هنوز زنده است
احمد طالبينژاد
هنوز فكر ميكنم؛ ايرج زنده است. فكر ميكنم الان در خانه نشسته كنار مادرش، كتاب ميخواند يا فيلمنامه مينويسد يا مشغول تلفني حرف زدن با دوستي ديگر است. يكسال گذشته و ايرج چنان در ذهن من زنده است كه تصور نبودنش براي من، خيالي واهي است. ايرج آنقدر پركار و فعال بود كه نميشود باور كرد، ديگر نيست و اين يكسال نبودنش آنقدر سريع گذشته. ايرج خلاق و پرشور بود و هميشه در حال كار و فعاليت. از آن دست از آدمهايي كه پاي عشقاش ايستاد و برخلاف اينكه ميتوانست با مدرك مهندسياش، زندگي معمول و جذابي داشته باشد، سينما را ترجيح داد و تا آخر هم پاي سينما ايستاد. كمتر آدمي شبيه ايرج ميتوانست اينطور پاي عشق بايستد كه ايرج ايستاد. برخلاف همه ناملايماتي كه زمانه و سينما براي او داشت، برخلاف اينكه آنطور كه بايد و شايد فرصت ديده شدن كارهايش را نداشت، بازهم زندگي خود را فداي سينما كرد. ايرج كريمي چهرهاي بزرگ و خاص در سينماي ايران بود. چهرهاي كه نه به دليل مميزي يا فشارهاي معمول سينما، به دليل نگاه نخبهگرا و خاصش، جزو جامعهاي بود كه كمتر ديده ميشوند، اما بيشتر از همه تاثيرگذارند. نگاه خاصش باعث ميشد تا به هر چيزي راضي نباشد، كمتر اغنا شود و هميشه متفاوت از ديگران ببيند. همين شد كه در دهه شصت، ايرج كريمي نخستين منتقدي بود كه آثار عباس كيارستمي را بهدرستي شناخت و با نوشتن كتاب «عباس كيارستمي، فيلمساز رئاليسم» درك تازهاي از اين فيلمساز بزرگ را به منتقدان وطني شناساند تا روشنگري او، ذهنيتها را درباره آثار كيارستمي و اينكه ميگفتند كه آثارش بهشدت ساده است از بين ببرد. كريمي در سالهاي بعد با نوشتن مقالههايي درباره سينما و ادبيات در مجله فيلم، بار ديگر راهي باز كرد تا منتقدان و اهالي سينما، نگرش بهتري نسبت به ارتباط سينما و ادبيات داشته باشند. كتابها و مقالههاي كريمي، هميشه و همواره راهگشا، آموزنده و روشنگر بود و ما كمتر منتقد و فيلمسازي شبيه او را پيدا ميكنيم كه با چنين نگاه خاص و ويژهاي، دريافتهاي متفاوتي داشته باشد و اين دريافتهاي آموزنده را وارد جهان سينما كند. كريمي در تنهايي زندگي كرد، زندگي شخصياش را فداي سينما كرد و حالا نام نيكي از او به جا مانده كه هرچه زمان بگذرد، جلوهگر حضور موثر او در سينماي ايران است و ياد و خاطرهاش زنده ميماند همانطور كه براي من و دوستانش و اهالي سينما زنده مانده است.