• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3664 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۱۳ آبان

متهم منكر قتل عمد شد

قتل همكلاسي ابتدايي به خاطر همسر

اعتماد

مردي جوان وقتي فهميد همكلاسي دوران ابتدايي‌اش با همسرش ارتباط دارد، نقشه قتل او را اجرا كرد. 24 مرداد پارسال، پليس از وقوع يك فقره درگيري منجر به قتل در پارك چيتگر باخبر شد. دو مرد جوان سر يك زن با هم درگير و يكي از آنها با اصابت چاقو كشته شده بود. پس از حضور ماموران، زني كه درگيري به خاطر او اتفاق افتاده بود، ضمن معرفي شوهرش به عنوان ضارب، به داشتن ارتباط با مقتول اعتراف و تاييد كرد كه شوهرش پس از اطلاع از اين موضوع به پارك آمده و با مقتول درگير شده است. چند روز بعد، متهم خود را به كلانتري معرفي كرد و با تاييد اظهارات همسرش به عنوان عامل قتل بازداشت شد و پرونده‌اش براي رسيدگي در اختيار شعبه هشتم دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي حسين اصغرزاده و مستشاري حشمت‌الله توكلي قرار گرفت.
صبح ديروز در جلسه دادگاه، مادر مقتول تقاضاي قصاص كرد. او گفت: «زن متهم از مدتي قبل با پسرم دوست شده بود. روز حادثه وقتي از خانه بيرون رفت، ديگر برنگشت تا اينكه از بيمارستان زنگ زدند و گفتند كشته شده. من قصاص مي‌خواهم چون متهم پسرم را با نامردي كشت.» سپس متهم 33 ساله پشت جايگاه ايستاد و با انكار قتل عمد گفت: «من آشنايي زيادي با مقتول نداشتم و فقط در دوران ابتدايي با او همكلاس بودم. به خاطر بيماري كبد پسر كوچكم، مجبور بودم مدام در بيمارستان باشم و دنبال پول دوا و دكتر بگردم. براي همين معمولا پنجشنبه و جمعه مي‌توانستم به همسرم سر بزنم. روز حادثه تازه ناهار خورده و با موتور از خانه بيرون آمده بودم كه همسرم را در ماشين مقتول ديدم. تعقيب‌شان كردم. آنها به پارك چيتگر رفتند. به شكل مخفيانه نگاه‌شان كردم، ديدم مقتول همسرم را به زور به سمت خود مي‌كشد. رفتم جلو. گفتم مگر خودت ناموس نداري. او پياده شد و با چاقو به من حمله كرد. آن را از دستش گرفتم. اين‌بار با قفل فرمان به سمتم آمد كه ناگهان چاقو در گردنش فرو رفت و كشته شد. من هم از ترس فرار كردم.»
اعتراف متهم در حالي بود كه او پيش از اين در بازجويي‌ها گفته بود كه در پي تماس‌هاي مكرر همسرش، چاقو را از آشپزخانه برداشته و با آن به سراغ مقتول رفته است. همچنين به دستور قاضي اصغرزاده، صحنه جرم بازسازي و مشخص شد كه برخلاف گفته متهم، چاقو از بالا به پايين به گردن مقتول اصابت كرده است. به اين طريق دفاعيات متهم پايان يافت و نوبت به همسر او به اتهام ارتباط نامشروع با مقتول رسيد. او اين اتهام را رد كرد و گفت: «مدتي پيش پسر كوچكم به خاطر بيماري هپاتيت فوت كرد و من هر پنجشنبه به بهشت‌زهرا، سرخاكش مي‌رفتم. در همان‌جا، چندباري مقتول سر خاك پسرم آمد و از شوهرم بد گفت. مي‌گفت چرا با او زندگي مي‌كني و طلاق نمي‌گيري؟ من هم هميشه با همسرم اختلاف داشتم و در مدت 8 سال زندگي مشترك‌مان، مدام با هم دعوا داشتيم. به خاطر همين، حرف‌هاي مقتول در دل من نشست و به او علاقه‌مند شدم. با اين حال ارتباط‌مان فقط در حد پيامك بود. او مدتي بعد از من خواست تا طلاق بگيرم و با او ازدواج كنم. سه هفته از آشنايي‌ام كه با مقتول گذشت به او گفتم خانواده‌ام مخالف طلاق هستند و نمي‌توانم از همسرم جدا شوم. او عصباني شد و تهديدم كرد اما من روي حرفم مانده بودم. تا اينكه روز حادثه، با اصرار او سوار ماشينش شدم. او در راه يك دست‌خط به من داد كه رويش نوشته بود حتما بعد از طلاق به خواستگاري‌ام مي‌آيد. همين‌طور كه رانندگي مي‌كرد، مرا به چيتگر برد. در راه، شوهرم (متهم) دوبار زنگ زد و با عصبانيت پرسيد كجايي. آن‌زمان پيش مقتول نشسته بودم. دست و پايم را گم كردم و گفتم پيش وسايل بازي پارك هستيم. خودش را رساند و با پياده شدن مقتول از ماشين، با او درگير شد. ابتدا مقتول چاقويش را بيرون آورد. من از دور ديدم كه ناگهان لباسش خوني شد. خودم را به او رساندم و سريع با اورژانس تماس گرفتم. چند بار گفتم احمد، زنده بمان. سعي كردم با دستمال جلوي خونريزي را بگيرم اما فايده‌اي نداشت و او پس از 20 دقيقه فوت كرد.»
اعترافات متهمه باعث شد تا قضات به اين نتيجه برسند كه اتهام ارتباط نامشروع در حد زنا منتفي است. به همين دليل رييس دادگاه از او درباره ارتكاب ارتباط غيرزنا پرسيد كه متهم با پذيرش آن گفت: «اين اتهام را قبول دارم. مقتول من را دوست داشت و در همان سه هفته، طوري به من محبت كرده بود كه تا حالا از شوهرم آن رفتار را نديده بودم.» در ادامه، متهم رديف اول براي آخرين دفاع پشت جايگاه ايستاد و با تقاضاي بخشش از اولياي دم گفت: «من قصد قتل نداشتم. آن روز چاقو به شكل اتفاقي به گردن مقتول خورد. من خاك پاي خانواده مقتول هستم. اگر بخواهند، حاضرم مثل يك مورچه بميرم اما از آنها مي‌خواهم اگر مي‌توانند، به اندازه يك مورچه به من فرصت بدهند و مرا ببخشند.» متهمه نيز گفت: «من بارها خواستم به خانه مقتول بروم و با مادرش حرف بزنم اما ترسيدم. از آنها طلب بخشش مي‌كنم.»
در پايان دادگاه قضات وارد شور شدند تا راي نهايي را صادر كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون