• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3629 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۲۹ شهريور

از صلح بگوييم

مهرداد احمدي‌شيخاني

شهريور ماه تمام مي‌شود و مهر ماه مي‌رسد. پاييز كه فصل عشاقش مي‌نامند و بهار شاعران، فصل باز شدن مدارس. اما براي مردم شهر من تا هميشه، پاييز و مهر ماه يعني خون، فصلي كه هميشه با خرمشهر خواهد ماند؛ فصلي كه از شهريور شروع شد. همان زمان كه دوست دوران كودكي‌ام «عباس فرهان اسدي»، در خمپاره باران نيروهاي عراقي، هنگام نگهباني در مرز شلمچه كشته شد. همان روزهاي اول شهريور ماه بود و عجيب كه بوي جنگ در هوا پراكنده بود و كسي متوجه نمي‌شد، و اين عدم توجه نتيجه‌اش شد «هشت سال
 دفاع مقدس».
خيلي وقت‌ها همين‌طور است، وقتي به وقتش به موضوعي توجه نمي‌كنيم، بعدا بايد هزاران بار بيشتر برايش بها بپردازيم، كه شايد بشود يا نشود، آب رفته را به جوي برگرداند. اينكه آن سوي ماجرا يك نفر بود كه آرزوي فتح قادسيه را در سر داشت و هر شب خواب‌هاي طلايي مي‌ديد، يك‌طرف ماجراست، اما اين سو هم بودند آنهايي كه شايد اگر دقت مي‌كردند مي‌توانستند مسير رويدادها را تغيير دهند. انسان كه دست بسته نيست كه بگويد كاري از من بر نمي‌آيد، پس هر چه بادا باد. آن گلوله‌باران‌هاي مرزي كه بوي خون مي‌داد، قاصد ماجرايي بود كه 8 سال
طول كشيد.
 انگار كه آن كابوس همچنان چون بختك بر اين منطقه افتاده و از خون سير نمي‌شود و عجيب كه بعضي در آرزوي آن روزها هستند، انگار از بوي خون به وجد مي‌آيند. براي همچون مني كه جنگ را نه از شروع پاييز، كه از ابتداي شهريور ماه در كوچه‌هاي شهرم ديدم، اين عجيب است كه شهوت جنگ چگونه بعضي را مست مي‌كند و چگونه يك مردِ مست از خون، همچون صدام، يك تنه كشورش را به باتلاقي تبديل، مي‌كند كه حتي پس از مرگش، همچنان خون طلب مي‌كند.
گيرم كه اين باتلاق زماني نيروهاي اشغالگر امريكايي را در خود فرو برد، ولي يادمان باشد كه اين كشور عراق بود كه باتلاق شد و نه امريكا، و وقتي نيروهاي امريكايي از عراق رفتند، اين عراق بود كه همچنان باتلاق ماند و هر روز مردمش را در خود فرو برد.
فراموش نمي‌كنم آن روز كه «بوش» ايران را يكي از كشورهاي محور شرارت خواند. چه بسيار بودند كساني كه قند در دل‌شان آب شد كه بالاخره قرار است امريكا به ايران حمله كند و آنها بالاخره به آرزوي‌شان برسند و مدام بر اين طبل مي‌كوبيدند كه پس چرا تاخير مي‌شود در اين حمله. عده‌اي به گمان «عطر خوش خون» و عده‌اي در آرزوي رسيدن به قدرتِ بعد از اشغال. چه روزها گذشت تا ابر وحشت از سر اين خاك دور شد.
حداقل اينكه در اين خاورميانه فرو رفته در آتش، اينجا هر روز بمبي منفجر نمي‌شود و مثل آن هشت سال در شهرهاي زير بمباران، پدران و مادراني داغدار، تن تكه تكه شده فرزندان‌شان را از زير آوار بيرون نمي‌كشند. من كه براي آن روزها دلم تنگ نمي‌شود. من كه عزيزترين عزيزانم را با دست خودم به خاك سپرده‌ام و تن بي‌جان كودكاني را از زير آوار بمباران بيرون كشيده‌ام، دلم براي آن روزها تنگ نمي‌شود. دلم همين را مي‌خواهد كه مثل امروز به هر تلاش و روشي كه شده، آتش جنگ‌هاي خاورميانه از خانه مردمانم دور بماند. عده‌اي از آنها كه مي‌گويند «آيا نمي‌شد كه آن دفاع هشت ساله پيش نمي‌آمد»، چه بسا سختي جان‌فرسايي را كه امروز براي دور نگه داشتن اين شعله‌هاي سوزان از خانه مردمان صرف مي‌شود نمي‌بينند. عده‌اي مست بوي خون و عده‌اي به اميد قدرت پس از اشغال، آرزوي جنگ مي‌كنند اما خوشا كه آتش جنگ از خانه‌مان دور بماند.
در آستانه پاييز، به شروع «هفته دفاع مقدس» نظر مي‌كنم. به هفته‌اي كه سالي شد و از سال گذشت و سال‌ها شد. به اينكه هر سال ياد جنگي ويرانگر براي‌مان تكرار مي‌شود. جنگيدن سخت نيست، همانطوري كه هر روز در خيابان مي‌بينيم كه دعوا كردن سخت نيست. كافي است وقتي عصباني مي‌شوي خشمت را كنترل نكني تا به چشم بر هم زدني از يك انسان آرام به موجودي ترسناك تبديل شوي، يقه طرف مقابلت را بگيري، با هر چه به دستت مي‌رسد بر سرش بزني و جانش را بستاني. جنگ هم مي‌تواند چنين آغاز شود، گيرم يكي شهوت قدرت و كشور گشايي داشته باشد يا گسترش حوزه نفوذ به آنجاها كه نفوذش را برنمي‌تابند.
به چشم بر هم زدني مي‌شود سوريه، عراق، ليبي و يمن، و اين بين مردمانند كه مانند درخت پاييزي برگ برگ بر زمين مي‌ريزند و كودكانند كه مي‌ميرند. كاش اين هفته از صلح هم بگوييم. به اندازه كافي همه خاورميانه جنگ در خود دارد،ما اما از صلح بگوييم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون