• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3617 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۱۴ شهريور

ماجراي توليد علم در ايران با حضور مقصود فراستخواه و خسرو باقري

زيست بوم دانش در ايران بيمار است

مساله توليد علم در ايران همچنان بحثي بغرنج و پيچيده است، از يكسو عده‌اي با ارايه آمار و ارقام عجيب و غريب سعي دارند بگويند كه رشد علمي در اين كشور بسيار پيشرفته است و با توسعه يافته‌ترين ممالك دنيا رقابت مي‌كند و از سوي ديگر تاثير اين رشد گسترده را در زندگي روزمره چندان نمي‌بينيم، برعكس آنچه مشهود است، غوغا و بيداد ناراحت‌كننده پايان‌نامه‌فروشي و مقاله‌نويسي سفارشي است و صدالبته بحث و جدل‌هاي پايان‌ناپذير ميان اهل فرهنگ و سياستگذاران علمي. از يكسو چهره‌اي چون رضا داوري اردكاني شمار
روز افزون مقالات ISI و آمار و ارقام سرسام آور در اين زمينه را رهزن حقيقت مي‌خواند و معتقد است توسعه علمي با اين كمي‌سازي‌ها رخ نمي‌دهد و از سوي ديگر سياستگذاران علمي به همين اعداد و ارقام دلخوش دارند و انتقادهايي از آن دست را سياهنمايي مي‌خوانند. حالا اين بحث چالشي راه به برنامه زاويه تلويزيون يافته است، چهارشنبه شب اين برنامه موضوع خود را به مساله توليد علم در ايران اختصاص داد.
در اين برنامه بحث و گفت‌وگويي با حضور مقصود فراستخواه عضو هيات علمي موسسه پژوهش و برنامه‌ريزي آموزش عالي و خسرو باقري استاد دانشكده روان‌شناسي و علوم تربيتي دانشگاه تهران درگرفت.
سه معادله كاذب در زمينه رشد علمي
خسرو باقري در ابتدا با تاكيد بر اينكه كلمه «توليد» براي توصيف رشد علمي مناسب نيست و آن را «كارخانه‌اي» خواند، درباره رشد علمي در ايران گفت: در اين زمينه سه معادله مغالطه‌آميز داريم، نخست مي‌گوييم مقالات بيشتر يعني علم بيشتر، در حالي كه اين معادله به نظر من صحيح نيست، معادله كاذب دوم اين است كه بگوييم استنادات بيشتر به مقالات به معناي علم استوارتر است، اين هم صادق نيست و معادله سوم اين است كه رشد علمي بيشتر را به معناي پيشرفت بيشتر جامعه بخوانيم كه اين هم معادله درستي نيست.  
علم يك سبك زندگي است
مقصود فراستخواه نيز تقليل علم به محصولي از آنكه مقاله است را مغالطه‌اي آشكار خواند و گفت: علم يك سيستم اجتماعي و زيست بوم يا اكوسيستم اجتماعي است. علم يك سبك زندگي و طرز تفكر و فرهنگ است. مقاله يكي از نتايج كوچك اين زندگي و زيست‌بوم است. اگر بسيار ساده بخواهيم يك سيستم اجتماعي را تصور كنيم، حداقل پنج عنصر دارد. مغالطه‌اي كه در ايران صورت مي‌گيرد، تقليل و حذف اينها به نفع كوچك‌ترين و محدودترين اين عناصر است. يكي از عناصر اوليه اين سيستم اجتماعي كه علم است، درون دادها و نهادهايي است كه اين سيستم را به وجود مي‌آورند. اگر استقلال دانشگاهي نباشد، يعني علم نيست. الان سهم تحقيقات در توليد ناخالص داخلي ما حدود نيم درصد است، در حالي‌كه در كشورهاي توسعه يافته 2 تا 3 درصد است.  فراستخواه عنصر دوم زيست بوم علمي را پروسه‌ها و فرآيندها خواند و گفت: براي مثال يكي از ابتدايي‌ترين فرآيندهاي علم نسبت دانشجو و استاد است. رتبه ما در شاخص نسبت دانشجو به استاد در منطقه 12 است، يعني ما بعد از لبنان و قطر و عمان هستيم. مثال ديگر بين‌المللي شدن است، ما كمتر از يك درصد دانشجوي بين‌المللي در كشورمان داريم و اين نشان مي‌دهد كه بين‌المللي شدن در دانشگاه ما به دلايلي كه خارج از نظام دانشگاهي است، رخ نداده است
در حالي كه جامعه علمي ما زنده است و ظرفيت‌ها و توانايي‌هاي بسياري دارد.
آزادي آكادميك، شرط رشد  علم
او در توضيح دليل ثمر ندادن اين جامعه علمي در عين زنده خواندن آن گفت: علت آن است كه اين زيست بوم براي نظام دانشگاهي فراهم نمي‌شود. وقتي فرآيند آزادي آكادميك نباشد، علم به وجود نمي‌آيد. علم در فضاي مساعد پديد مي‌آيد. زندگي علمي نياز به فضاي مساعد و حمايت‌هاي سيستم‌ها دارد. بعد از اين دو عنصر آنچه مطرح مي‌شود، محصول است. مقاله يكي از اين محصولات است كه البته مهم است. اما پرسش اين است كه مقاله‌اي كه توليد مي‌شود، چقدر از سوي جامعه پذيرفته مي‌شود؟ چقدر زندگي جامعه بر اساس دانش است؟ فشار دانش وجود دارد، اما آيا كششي هم براي دانش هست؟
پتانسيل علمي بالا، فرآيندهاي معيوب
در همين زمينه اين بحث مطرح شد كه چرا وقتي گفته مي‌شود زمينه رشد علمي در ايران وجود ندارد، پس در رشته‌هاي علوم پايه و به خصوص در حوزه‌هايي چون نانوتكنولوژي ايران چنين پيشرفته است. باقري در پاسخ به اين سوال گفت: البته پتانسيل علمي در ايران بالا است. اشكال اين است كه نمود آن را صرفا در شمار مقالات جست‌وجو مي‌كنيم. ما مشكلاتي در فرآيندهاي تكوين علم داريم. مثلا سياست تبديل علم به ثروت يك مشكل استراتژيك است. همچنين است ايده دانشگاه كارآفرين كه مي‌خواهد با درآمدزايي، كاركرد دانشگاه را تعريف كند.
فراستخواه نيز ضمن تاكيد بر اهميت رشد كمي دانشگاه‌ها و البته كافي نخواندن آن به بحث علوم انساني پرداخت و گفت: علم از جنس اكتشاف است و سرشت آن با تنش آميخته است. بايد پرسيد ما چقدر آمادگي براي آگاهي داريم؟ علم تنش زاست. گويي انسان ذاتا تمايل به غفلت دارد زيرا علم رنج مي‌آورد. مساله ديگر علم بحث قدرت، ثروت، منزلت و معرفت‌هاي مستقر است. علم با معرفت‌هاي مستقر درگير مي‌شود. وقتي دانشمندي علم مي‌ورزد، مي‌داند با چه روشي كار مي‌كند، اما نمي‌داند كه چه چيز اكتشاف مي‌كند. اين امر در علوم انساني بيشتر است. علم زماني توسعه مي‌يابد كه پذيرش در جامعه و سيستم‌هاي اجتماعي براي آن وجود داشته باشد. سيستم‌ها و ساختارهاي ما در برابر علم امتناع دارند و از علم و عقلانيت مي‌گذرند.
او اين امور را ذاتي نخواند و گفت: اين امتناع به ساختارهاي سيستم ما باز مي‌گردد و مي‌تواند بهبود يابد. علوم انساني و اجتماعي در جامعه ما زنده هستند، اما چالش‌ها و تنگناهاي زيادي دارند. براي مثال اقتصاد از توزيع ثروت صحبت مي‌كند، اما آيا مي‌تواند به راحتي توزيع ثروت را در يك جامعه نفتي و رانتي مطرح كند؟ علوم سياسي از توزيع قدرت صحبت مي‌كند، اما آيا نسبت به نتايج و اكتشافات آن پذيرش وجود دارد؟ ما با سندرم قفسه مواجه هستيم يعني تحقيقات علوم اجتماعي و انساني ما در قفسه‌ها خاك مي‌خورند.
دانشگاه نمي‌تواند معجزه كند
خسرو باقري نيز در زمينه علوم انساني گفت: جنبه‌هاي فرهنگي علوم پايه و طبيعي كمتر بارز است و بنابراين راحت‌تر مي‌توانند در جامعه‌اي ديگر مطرح شوند. اما در علوم انساني اين جنبه‌ها حساسيت بيشتري دارند. برخورد جامعه ما با علوم انساني معاصر بيشتر تحريمي است. البته نظريه‌پردازي‌هاي ما بايد اصيل باشد و در دل فرهنگ ما صورت گيرد. اما اين نظريات بايد از اصطكاك ميان نظريات موجود پديد آيند و لازمه اين امر آن است كه نظريات موجود در علوم انساني در دانشگاه‌هاي ما مطرح شوند.
دانشگاه ما پيشروترين نهاد در كشور است
فراستخواه نيز گفت: من از بخش علمي كشور دفاع مي‌كنم. بخش علمي كشور ما نسبت به ساير بخش‌ها هم پيشرو و هم پيشران است. حتي كل اين توليد مقالات را يك جنبش علمي مي‌دانم كه مربوط به زيرپوست اين دانشگاه است كه جامعه‌اي زنده است و مي‌تواند توليد علم كند. براي مثال در شاخص لگاتيوم از 141 كشور ايران 101 است. در اقتصاد رتبه ما 105، در سرمايه‌هاي اجتماعي 115، در حكمراني و مديريت 122 است، در حالي كه در آموزش عاليرتبه ما 65 است. اين نشان مي‌دهد كه بخش آموزش ما نسبت به بخش‌هاي ديگر پيشرو است. مشكل همانطور كه تاكيد كردم، فقدان زيست بوم است. شاخص ديگر رقابت‌پذيري جهاني است كه مجمع اقتصاد جهاني مطرح مي‌كند، در آمار 2015 و 2016 اين مجمع ايران از 144 كشور، رتبه 83 را دارد. در همين شاخص نمره‌هاي ما از 7 قابل توجه است، نمره كيفيت نهادها 4/3 است در حالي كه نمره كارايي بازار كار ما 3 و نمره دسترسي به اينترنت 7/2 و نمره مالكيت معنوي ما 7/2 است، جالب است كه نمره آموزش عالي ما 2/4 است كه نتيجه كار دانشگاهيان ما است. در نتيجه روشن مي‌شود كه قابليت‌هاي علم در كشور ما هست و خارج از ايران نيز ايرانيان پيشروهاي بسيار مفيدي هستند، اما زيست‌بوم، فضا و حوزه عمومي و سيستم‌هاي حمايتي بايد تقويت شود. به نظر من بايد به سمت يك جامعه يادگيرنده برويم. دولت و حكمراني و زندگي ما بايد مبتني بر دانش شود. در چنين شرايطي كه آمادگي براي پذيرش دانش و منزلت دانشمندان و حقوق و آزادي‌هاي دانشمندان وجود داشته باشد، علم سرريز مي‌كند. علم مايوس نشده و هم چنان صدايش هست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون