نگاهي به نمايش «آخرين سفر» به نويسندگي و كارگرداني مريم منصوري
تشنگي عمومي
پژمان الماسينيا
«آخرين سفر» روايت كوچ ماهيها و عليها به ناكجاآباداست؛ عزيمتي بيفرجام. چرخهاي توقفناپذير... تايم«آخرين سفر» ۴۵ دقيقه است و اين يعني، نمايش درست در همان جايي تمام ميشود كه بايد. ۴۵ دقيقه«آخرين سفر» نه تماشاگرش را در هيچ برههاي خسته و ملالزده ميكند و نه از آن سوي بام ميافتد و موجبات ابهام و سردرگمياش را فراهم ميآورد. «آخرين سفر» هيچ گرهاي را گنگ و ناگشوده باقي نميگذارد.
نويسنده وكارگردان در«آخرين سفر»، قدر زمان را خوب ميداند. نخ ارتباط تماشاگر با «آخرين سفر» خيلي زود وصل ميشود و خوشبختانه تا انتها نيز از گزند پارگي مصون ميماند. «آخرين سفر» درگيركننده و دغدغهمند است و از آن دست كارها به شمار نميرودكه درپايان، مخاطب هاج و واج ازخودش –واحيانا بغلدستي!- ميپرسد: «خب حالا كه چي؟!»
مريم منصوري و اكيپ بازيگرانش توانستهاند «آخرين سفر» را از موهبت باورپذيري بهرهمند سازند؛ حال و هوايي كه البته اتمسفر خاص حاكم بر سالن اجراي نمايش نيز در به بارنشستنش بيتاثير نيست و تماشاگر، خود را تمام وكمال در بابيلونپلازا احساس ميكند. «آخرين سفر» با حشو و زوايد بيگانه است؛ نه هيچ يك از اجزاي صحنه، بيدليل كنار هم چيده شدهاند و نه هيچ كدام از ديالوگها و فراز و فرودهاي داستاني، بيهودهاند. در«آخرين سفر» هرآنچه ميبينيم و ميشنويم، هرتاكيد و هرتكرار... سرآخر معنا پيدا ميكند.
ديالوگهاي«آخرين سفر» درعين سادگي، پيشپاافتاده نيستند و حتي قابليت اين را دارند كه به خاطرسپرده شوند: «همهچي مثل هميشه ست، فقط يهكم خستهم... ». تكرار، ديگر الماني است كه در«آخرين سفر» جايگاه خود را به درستي پيدا كرده. تكرار شدن پارهاي از ديالوگها –و موقعيتها- در «آخرين سفر» نه تنها كسالتآور نيست بلكه هيجانانگيز هم ميشود بهطوريكه مخاطب، انتظار نوبت بعدي را ميكشد.
علاوه بر سر سه عنصر نويسندگي، كارگرداني و بازيگري«آخرين سفر»، طراحي صحنه اثر نيز بسيار چشمگير است. به نحويكه حس ميكنيد هيچ گونه كمفروشياي صورت نگرفته و سينا ييلاقبيگي هرچه در چنته داشته است، روكرده. بد نيست كه مختصري هم به پوستر«آخرين سفر»بپردازم؛ پوستركارشدهاي كه نه طرح و اجرايي دمدستي و -بهقول معروف- راحتالحلقوم دارد و نه مبهم و نا همسو با مضمون نمايش است. پوستر«آخرين سفر» وظيفهاش را خيلي خوب انجام ميدهد: جذاب و دعوتكننده است.
چنانكه پيشتر اشارهاي داشتم، منصوري كارگردان از هدايت بازيگران سربلند بيرون آمده است. مهرنوش بلمه (ماهي)، محمد روشني (علي)، مريم قلشخاني (تلما)، فرهاد تفرشي (آرتور)، فرزانه سهيلي (سارا) و جلال عيوضي (غولبيابوني) گليم ارتباط با تماشاگر را به خوبي از آب بيرون ميكشند؛ عليالخصوص فرزانه سهيلي كه در نقش عامل محركه فاجعه فرجامين، سبكبار ميدرخشد.
«آخرين سفر» با وجود اينكه اغلب دست رد به سينه سانتيمانتاليسم ميزند اما يكسره هم فارغ از برانگيختن احساسات تماشاگران نيست؛ مظلوميت ماهي و لمس مهابت عشق و اشتياق و اعتمادي كه عاقبت سربريده ميشود همچون بغضي تلخ، گلوي مخاطب را ميفشارد. «آخرين سفر» خواب ازسرمان ميپراند و ما را گرفتار لابي هتلي ميكند كه انگار ته دنياست. «آخرين سفر» به انتها كه ميرسد، گويي تكهاي از هست و نيست تماشاگر هم كنده ميشود و تا هميشه در تالار مولوي، همراه ماهي جا ميماند...