، يك نوع كنشگري در آن ديده مي‌شود يعني فرد افسرده نيست و شايد تاريخ افسردگي اندكي داشته باشد و نوعي برونگرايي و جامعه‌گرايي نيز در او ديده مي‌شود. البته در اينجا ناكامي نيز وجود دارد اما اين ناكامي ناشي از محروميت از حداقل‌هاي نيازهاي انساني است و نه ناشي از عطش منزلت يا طلبكاري نسبت به جامعه. حتي در پس اين خودكشي، يك دوره تلاش خوشبينانه ديده مي‌شود يعني افرادي كه خوشبينانه كار و زندگي مي‌كنند، مشاركت اجتماعي دارند و تا آخرين لحظات به خود اجازه شكستن هنجارهاي اجتماعي را نمي‌دهند اما رخدادي سبب مي‌شود به نوعي نااميدي مطلق اجتماعي برسند كه در نهايت، به عنوان يك رخداد لحظه‌اي بروز مي‌كند اما به حدي سترگ و بزرگ است كه تاثير خود را در يك حادثه غم‌انگيز باقي مي‌گذارد. آنها خود را براي شكستن انتخاب مي‌كنند و نه هنجارهاي اجتماعي را، مي‌خواهند با اين رفتار خود، در زندگي روزمره مردم يك گسست ايجاد كنند، رفتار آنها نتيجه نااميد شدن از نظم موجود پس از اميد بستن به آن است، در اين افراد سابقه خوبي از جامعه‌پذيري وجود دارد و از قواعد بازي تخطي نمي‌كنند اما لحظه‌اي احساس مي‌كنند توان ادامه بازي را ندارند. در واقع، اين موارد جنبه روانشناختي اين رفتار است كه در اين بحث به آنها پرداختيم.
نظم اجتماعي؛ اقتدار بيروني و مطلوبيت دروني
اگر بخواهم تفسيري از رفتار خودكشي شهري داشته باشم، مي‌گويم كسي كه در خلوت خودكشي مي‌كند بر عليه خود طغيان مي‌كند اما كسي كه در ملأعام و در معابر عمومي دست به خودكشي مي‌زند قصد دارد وجدان جامعه را نيز آزرده كند و تلنگري به جامعه بزند و اين رفتار صرفا طغياني بر عليه خويش نيست بلكه اعلام يك نوع نارضايتي در ملأعام نيز در آن وجود دارد. گونه‌اي از خودابرازي در عرصه زندگي شهري است در شرايطي كه فرد ديده نمي‌شود و مي‌خواهد ديده شود، به حساب نمي‌آيد مي‌خواهد به حساب آورده شود، كساني او را ببينند، عكس‌هايي از او گرفته و منتشر شود. كسي كه خود را در خلوت مي‌كشد به خاطر خجالت كشيدن از جامعه است كه به انزوا مي‌خزد اما خودكشي‌هاي شهري معمولا از سوي كساني رقم مي‌خورد كه مي‌خواهند جامعه را خجالت دهند. آنها مي‌خواهند پليس و مردم را جمع كنند تا شهادت دهند كه اين افراد در برخورد با يك موقعيت نامناسب از دست رفتند. آنها قصد ندارند صرفا خود را از بين ببرند بلكه مي‌خواهند يك موقعيت نامطلوب را نيز به چالش بكشند. اين مساله تفسير اين رفتار بود اما براي تبيين آن بايد ديد از نظر جامعه‌شناختي، در چه شرايطي چنين رفتارهايي اتفاق مي‌افتد. اين شرايطي است كه به يك معنا مي‌توان گفت تنظيم افراطي است يعني ما با جامعه، يا موقعيت يا شرايطي مواجه هستيم كه خيلي مقتدر است اما نامهربان است. مقتدر است يعني روي ما اعمال قدرت مي‌كند اما ما را نمي‌فهمد و درك نمي‌كند بنابراين، من اين نوع خودكشي را با خودكشي‌هاي آنوميك متفاوت مي‌دانم. خودكشي‌هاي آنوميك ناشي از شرايطي است كه اقتدار دچار زوال شده و آن را به شكلي ديگر و در جايي ديگر بايد مورد بررسي قرار داد. از نظر جامعه‌شناختي ضابطه‌ها و نظم اجتماعي براي تاثيرگذاري بايد در عين حال دروني و بيروني باشند. يعني هم قدرت داشته باشد و بيروني باشد و هم مطلوب و دروني باشد، در چنين شرايطي است كه ما در مقابل نظم، تواضع به خرج مي‌دهيم. نظمي كه قادر به نفوذ بر آگاهي‌هاي فردي نباشد خود نمونه‌اي از خشونت نمادين است. نظم اجتماعي مطلوب در شرايطي است كه اقتدار از بيرون و مطلوبيت و دوست داشتن از درون اتفاق بيفتد. بنابراين من نام آن را «كيش شهري» مي‌گذارم، به معناي موقعيت‌هاي شهري ويژه‌اي كه مقتدر هستند اما با اقتدار خود اعمال خشونت مي‌كنند. اما موقعيتي وجود دارد كه فرد توانايي يا شرايط مقابله با اقتدار نامطلوب كه نسبت به آن احساس از خودبيگانگي مي‌كند را ندارد بنابراين سعي مي‌كند پايان زندگي خود را اعلام كند.
فرآيندهاي توليد اميد اجتماعي
اما در برخورد با مساله خودكشي‌هاي شهري چه بايد كرد؟ طبق تحليل‌هايي كه تاكنون ارايه شد، متوجه شديم كه اين اختلال بيشتر اجتماعي است تا اختلال رواني. يعني شرايطي كه جامعه موقعيت‌هايي را مي‌آفريند كه داراي خشونت‌هاي نمادين هستند و با شهروندان همدلي صورت نمي‌گيرد. يكي ديگر از ويژگي‌هاي نهادهاي اجتماعي ما اين است كه از توليد اميد اجتماعي ناتوان است. دوركهايم مي‌گويد  كه اين جامعه است كه مريض مي‌شود و بيماري او در افراد احتمالا به صورت نارسايي‌هاي روانشناختي بروز پيدا مي‌كند. در واقع، ما با يك اختلال اجتماعي مواجه هستيم كه به نظر مي‌آيد در آن، در وهله اول فقدان همدلي و مطلوبيت نسبت به شهروندان وجود دارد و ديگر اينكه منابع توليد اميد اجتماعي خشكيده‌اند. فرآيندهاي توليد اميد اجتماعي در جامعه فرآيندهاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي هستند. خود انتخابات يك فرآيند توليد اميد اجتماعي است و نمادهاي اميد هميشه در آن ديده مي‌شود و فقط مختص ايران نيز نيست. بعد از انتخابات بايد گفت‌وگوهاي ملي را در بين گروه‌هاي مختلف اجتماعي داشت تا شادابي احساس شود و گفت و شنودهايي در جامعه شكل بگيرد براي اينكه احساس اميد در مردم برانگيخته شود. البته شيوه‌هاي پوپوليستي در اينجا جواب نمي‌دهد اما چه بسا كه اميدهاي كاذب نيز زماني بتوانند در كاهش نرخ‌هاي يك‌سري افسردگي‌ها و رفتارهاي اجتماعي پرخط موثر باشند البته ما مسوولان خود را به اين دعوت مي‌كنيم كه انتظار و اميد مثبت در بين شهروندان ايراني ايجاد كنند.
موانع توليد اميد اجتماعي
در حال حاضر يك رويكرد تكنوكراتيك در بين سياستمداران كاملا وجود دارد كه اطمينان به راه خود است. اينكه ما اين راه را مي‌رويم و اين راه، مسيري است كه براي مردم خيلي خوب است، چرا بايد آن را بيان كنيم وقتي به مسير خود اطمينان داريم. تنها اين مهم نيست كه شما مسير خوبي مي‌رويد مهم‌تر اين است كه با مردم نيز صحبت كنيد و آنها را مخاطب خود قرار دهيد. ما در توليد اميد اجتماعي نيز مشكل داريم، مساله اعياد مذهبي ملي است كه به نقش و تاثير آنها در توليد اميد ملي توجه چنداني نمي‌شود. بخش ديگر نيز اجتماعي است؛ فرآيندهاي اجتماعي كه مي‌توانند توليد اميد اجتماعي كنند؛ گفت‌وگوهاي شهروندي در شهر، تقويت روابط شهري، تقويت نقش ان‌جي‌اوها در زندگي و حيات شهري و مشاركت اجتماعي، مباحثي است كه بايد به آنها توجه شود. كه ما متاسفانه در اكثر موارد فيتيله تجاري‌سازي و پول‌سازي را خيلي بالا كشيده‌ايم و اين سبب كاهش شور و شوق اجتماعي در زندگي ما مي‌شود. اينجا لازم است حتي اگر دولت و دولتمردان برنامه‌اي براي اقتصاد كشور دارند به طور مثال متضمن خصوصي‌سازي است اين را با يك نوع ديالوگ، تعامل و به نحوي با به مشاركت گرفتن مردم، بيان كنند و نقش ان‌جي‌اوها و سازمان‌هاي غيردولتي را كاهش دهند. رسانه‌ها نيز در توليد اميد اجتماعي نقش مهمي دارند اما رسانه‌هاي ما معمولا اين نقش را بازي نمي‌كنند. حتي به مقوله ورزش نيزدر اين ميان توجهي نمي‌شود. سخن آخر اينكه ما بايد به مردم و جوانان خود توضيح دهيم كه چرا اين حركت با تمام بحث‌هايي كه من مبني بر معنادار بودن آن داشتم، يك حركت تروريستي و انتحاري است. درست است كه فرد خود را ترور و نابود مي‌كند و سياستمداران اجتماعي بايد به پيام آن توجه كنند اما حركت اشتباهي است و ما بايد از تمام امكانات خود استفاده كنيم تا به مردم بياموزيم چگونه در شرايط توليد خشونت و موقعيت‌هاي طرد اجتماعي از خود و ديگري مراقبت كنند. در حالي كه جامعه و نهادهاي اجتماعي به نام قانون و عدالت و مقررات سازماني، مراقبت از ما را ناديده مي‌گيرند چگونه ما شهروندان مي‌توانيم به اخلاق و مراقبت تاكيد كنيم و در عين حال مراقب خود نيز باشيم. ما نبايد فراموش كنيم كه تنها هنگامي كه مراقب خود باشيم، مي‌توانيم در ساختن شهري بهتر و جامعه‌اي بهتر مشاركت داشته باشيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون