• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3612 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۸ شهريور

خوره ابهام و زخم بي‌اعتمادي!

احمد پورنجاتي

تعارف را كنار مي‌گذارم. روي سخنم با جناب عالي است. بله با خود شما كه هم‌اكنون اين نوشته را مي‌خوانيد: آقا يا خانم، شهروند عادي يا مقام مسوول در هر رده از هر دستگاه و نهاد حكومتي، كنشگر سياسي يا اهل فرهنگ و هنر و رسانه و بازرگاني و پزشكي و مهندسي و منبر و خطابه. براي چند لحظه از آن پوسته يا پيله يا اتاق و منزلت اعتباري «درجه‌دو» تشريف بياوريد بيرون و از سر انصاف نگاهي بيندازيد به آن «وضعيت واقعي» كه عرصه زندگي مشترك همه ما است. آيا اين است آن وضعيت مطلوب كه در پي‌اش بوده‌ايم؟
من در اين مجال نه قصد پند و اندرز اخلاقي دارم و نه پاكردن در كفش جامعه‌شناسان و روانشناسان اجتماعي و تحليلگران انسان‌شناس.
اگر هم قرار است تشبيه كنيد مي‌توانيد به عنوان يك آزمايشگاه تشخيص طبي در نظر بگيريد. سخن درباره موج فزاينده چيزي شبيه «آبله مرغان» است، آن هم در برهه به اصطلاح بزرگسالي جامعه‌اي كه نزديك به 40 سال پيش، انگاري از نو‌ زاده شد و قرار بود «موجود به قاعده»‌اي باشد هم از نظر سلامت انديشه، هم در اخلاق، هم در رفتار و ارتباطات دروني و بيروني.
دريغا كه تكرار و عادت و فراواني و همه‌گيري بسياري از ناهنجاري‌ها، كم كم آستانه حساسيت آدم‌ها را مي‌كاهد و انگاري حواس جامعه را كرخت و فلج مي‌كند. كار به جايي مي‌رسد كه اگربا نمونه‌اي از انديشه و اخلاق و رفتار پسنديده و متعادل روبه‌رو شويم، با شگفتي، انگشتنمايش مي‌كنيم كه: عجب‌! هنوز هم آيا چنين انسان‌هايي و چنان رفتارهايي در گوشه و كنار جامعه يافت مي‌شوند؟!
از ميان بسياري از پيامدهاي قابل مشاهده يا زخم‌هاي اين بيماري همه‌گير، در اين مجال كوتاه به يك مورد آن مي‌پردازم: «خوره ابهام و زخم بي‌اعتمادي»
اعتراف مي‌كنم كه هيچ پژوهش ميداني يا كاوش علمي و مقايسه‌اي پيرامون روند افزايش اين «ناهنجاري اجتماعي» نكرده‌ام اما، در شرايط كنوني جامعه مان به قدري با نمونه‌هاي ريز و درشت اين زخم ناسور، نه تنها در بافتار روابط اجتماعي شهروندان با يكديگر بلكه از آن خطرناك‌تر و تاسف‌برانگيز‌تر، در روابط متوليان و حاضران درغرفه‌هاي اريكه قدرت مادي و معنوي اداره كشور، ديده مي‌شود كه به اصطلاح اهل منطق: تصورش براي تصديق بسنده است و بي‌نياز از هر پژوهش ميداني، مي‌توان نگران بود و پيرامون آن سخن گفت.
«ابهام» چيست؟ اينكه درباره هر موضوعي كه به هر دليل منطقي يا غيرمنطقي، از درون يا بيرون جامعه به عنوان يك پرسش به ذهنيت مردم و افكارعمومي راه يابد و جاخوش كند و در پي پاسخ قانع‌كننده‌اي باشد اما، با هر توجيه منطقي يا غيرمنطقي، بي‌پاسخي قانع‌كننده همچنان باقي بماند و بال و پر بگيرد.
اگر در روزگاران گذشته، سال‌ها به درازا مي‌كشيد تا مساله‌اي، يا پچ پچه‌اي پيرامون يك شخص يا شخصيت يا يك رخداد از اين محله به آن محله در يك شهر برسد، اينك در كمتر از پلك بر‌هم‌زدني با فشردن انگشت بر صفحه گوشي همراه، تمام جهان از آن مساله يا پچ پچه آگاه مي‌شوند. پس، لاپوشاني و قايم باشك بازي و حفظ راز سر به مهر، انگاري امري ناممكن شده است. مفهوم اين قيامت «يوم تبلي‌السرائر: روزي كه همه رازها آشكار مي‌شود» اين نيست كه هر آنچه در چشم‌انداز و گوش‌انداز مردمان قرار مي‌گيرد، عين حقيقت و اصل واقعيت است. هرچه هست، زهدان پرورش پرسش‌هاي تازه است و داوري‌هاي روا و ناروا و كشاورزي ديم در دشت بي‌در‌و دروازه ذهن‌هاي عطشناك حرف‌هاي تازه! مساله يا به اصطلاح رايج، چالش پيش‌روي هر فرد يا جمع يا جامعه يا حكومت، اين است كه با «ابهام» درباره هر چيز- حتي گاهي موضوعات بسيار دم دستي و پيش‌پا افتاده، از جنس آنچه به حريم خصوصي آدم‌ها مربوط مي‌شود - چه برخوردي مي‌كند؟ آيا بي‌اعتنا شانه‌هايش را بالا مي‌اندازد و بي‌محلي مي‌كند و نامش را مي‌گذارد: درگير حاشيه نشدن؟ آيا مي‌كوشد با انگيزه‌خواني و واكنش عصبي و تخريبي، پرسشگران را از ميدان به در كند؟ موفق مي‌شود؟! آيا به شگرد «ماستمالي و مغلطه‌گويي» متوسل مي‌شود؟ از اين شيوه نتيجه مي‌گيرد؟ آيا پشت سپر يا سنگر دفاعي «مصلحت نيست، در شرايط حساس كنوني»، از موضعي قيم‌مابانه افكار عمومي را از ورود به مساله و پرسشگري باز مي‌دارد؟ مي‌تواند؟ و از همه مهم‌تر، با هر يك از اين روش‌ها، «ابهام» لاغر‌تر مي‌شود يا چاق و چله‌تر و فربه‌تر؟ كاش قضيه به همين جا ختم مي‌شد، همچون غده‌اي كه ساليان سال در گوشه‌اي از ارگانيسم انسان بماند و تحمل شود و چندان پيامد خطرناكي براي ادامه زندگي نداشته باشد. اما هم استمرار پرورش يابنده «ابهام» و هم فراواني و افزوني نرخ رشد ابهام‌هاي گوناگون، همچون خوره از درون و بيرون، «اعتماد» جامعه را مي‌پوساند و جايش را زخمي ناسور مي‌گيرد كه به اين آساني‌ها قابل ترميم نيست.
به موضوعات مزمن و از گذشته‌هاي دور و نزديك نمي‌پردازم. كافي است نگاهي گذرا و فهرست‌وار بيفكنيم به برخي موضوعات كه در چند ماه گذشته پي‌در‌پي در عرصه عمومي مطرح و به گونه‌اي ابهام‌آميز، سوژه پرورش ذهنيت اجتماعي در جامعه ما شده است. از ماجراي «حقوق‌هاي نامتعارف» تا «دلايل مرگ يك فيلمساز مشهور»، از «محتواي آن فايل صوتي» تا «بهره‌گيري هواپيماهاي روسي از يك پايگاه هوايي در همدان»، از «موج ناگهاني و كم‌سابقه مخالفت با اجراي كنسرت‌هاي قانوني در پاره‌اي از شهرها» تا «اعلام نشدن گزارش بانك مركزي از روند نرخ تورم و رشد اقتصادي»، از «چرايي واقعي اين همه مخالفت سازمان يافته با برنامه‌هاي وزارت نفت براي بهره‌گيري از منابع سرمايه‌گذاري خارجي در بخش توسعه ميادين مشترك نفت و گاز» تا «برخي حرف و حديث‌ها پيرامون برخي اعضاي ستادي رييس‌جمهوري»، از «چرايي مسكوت ماندن بازخواست قضايي درباره برخي تخلفات رييس‌جمهور سابق» تا «پرسش‌هاي پيرامون برخي واگذاري‌ها در شهرداري تهران» و از اين دست «ابهام»‌ها كه چه بسا با پاسخ‌هاي مستدل و موجه، موجب اقناع افكار عمومي شود و البته اگر پاسخ موجهي ندارد موجب اصلاح و جبران اشتباه احتمالي شود. همه سخن اين نوشته تاكيد بر پيشگيري از «زخم» اعتماد عمومي است. متاسفانه گاهي نيز كه پس از مدت‌ها تاخير، از سوي يك مرجع رسمي، سخني درباره يك پرسش يا ابهام گفته مي‌شود، يا رنگ و بوي توجيه دارد يا بيش از متن به حاشيه مي‌پردازد يا گاهي بي‌توجه به آنچه ديگر مسوولان گفته‌اند توضيحي به كلي متفاوت يا متناقض ارايه مي‌شود. اين شيوه پاسخگويي، مصداق هم چوب و هم پياز را خوردن است. گاهي پيامد تشديد‌كننده‌تري در روند زخم بي‌اعتمادي خواهد داشت.
به گمان اين قلم و به گواهي تجربه آزموده شده و موفق در جهان امروز - كه البته در كشور ما نيز نمونه‌هايي داشته است - بهترين، كم هزينه‌ترين و سودمند‌ترين شيوه تجحيم اعتماد در جامعه، هم در روابط ميان فردي و هم در روابط نهادهاي حاكميتي با جامعه، پاسخگويي و بازشكافي ابهام‌ها و پرسش‌ها و پرهيز از «سر كار‌گذاري» افكار عمومي و پاك كردن صورت مساله است. افسوس كه جاي يك رسانه ملي دلير و هوشمند و صميمي و مستقل، خالي است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون