فلسفه يعني E = mc 2
محسن آزموده
اين روزها كتابهايي چاپ ميشوند با عنوان فلسفه به زبان ساده، فلسفه براي همه، معماهاي فلسفي و... ادعا و هدف عمده اين كتابها نيز آن است كه فلسفه را براي همگان خواندني كنند، مطالب فلسفي را ساده فهم كنند و مثل هزاران هزار راحتالحلقوم ديگر آن را امري ساده و سرراست و دم دستي براي «همگان» كنند. براي مثال پشت جلد يكي از اين كتابها نوشته است: «ميتوانيم با فلسفه خوش بگذرانيم» و در ادامه گفته ميخواهد با فلسفه «تخيل و شوخطبعي» مخاطب را «قلقلك» بدهد و به تعبير خودش ذهن او را باز كند! نويسنده تاكيد ميكند كه فلسفه ميتواند امري «مفرح» و «خودماني» باشد.
ترديدي نيست كه فلسفه و فلسفه ورزي نسبتي با باورمندي خشك و متصلب و عبوس ندارد و فيلسوفان اتفاقا همواره به كساني كه سفت و سخت به باورهاي نسنجيده شان چسبيدهاند و حاضر نيستند حتي درباره آنها گفتوگو كنند، ميخندند. فلسفهورزي از قضا دعوت به نهايت شادي و شادخواري است، چون در بن خود به رهايي و آزادي از هرگونه قيد و بند غيرعقلاني دعوت ميكند. فيلسوف ميگويد خودت را از بند همه حصارهاي ذهني رها كن و آماده باش در بديهيترين باورهايت خلل وارد شود. فيلسوف تنها به حكم عقل و خرد خودبنياد و مستقل دعوت ميكند و ميگويد هيچ سخني را بدون استدلال خردپسند مپذير. تازه دعوت فيلسوف با اين آگاهي هميشگي همراه است كه انسان همواره ممكن است خطا كند و راهي غلط را بپيمايد، از اين رو هيچ دليلي ندارد بر باوري پافشاري كنيم و آن را حقيقت ابدي و ازلي بخوانيم و آن را مصون از هرگونه اشتباه بپنداريم. اين رهايي از غل و زنجير باورهاي هر روزه و پذيرش براي نقادي هر چيز و هر كس گونهاي سبكباري و نشاط را به همراه ميآورد، شكلي از اعتماد به نفس و كرامت انساني كه سرخوشي و به تعبير ارسطويي لذت عقلاني را همراه دارد. اما شادخواري و خوش باشي فلسفي را حتي در شكل اپيكوري آن نبايد با آنچه اين روزها به صورت لذتگرايي و مصرفزدگي رواج يافته يكسان تلقي كرد.
در روزگار ما آدمها بيش و پيش از هر چيز «وقت» ندارند، اصل اساسي زندگي شان لذت بردن است، ميخواهند همهچيز را تجربه كنند، همهچيز را بدانند، از همهچيز سر در بياورند و صد البته در ازاي همه اينها، هيچ زحمت و مرارتي به خودشان ندهند. اين ميل افسارگسيخته به داشتن و دانستن و تجربه كردن همهچيز در برابر كاري نكردن و عرق نريختن موجب شده عدهاي سودجو نيز باشند كه به كسب و كار «5 دقيقه اي» بپردازند. ايشان مديريت 5 دقيقهاي مينويسند، ميخواهند بياموزند كه چطور در عرض دو روز پولدار شويم و چگونه در يك هفته 10 كيلوگرم وزن كم كنيم. آنها مدام تبليغ ميكنند كه شما ميتوانيد ظرف يك ماه در شغلتان موفق شويد، بر سختترين مشكلات روحي و رواني تان فايق شويد، 5 زبان را در طول يك سال بياموزيد و در عين حال به همه كارهاي ديگرتان نيز برسيد.
حالا هم پاي اين سودجويي به حوزه فلسفه و فلسفهورزي كشيده شده است و گروهي را بر آن داشته تا كتابهايي بنويسند درباره فلسفه به زبان ساده. آنها مدعياند تاريخ فلسفه از افلاطون و ارسطو گرفته تا ويتگنشتاين و كواين را در كمتر از صد صفحه مينويسند و مدعياند سختترين و پيچيدهترين انديشههاي فلسفي را به عاميانهترين زبان ممكن طوري كه همه ردههاي سني متوجه شوند، بيان كنند. سيل كتابهايي با عنوان «كانت به زبان ساده»، «نيچه به زبان ساده»، «شوپنهاور به زبان ساده» و... را ميتوان از اين منظر مورد ارزيابي قرار داد. در همه اين محصولات راحت الحلقوم و «فست فودي» آنچه از دست ميرود اصالت انديشه و تفكر و عمق و پيچيدگي فكر است و آنچه حاصل ميآيد سوء هاضمه و توهم فهم و انديشه است.
خوشباشي به مدد فلسفه كه از قضا نيچه، فيلسوف برجسته آلماني به آن دعوت ميكرد، ربطي به لذتهاي آني و مصرفگرايانه امروزين ندارد. فلسفه مثل هر دستاورد مهم بزرگ بشري، امري سادهياب و دم دستي به معناي سطحي و جلف آن نيست. اگر چنين بود، ديگر فلسفه چنين مقام شامخي در ميان معارف بشري نداشت و فيلسوفان بزرگ و اصيل اينچنين انگشت شمار نبودند. فلسفه و فلسفه ورزي اگرچه با اموري به ظاهر دمدستي سر و كار دارد و به مسائل مبتلابه همه آدميان در زندگي واقعي و روزمره ايشان ميپردازد، اما اين به هيچوجه به معناي تقليل آن به امري «مفرح» و «خودماني» نيست. فلسفه ورزي بر عكس، كاري دشوار است؛ با شك در همه باورها آغاز ميشود و مستلزم كوششي مرارتانگيز و دشوار است به مدد صرف زمان. خيليها ممكن است بتوانند درباره اسپينوزا و هگل گزين گويههايي «جذاب و مفرح» تكرار كنند و مدعي شوند كه فلسفه ايشان را فهميدهاند، اما مساله بر سر فهم عميق و چند سويه و پيچيده ولو يك گزاره از اين فيلسوفان است. گزاره «انسان، حيوان سياسي است» ارسطو به همان سادگي بيان ميشود كه فرمول معروف و مشهور اينشتاين E = mc 2. اما ترديدي نيست كه فهم اين هر دو گزاره به يك اندازه دشوار و نيازمند صرف وقت و تلاش است.