سفري ايلياتي
در فروپاشي مرزهاي رنگ
مهدي رفيع
نقاشيهاي عليرضا شيرافكن، نقاشي كه آثارش با وجود گمنامي با جسارت و قدرتي تمام خود را به رخ ميكشد در «نگارخانه نگر» در نمايشگاهي با عنوان «كوليوشي» به همت فرشاد فداييان به نمايش درآمد. نقاشيهاي شيرافكن در نخستين مواجهه حسي از عظمت را در فضاهاي غريب خود نمايان ميكنند كه در مرزي ميان فيگور و انتزاع در نوسان است. تكنيك آبمركب در رنگگذاري لطيف او در تركيبي از فضاهاي چندلايه بروز و نمود مييابد. او بيآنكه به سوررئاليسم متداول گرايشي داشته باشد، نوعي از فضاهاي ناشناخته، عجيب و در عين حال مملوس را در رنگهاي اكسپرسيونيستياش نشان ميدهد كه تن به هيچ مرزبندي مشخصي نميدهند. شيوه متمايز انتزاعگرايي شيرافكن در ابداعات يگانه او در «تا»ها و فاصلههاي درهمتنيده انتزاعياي هويدا ميشود كه بافتي از فضاهاي تودرتوي رنگي را قرين ميكنند. در نقاشيهاي شيرافكن رنگها در وضعيت خاصي قرار دارند كه كاملا مختص به اوست و تنها از آبمركب و نه تكنيكهاي ديگر ميتوان اين انتظار را داشت.
در آثار نقاش سه گرايش كلي را بايد متمايز كرد، آثار فيگوراتيو، آثار انتزاعي و انتزاعهاي فيگوراتيو... (البته در پارهاي از آثار او شكلي از نقاشيخط نيز ديده ميشود)، در عين حال انتزاعهاي او از منطقي يكدست پيروي نميكنند. به نظر ميرسد مرز ميان اين سه گرايش دايما در معرض فروپاشي و جابهجايي است. يكي از ويژگيهاي آثار شيرافكن اين است كه در آن اجزا، خود تمايل به كاملشدگي و در خودمستقل بودن دارند... در كار شيرافكن گونهاي «منطق مازاد يا افزودگي» در پرداخت اجزا وجود دارد كه طي فرآيندي پيچيده ماهيت اشيا و پديدهها را دگرگون ميكند. ميتوان به جرات در كار او گونهاي فضاي «ميكروسكوپي» را تشخيص داد، گويي او بيش از حد به اشيا و پديدهها نزديك ميشود، به طور خاص به طبيعت، و در اين نزديكي ماهيت پديدهها دستخوش تغيير ميشوند. در كار هنرمند تلاقي جهانهاي خرد و كلان ديده ميشود كه منتقلكننده حسي از بيكرانگي است يا گاهي وحدت ميان عاشق و معشوق آنها را در عين تكينگي و تفاوت، يكي ميكند.
سياست رنگ در كار شيرافكن از منطقي حسي و شهودي پيروي ميكند كه از جغرافيايي عاطفي او يعني مازندران نشات ميگيرد. از جهتي خاص آثار نقاش يادآور برخورد ويژه و جهانهاي گياهي و طبيعي در نقاشيهاي دو نقاش برجسته ديگر است: آثار فريدا كالو و آنري (دوئانيه) روسو، بيآنكه ابدا به فضاهاي فيگوراتيو آنها نزديك باشد. اين نزديكي به لحاظ اهميت و جايگاه خاص و ممتاز طبيعت، در يك استحاله مولكولي است. در كارشيرافكن، همواره طبيعت به گونهاي تغيير شكليافته حضور دارد، حتي اگر اين استحاله آن قدر انتزاعي باشد كه صرفا در نوع رنگگذاريهايش يادآور طبيعت باشد. طبيعت در كار شيرافكن طبيعت كلان و عيني نيست، بلكه طبيعت خرد و مولكولي، طبيعتي ريز و كوانتومي است كه نزديكي بيش از حد به آن سبب تجريدي شدنش ميشود، درست مانند وقتي كه چشم به شياي بيش از حد نزديك شده باشد، اين قرابت بيشك حاصل نزديكي دروني نقاش با جهان است. اگر تعبير شاعرانه فرشاد فداييان، دوست شيرافكن و برپاكننده نمايشگاه آثار او، در مورد نقاشيهايش، يعني «كوليوشي»، را به سطح فلسفي بازگرديم، آثار شيرافكن نوعي «ايلياتيگري» به تعبير دلوز و گتاري در نقاشي هستند، حركت و كوچ ميان مرزهاي اشيا و موجودات. از طريق اين كوچ كوليوار است كه مرز تعين موجوديت يك «هستي» برداشته شده و به هستيها و موجودات ديگر بدل ميشود. مرز و حد تعريفكننده ماهيت يك موجود است و فراروي از حدود سبب ميشود ماهيت و هويت اشيا و موجودات تبدل يابند. منطق افزودهها در اينجا شباهتي خاص با «ميز شيزوفرن» آنري ميشو شاعر و نقاشي بلژيكي دارد: «آنري ميشو ميزي شيزوفرن را بر اساس عملكرد فرآيندي توليدي توصيف ميكند كه فرآيند توليدي ميل است: ... «چيزي كه تكاندهنده بود اين بود كه ميز نه ساده بود و نه حقيقتا پيچيده، پيچيده در نخستين گام يا پيچيده بر اساس قصد يا طرحي پيچيده. در عوض، در روند ساختهشدن سادگياش زدوده شده بود. ميز هم چنانكه بر جا بود، ميزي بود از افزودهها، شبيه به بعضي از طرحهاي شيزوفرنها كه اشباع شده خوانده ميشوند...»
(12: 1972 ,Deleuze et Guattari) . آثار شيرافكن نه سادهاند و نه پيچيده، بلكه پيچيدگيشان ناشي از منطق افزودهها يا تداخل سطوح، لايهها يا چينههاي رنگي است. نقاشيهاي او از جهتي مانند نقشههاي زمينشناسي ماهوارهاياند، گويي او نقشه حسي يا عاطفي خود از جهان را ترسيم ميكند. مناطق سبز، جنگلها، مناطق آبي، رودها و درياها، و مناطق قهوهاي خاك و زمين، هستند كه به هم متصل ميشوند. در اينجاست كه مفهوم «زميننقاشي»تعبير ميشود.