نگاهي به رمان «براي مرگ نام ديگري انتخاب كن»
يك روايت صميمي از تاريخ
فرزاد كريمي
رمان «براي مرگ نام ديگري انتخاب كن» نخستين رمان محمد پروين است. محمد پروين، بسيار پركار در عرصه شعر و داستان و بسيار كمكار در انتشار آثارش است. رمان يادشده ويژگيهايي در فرم و محتوا دارد كه با اين حساب خواندن رمانش خالي از لطف نيست. نويسنده داستاني از تهران دهههاي سي، چهل و پنجاه را روايت كرده است. رمان در بسترى تاريخى اتفاق افتاده، بى آنكه نويسنده قصد تاريخپردازى داشته باشد. درواقع نويسنده از وقايع تاريخى صرفا براى بيان زمان اتفاقات و فاصله زمانى ميان حوادث هر فصل بهره گرفته است. به همين دليل هم هست كه شخصيتى مثل سرتيپ زاهدى، همان سرتيپ يا سپهبد شناخته شده نيست. يكي از خصوصيات برجسته زبان روايت در اين رمان، استفاده همزمان از زمان گذشته و زمان حال تاريخى است بدون آنكه مخاطب متوجه اين حركت سيال شود: «انگار در صندلى فرورفتهام. پاهايم سنگين شده است و نميتوانستم از جايم بلند شوم» (ص ٣٥). تضاد نامريي زمان گذشته و حال نوعي تعليق پنهاني را در كنش ايجاد كرده است. زبان تخاطب به ناگاه به زبان روايت بدل شده و اين سبب شده است مخاطب از شنونده روايت به خواننده داستان تغيير موضع دهد. از ديگر ويژگيهاي زباني اين اثر، استفاده معمول كنشگران داستان از اصطلاحات امروزى است: «حالا هماهنگش مىكنيم» (ص ٤٤) . لهجه راوى و ديگر كنشگران رمان نيز لهجه تهرانى امروز است و از اصطلاحات و تكيهكلامهاى رايج آن روزگار كمتر اثرى به چشم ميخورد، مثل ضمير مفعولي اول شخص در اين دو عبارت: «حرفهاي دو سه روز پيش مادر به فكر فرو بردتم... اصرار كرد كه ميخواهد ببينتم» (ص ۸۲) . محمد پروين در فضاسازي رمان تعمد چنداني براي تمهيد فضاهاي روزگار پهلوي دوم نداشته است. همچنين در سراسر رمان اشارهاى به وضع معمارى ساختمانها و چيدمان فضاهاى خصوصى و عمومى نشده است. به طور كلى مىتوان گفت در اين رمان فضاسازى محيطى و فضاسازى ذهنى ويژهاى وجود ندارد. نويسنده در اين اثر بيشتر بر گفتوگوهاى دونفره و اندكى نيز به تكگويىهاى درونى پرداخته و از اين طريق كوشيده تا كنشها و وقايع رمان را با شتاب بيشترى به پيش ببرد. به اين دليل توقفي بر شرايط مكاني و حتي رواني كنشگران داستانش نداشته است. اين ويژگى سبب شده تا خواننده رمان اشتياقش به خواندن ادامه داستان را از نه راه همذاتپندارى با شخصيت يا شخصيتهاى داستان، كه با ميل به همراه شدن با شتاب تحولات و پيشامدها به دست بياورد. اين ترفند براى رمانى كه با توجه به ابعاد تاريخى و جغرافيايى روايتش ظرفيتهاى پرداخت بسيارى دارد، راهكارى مناسب براى جلوگيرى از اطناب و رسيدن به موقع داستان به نهايت است. پروين در اين رمان سعى كرده با كمترين پيچيدگى و انحراف ذهن، داستانش را روايت كند. موسيقيهايى كه در مكانهاى مختلف به گوش شخصيت اصلى رمان ميرسد كاملا با وضع روانى او مناسبت دارد؛ موسيقيهايى چون «آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود» يا «تو اى پرى كجايى.» شخصيت اصلى رمان «براى مرگ نام ديگرى انتخاب كن» (كلنل) شخصيتى كاملا متعلق به ادبيات مدرن است. شخصيت مدرن بازنماينده انسان سوژه شده است؛ انسانى با كنشهايش سعى دارد از ابژه شدن بگريزد. نپذيرفتن واقعيت عينى در جهان ذهنى شخصيت/ راوى، حتي در عينيترين وضعيت واقعيت بيرونى، تلاش براى جبران ضربههاى عاطفى از طريق پرداختن به فعاليتهاى ديگر و پناه بردنهاى كوتاهمدت و گاه و بيگاه به دنياى درونى خود، همگى در جهت همين گريز از ابژه شدن است. نويسنده در آغاز فصل ششم سعي كرده اين ويژگي گريز از ابژه شدن را در خواننده رمان نيز تقويت كند. در اتفاقي نادر در كتاب، كه به شگردپردازي داستاني نميرسد، نويسنده خواننده را مورد خطاب قرار داده از او خواسته است براي چند لحظه راوي را نه در جايگاه اول شخص، كه در جايگاه داناي كل ببيند. درواقع راوي با اين شيوه، خود را از درگيرشدن در ماجراهايي كه بايد بيان ميشد تا راوي اول شخص، خود يا ناظر ماجرا باشد يا شنونده آن از زبان ناظري ديگر، رهانيده است. اين تلاشي است طنزآلود براي پرهيز از زيادهگويي و پرهيز از وقايعي كه نقش چنداني در روند كنشهاي اصلي رمان ندارد. كاركرد ديگر اين طرز بيان (در شكل محدود آن، همانگونه كه در اينجا شاهديم) نوعي صميميت بين راوي و خواننده را نيز سبب شده، مخاطب را بيش از پيش درگير ماوقع ميكند. «براي مرگ نام ديگري انتخاب كن» رماني قصهگوست و خواننده را بدون اعوجاج و پراكندگي ذهن با خود همراه ميسازد و به او اين امكان را ميدهد تا ماجراهاي رمان را در فضايي امروزين و آشنا به ذهن، در تخيل خود بازسازي كند.