سخني با وزير جديدآموزش و پرورش
دولت نهتنها بايد اين بدهي را بپردازد بلكه در زمينه افزايش حقوق فرهنگيان هم بايد اقدام متفاوتي انجام دهد.
تا زماني كه جايگاه و اهميت اين نهاد به درستي درك نشود و هزينه كردن در زمينه معلمان را يك سرمايهگذاري خوب ندانند نميتوان انتظار ايجاد تحولات جدي در حوزههاي ديگر از جمله اقتصاد و فرهنگ و اجتماع را داشت. تغيير نگرش نسبت به اهميت اين نهاد مسوولان را به سوي انتخاب روشها و راهكارهاي كارآمدتر سوق خواهد داد.
دوم- مهمترين عامل در تعليم و تربيت «معلم» است. اين عنصر در شرايط كنوني در وضعيتي نيست كه بتواند نقش درست خود را در تربيت اين نسل ايفا كند.
1- مشكلات معيشتي معلمان و فرهنگيان آنقدر زياد است كه قادر نيستند زندگي معمولي و عادي خود را داشته باشند. گفته ميشود در شرايط كنوني غالب فرهنگيان در حد خط فقر حقوق ميگيرند و در شهرهاي بزرگ زير خط فقر قرار دارند.
2- معلمان و فرهنگيان در جامعه از آنچنان منزلتي برخوردار نيستند كه بتوانند نقش جدي و موثري در تعليم و تربيت دانشآموزان داشته باشند. جايگاه معلم در كشورمان آنگونه نيست كه همگان به آنان احترام بگذارند و بر همه مشاغل ديگر از نظر شرافت و شأن اجتماعي مقدم بدارند.
3- عنوان «معلم» و «مربي» در واقع تفكيك ميان «تعليم» و «تربيت» را تداعي ميكند و جدايي ميان «آموزش» و «پرورش» را و اين خودش يك ضايعه است. تعليم و تربيت يك كل و يك فرآيند مرتبط با يكديگر و يكپارچه محسوب ميشوند و به همين دليل معلمان رسالت خود را عمدتا آموختن مفاهيم خاص ميدانند و نه تربيت و هويتبخشي و ايجاد حس مسووليت و رشد خلاقيت و...
4- فرآيند موجود در آموزش و پرورش عملا معلم را هم حذف كرده است زيرا با ايجاد تقدم براي كتاب درسي و محتواي آنها كه به هر صورت بايد در ساعات درسي آموخته شود، هيچ فرصتي براي معلم باقي نگذاشته است تا بتواند از قدرت ابتكار و ابداع و ايجاد رابطه عاطفي و دوستانه با دانشآموز براي تعليم و تربيت بهره بگيرد. معلم در واقع كسي است كه بايد دو چيز را بداند: اول نحوه ساكت كردن دانشآموزان و دوم نحوه آموزش كتاب و محتواي درس را و با اين حساب معلم به معناي واقعي در فرآيند تعليم و تربيت حضور ندارد.
5- حجم بالاي كتابهاي درسي و تنوع عناوين درسي عملا براي معلم و دانشآموز دردسرساز شده و آنان را به سمت مناسبات نامتعارف متقابل سوق داده است. معلم با هر ابزار و اهرم فشاري درصدد آموزش مفاهيم درسي است و در بستر همسويي با دانشآموز قرار ندارد و دانشآموز هم به ضرورت يادگيري محتواي درسي واقف نيست و احساس نياز نميكند و معلم را در مقابل خود ميبيند. اين وضعيت تاثير آموزشي و پرورشي معلم در نظام تعليم و تربيت را بهشدت كاهش ميدهد.
سوم- پرورش در مسير درستي قرار ندارد. نگرش به تربيت خلاصه در ظاهر و آمار شده است. تربيت درست هنگامي جواب ميدهد كه همه محورها را با هم پي بگيريم.
1- مطابق سند تحول بنيادين بايد 6 ساحت تربيت را با هم مورد توجه قرار داد. اين ساحات ششگانه عبارتند از: تربيت ديني و اخلاقي، تربيت سياسي و اجتماعي، تربيت زيستي و بدني، تربيت هنري و زيباشناختي، تربيت اقتصادي و حرفهاي، تربيت علمي و فناوري.
2- همه اين ساحات تربيت را بايد با هم ديد و داراي اهميت يكسان فرض كرد هر چند برخي بر ديگري ممكن است اولويت ذاتي داشته باشند و برخي اولويت زماني اما همه اين ساحات تربيت را بايد در كنار هم ديد و به تضعيف هيچ كدام از آنها رضايت نداد.
3- تاكنون در تمامي دورهها كمابيش شاهد حاكميت كميت بر كيفيت بودهايم و تقدم عدد و آمار را بر واقعيت فعاليتهاي پرورشي شاهد هستيم. مطابق آمار ما خيلي كار كرديم اما با مراجعه به نتيجه كار يعني خروجي آموزش و پرورش بايد بگوييم كه اقدامات ما لزوما با دستاورد قابل دفاع نبوده است.
4- رويكرد موجود در تربيت بايد از فردي به جمعي و از نگاه روانشناسانه به جامعهشناسانه تغيير كند. بنابراين بايد به سمت فعاليتهاي گروهي داوطلبانه دايمي و حتيالممكن غيررسمي برويم تا تاثير كار مربيان و معلمان افزون شود. ما نبايد از حضور تشكلهاي هويتبخش دانشآموزي در مدارس نگران باشيم زيرا همه تشكلهاي دانشآموزي فعال و بانفوذ ميتوانند نقش جدي در هويتبخشي به نسل جوان بازي كنند.
5- متاسفانه تربيت سياسي اجتماعي در مدارس بسيار ضعيف است در حالي كه دانشآموزان بيش از هر زماني در اين سن و سال نياز به فعاليت براي كسب آگاهي و كسب هويت جمعي دارند. معني ندارد كه ما از ترس سياسي شدن فضاي عمومي مدارس از تربيت سياسي- اجتماعي دانشآموزان جلوگيري كنيم. كار حزبي و جناحي در مدارس سم است اما تربيت سياسي- اجتماعي امري ضروري و واجب است كه نبايد تعطيل شود.
6- مهمترين سرمايه آموزش و پرورش معلمان، مربيان و مشاوران هستند كه بايد براي تقويت جايگاه آنان در مدارس و در ميان دانشآموزان تلاش شود. بحث بازآموزي مربيان تربيتي و دخيل كردن همه عناصر مدرسه اعم از مدير و معلمان و دبيران در كار پرورشي يك ضرورت است.
7- حتما شاخصهاي تربيتي را بايد تغيير داد و متناسب با نياز روز آنها را تعيين كرد. وضعيت جامعه و دانشآموزان تغيير جدي كرده و ملاك موفقيت ما در كار تربيت هم بايد بازآفريني شود. مربياني كه فضاي جديد رسانهاي را نشناسند و روانشناسي جوانان را درك نكنند و روشهاي تازه براي كار با دانشآموزان را ندانند قطعا نميتوانند موفق باشند.
اهم كارهايي كه اولويت دارد:
1- حل مشكلات معيشتي فرهنگيان اعم از مطالبات معوق تا افزايش حقوق و بيمه طلايي و...
2- تامين منزلت و جايگاه معلمان و فرهنگيان در قياس با اقشار ديگر جامعه و ديگر كارمندان دولت
3- تمركززدايي و سپردن كارها به مدارس و مبنا قرار دادن مدير به عنوان متولي اصلي و پاسخگوي نهايي هم در حوزه تعليم و هم در ساحت تربيت.
4- تامين بودجه مورد نياز وزارت آموزش و پرورش با هدف به روز رسانيدن مطالبات فرهنگيان و ايجاد فرصت براي توسعه فعاليتهاي آموزشي و پرورشي
5- مشاركت دادن فرهنگيان در اداره مدارس از جمله با انتخابي شدن گزينش مديران مدارس و شركت در تمامي فعاليتهايي كه مسووليت انجام آن به مدارس سپرده شده است.
6- به رسميت شناختن تشكلهاي سياسي، فرهنگي و صنفي فرهنگيان و تعامل با آنان براي حل مسائل مدارس و فرصت تلقي كردن فعاليت اين تشكلها به شكلي كه وزير آموزش و پرورش با انتخاب يك نماينده فعال براي اين تشكلها، ارتباط خود را با سازمانهاي سياسي و صنفي جديتر كند.
7- پاسخگويي شفاف و روشن درباره عملكرد صندوق ذخيره فرهنگيان و مباحثي كه اين روزها مطرح شده است. اين وقايع ضربه جدي به اعتماد فرهنگيان زده است و خود وزير بايد در اين زمينه پيگيري و روشنگري كند و سازوكاري را پديد آورد كه زمينه تكرار اينگونه تخلفات كاملا از بين برود. مجلس در اين زمينه بحث تحقيق و تفحص را در دستور دارد اما خود وزير هم بايد تلاش خود را معطوف به ساماندهي وضعيت صندوق ذخيره فرهنگيان كند.
8- ايجاد نشاط در مدارس و در ميان معلمان و دانشآموزان با دامن زدن به فعاليتهاي علمي، سياسي، ورزشي، فرهنگي و جلوگيري از مداخله نابجاي حراست و نهادهاي امنيتي در كار مدارس.