ايرانشناسي پسامدرن برمبناي روش فرود به زمين
مصطفي عبدي
استاد و پژوهشگر علوم اجتماعي
رويكرد تاريخي به ساختار اجتماعي جامعه ايران در پي كشف مسائل متعدد امروزين اين جامعه موضوعي است كه توجه بسياري از ايرانشناسان مطرح اعم از ايراني و غير ايراني همچون؛ لمبتون، نيكي كدي، يان ريشار، پطروشفسكي، دياكونف، چارلزعيسوي، فرهاد نعماني، احمد اشرف، يرواند آبراهاميان، هماكاتوزيان، جان فوران و... را به خود اختصاص داده است.
در ادوار گذشته يكي از چالشهاي عمده در اين حوزه جاي دادن تاريخ ايران در يكي از دوگانههاي تحول تاريخي اروپايي/ آسيايي با مبناي قرار دادن دو مفهوم حساس فئوداليسم و شيوه توليد آسيايي بود. رويكردهاي متاخرتر سعي در گذر از اين تله مطلقگرايانه دوگانه، برآمدند. شايان ذكر است در اين گونهشناسي نظري مراد از مفهوم «متاخرتر» واپسين مفهومپردازيهاي مطرح شده است. زيرا همين رويكردهاي به اصطلاح متاخرتر نيز حدود يك دهه پيش مطرح شدهاند.
از اين منظر كه اين رويكردهاي متاخرتر سعي در شكست قالبهاي خشك و مطلق پيشاتجربي (آسيايي/فئودالي) كردهاند و هستيشناسي آنها نيز شناخت واقعيت فارغ از فهم نظري پيشاتجربي را مبنا قرار داده، آنها را ميتوان در گونهاي ديگر جاي داد. هردو ديدگاه پيشين، متاثر از انديشه علمي پارادايم تكاملگرايي و ايدئولوژي سياسي امپرياليسم بودهاند. اين دو ديدگاه پيشين كه سعي در تطبيق جوامعي چون ايران با يكي از دو قالب فئوداليسم يا شيوه توليد آسيايي داشتند، بخشي از تاريخ انديشه و حوزههاي گوناگون جامعهشناسي مانند توسعه سياسي، تاريخي، قشربندي اجتماعي، روستايي و... را به خود اختصاص داده و هريك با اختصاص دادن دوران تاريخي به خود، بر مطالعات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي سيطره افكندهاند، به همين دليل در دورهشناسي؛ مطالعات و قلمفرساييهاي آكادميك و غير آكادميك با تحليل محتواي متون توليد شده در زمانهاي تاريخي پيشين، دورههايي را با محوريت اصول يكي از اين دو پارادايم ايرانشناسي فئودالي و ايرانشناسي آسيايي ميتوان بازشناخت.
هردو پارادايم ايرانشناسي ياد شده قرابت نزديكي با ماركسيسم ارتدوكس دارند. اما ايرانشناسي متاخرتر سعي در گذر از اين دوگانه طرح شده توسط دوگونه ايرانشناسي يادشده، داشته است. محوريترين بحث اين پارادايم سوم همان است كه پيش از پسامدرنها، بنيانگذاران جامعهشناسي كنش متقابلگرايي نمادين مطرح ميكنند. معاني و مفاهيم در هر جامعهاي امكان كنش متقابل اجتماعي و شكلگيري ساختارهاي اجتماعي آن جامعه را فراهم ميكنند. اين معاني و مفاهيم نيز چيزي بيرون از آن بستر اجتماعي و بر آن بستر اجتماعي نيستند. هر بستر اجتماعي خود معاني و مفاهيم موجود در خود را دريك رابطه ديالكتيكي بين عناصر خود توليد كرده، از آن تاثيرپذيرفته و برآن تاثير ميگذارد. پس معاني و مفاهيمي همچون فئوداليسم و شيوه توليد آسيايي متولد بستر اجتماعي ديگري بوده و نميتوانند به همان شكل و معنايي كه در بستر اجتماعي ديگري توليد شده در بستر اجتماعي به نام ايران بهكار برده شوند. درنتيجه از اين منظر براي شناخت و تبيين ويژگيهاي ساختي تاريخي جامعه ايران نبايد با ابزار و مفاهيم وارداتي از تاريخ و جامعه ديگري به سراغ آن رفت. بايد به خود واقعيت تجربي ساختار و تاريخ جامعه ايران درحال شدن رجوع كرد. چون ساخت اجتماعي چيزي ثابت و لاتغير نيست در اين بستر ديالكتيكي سيال، معاني و مفاهيم نيز سيال خواهند بود. روايتهايي كه بر اساس اصول آنها ميتوانيم واقعيت اجتماعي هر عصري را فهم و تبيين كنيم نيز سيال خواهند بود. از اين منظر هيچ روايت مطلق و فراتر از روايتهاي ديگر وجود نداشته و هر معنا، مفهوم، فهم و تبييني در زمان و مكان خود داراي اعتبار است، البته به شرطي كه با رعايت اصول علمي به دست آمده باشد. اين نحوه شناخت حاصل شده از اصول بنيادين انديشه هربرت بلومر است كه بعدا توسط پسامدرنهاي ديگري همچون ليوتار و نيكلاس لومان به زباني ديگر تكرار ميشود؛ ليوتار ميگويد «هيچ روايتي بر روايتهاي ديگر برتر نبوده و دوران حاكميت ابر روايتها به سر آمده است»، نيكلاس لومان نيز ميگويد «دوران ابركدها به سرآمده است.»
نگارنده اين سطور براي نخستين بار دو تلاش مطالعاتي صورت گرفته در حوزه جامعهشناسي تاريخي ايران را در پارادايمي بانام ايرانشناسي پسامدرن قرار داده و مفهومپردازيهاي آنها از واقعيت تجربي جامعه ايران را پسامدرن خطاب ميكند. نميدانم عباس ولي چقدر با اينگونه_شناسي من موافق است، اما حميد عبداللهيان به تعبيري اين تحليل نظريام را پذيرفته، يعني اگر بخواهيم دو تا از مهمترين مفهومپردازيها و نظريهپردازيهاي ارايه شده پيرامون جامعه ايران در حوزه جامعهشناسي تاريخي را نام ببريم، بدون شك يكي كتاب ايران پيش از سرمايهداري «عباس ولي» و ديگري نظام ارباب غايب «حميد عبدالهيان» است. عباس ولي با نقد دوگانههاي فئودالي/ آسيايي در خوانش و تبيين تاريخ اجتماعي ايران، سعي در گذر از اين قوالب خشك داشته و مفهوم فئوداليسم ايراني را براي روايتگري تجربي- تاريخي از جامعه ايران پيشنهاد ميكند. روايتي كه نه آسيايي است و نه فئوداليسم اروپاي غربي. حميد عبداللهيان كه در اين زمينه دستاورد پژوهشياش متاخرتر از عباس ولي در ايران ترجمه و معرفي شد، با بررسي و نقد مهمترين پيش فرضهاي تاريخي پژوهشها و مفهومپردازيهاي ايرانشناسان پيشينِ خود سعي در رجوع به اصل واقعيت تجربي در حالت تجربي آن دارد. اين رويكرد عبدالهيان، شاگردان هربرت بلومر را به ياد رويكرد و روش «فرود به زمين» او و روش «طبيعتگرايي» استاد بلومر (جرج هربرت ميد) مياندازد. در هرصورت عبداللهيان به صراحت بيان ميكند كه متاثر از بينش و روش متفكر پسامدرن، فرانسوا ليوتار است. او ميگويد كه روايتهاي متعددي از تاريخ اجتماعي ايران ارايه شده كه از هر منظري كه نگريسته شود ميتوان انتقادات متعددي به اين روايتها جاري دانست. يعني هر روايتي از منظري به واقعيت تجربي نگريسته كه ميتوان او را مشمول انتقاداتي دانست، اما با اين وجود آن روايت مشمول نقد، عاري از هرگونه حقيقت و اعتبار تجربي نيست. پس هيچ روايتي همچنان كه در جمله مشهوري از ليوتار بيان ميشود برتر از روايتهاي ديگر نيست. هر روايتي از تاريخ اجتماعي ايران در يك بستر اجتماعي و فكري توليد شده و در ارتباط با واقعيت تجربي به نام جامعه يران بوده است كه در جاي خود معتبر است. اما اگر از منظري ديگر برهمان روايت نگريسته شود ميتوان انتقادات متعددي برآن مطرح كرد.
نتيجهگيري نهايي حميد عبداللهيان اين است كه در نهايت روايتهاي متعددي را در بررسي واقعيت تجربي ـ تاريخي به نام جامعه ايران ميتوان يافت كه همه آنها از منظر خود معتبرند. عبداللهيان ميگويد من نيز در كنار اين روايتها با رجوع به واقعيت تجربي جامعه ايران، به روايتي دست يافتهام و در اين طرح روايت حداكثر تلاش را براي تهي شدن از قرائتهاي نظري پيشاتجربي داشتهام، گرچه شايد اين امر در عمل بسيار مشكل و به طور كامل امكانپذير نباشد، اما تمام تلاشم را كردهام تا اصل واقعيت را راوي باشم. در نتيجه اين تلاشها عبداللهيان را به روايتي از جامعه تاريخي ايران هدايتگر بوده كه او نام؛ «نظام ارباب غايب» را برآن مينهد.
مرور مفهومپردازيها و نظريههاي مطرح شده پيرامون جامعه تاريخي ايران تازگي ندارد و بسيار اين كار را انجام دادهاند، اما آنچه در اين نوشتار نگارنده مدعي تازگي آن را دارد شناسايي و معرفي پارادايمي در ايرانشناسي و حوزه جامعهشناسي تاريخي ايران با نام «ايرانشناسي پسامدرن» است.