تاملي در مهجوريت رهيافت اصلاحي آخوند خراساني
راه ناتمام
آخوند، در پرتو عقلگرايي راهي براي تاسيس انديشه سياسي جديد گشود
21 آذر 1290 خورشيدي
105 سال پس از درگذشت آخوند خراساني
سيد علي ميرموسوي
استاد علوم سياسي دانشگاه مفيد قم
جايگاه، نقش و اهميت آخوند خراساني در پيروزي مشروطه و استقرار حكومت قانون در ايران بر آگاهان از تاريخ انديشه سياسي معاصر شيعه پوشيده نيست. او نماينده رهيافت اصلاحي در گفتمان اجتهاد بود و در بهار مشروطه و اوانِ رويشِ جوانههاي تجدد در ايران به ارايه تفسيري سازگار از اسلام و تشيع با آن ميانديشيد. در وضعيتي كه نيروهاي سنتي در ناسازگار نشان دادن آموزههاي اسلام با مباني دولت مدرن ميكوشيدند و تداوم حكومت خودكامه، استبدادي و يكه سالارانه با پوشش مذهبي را دنبال ميكردند او به همراه ديگر مجتهدان مشروطه خواه بر ناسازگاري اسلام با استبداد و خودكامگي تاكيد و مباني ديني دولت قانون مدار و مبتني بر حاكميت ملي و مردم سالار را تقويت كردند. راهي كه آخوند گشود البته به جز پيروان اندك رهروي آدابدان نيافت و با وجود جايگاه برجسته او در حوزه نجف رويكرد او به جديت دنبال نشد و محفلي كه او بنيان نهاد به زودي از رونق افتاد. اكنون در آستانه سالروز درگذشت او شايسته است با بازنگري در پروژه فكري و دستاوردهاي نظري اين فقيه نوانديش علل عدم تداوم راه او مورد بازانديشي قرار گيرد. در اين راستا پاسخ به سه پرسش مهم به نظر ميرسد: نخست اينكه رهيافت اجتهادي آخوند به دولت مدرن تا چه حدراهگشا و بايسته است؟ دوم اينكه آخوند خراساني چگونه و با چه امكاناتي توانست اين رهيافت را تاسيس كند؟ در نهايت اينكه چرا رهيافت وي تداوم نيافت و به سنت فكري غالب و پايداري در حوزه علميه نجف بدل نشد؟
رهيافت آخوند خراساني،
گامي ضروري براي كاميابي مشروطيت
هگل؛ انديشمندي كه به درستي او را فيلسوف مدرنيته ناميدهاند، دولت مدرن را پديدهاي ميداند كه در فرآيند هم نهادسازي علايق خاص و علايق عام شكل گرفته است و هم نهاد يا سنتزي از خانواده به عنوان حوزه علايق ويژه ياخاص و جامعه مدني به مثابه حوزه علايق عام است. از ديدگاه او اين نهاد در يك فرآيند تاريخي طولاني پديد آمده كه از شناسايي يك سويه در رابطه خدايگان و بنده آغاز شده و به شناسايي متقابل افراد در دوران جديد انجاميده است. در شكلگيري اين شناسايي متقابل سه پديده بهطور همزمان نقش داشتهاند؛ نخست اصلاح مذهبي، دوم اصلاح سياسي و سوم اصلاح اقتصادي. از اين رو به نظر وي اصلاح مذهبي گامي جدي و ضروري در فرآيند تحقق دولت مدرن بوده است. زيرا جريان اصلاح مذهبي به دنبال بازگشت به آرمان اصيل مذهب؛ يعني رهايي انسان از يوغ سلطه غير خداوند بود و با اصل خود كشيشي اقتداريك سويه كليسا كه به نوعي بازتوليد رابطه خدايگان و بنده بود را نفي كرد و ايده برابري همه انسانها و اصل عدم ولايت را احيا كرد. از اين ديدگاه ميتوان استدلال كرد كه رهيافت آخوند خراساني و همفكران او به مشروطيت نيز به عنوان پروژه اصلاح انديشه ديني گامي ضروري براي كاميابي مشروطيت در ايران بوده است. زيرا درون مايه مشروطيت محدودسازي قدرت سياسي و حاكميت قانون و خواست مردم بود و اين آرمان در گرو زدودن مشروعيت مذهبي نظام سياسي سلطنتي خودكامه گذشته بود. آخوند و همفكران مشروطهخواه او با تفسيري سياسي از توحيد به عنوان آموزه بنيادي و محوري اسلام، آن را در برابر نظام خودكامه و استبدادي قرار دادند. سپس با استناد به ديگر مفاهيم وارزشهاي ديني همچون شوري و امر به معروف و نهي از منكر بر ضرورت محدودسازي قدرت سياسي به قانون و حاكميت مردم تاكيد كردند.
حوزه علميه نجف به عنوان برجستهترين نهاد علمي و آموزشي كه جريانهاي فكري گوناگون جهان تشيع در آن حضور داشتند، در اين دوران به عرصه روياوريي نيروهاي فرهنگي و سياسي طرفدار و مخالف مشروطه بدل شده بود و طيف گستردهاي از برداشتهاي ناهمگون را بازتاب ميداد. در يك سوي اين طيف نو انديشاني قرار داشتند كه ناتواني نظام معرفتي گذشته براي فهم و انطباق با تحولات پديد آمده در جهان را دريافته و كم و بيش به دنبال تغيير و اصلاح آن در راستاي همگام شدن با كاروان پوياي تمدن بشري بودند. در سوي ديگرمحافظهكاراني بودند كه با چشمپوشي از اين تحولات تنها به حفظ و دفاع از مناسبات و نظام معرفتي گذشته ميانديشيدند و دغدغه بازماندن از پيشرفت را نداشتند. با توجه به جايگاه مذهب در انديشه و عمل ايرانيان كاميابي و ناكامي هر يك از دو برداشت نقشي تاثيرگذار بر تحولات سياسي داشت. حوزه نجف از اين نظر هم اهميت داشت كه محل برخورد جريانهاي فكري ايران و عثماني بود و ازتحولات هر دو دولت تاثير ميپذيرفت. علما و طلاب ايراني مقيم اين حوزه بر اين اساس به چند دسته تقسيم شده بودند. قدرتهاي بزرگ به ويژه روسيه و انگلستان نيز با توجه اهميت استراتژيك حوزه نجف كوشش ميكردند تا در راستاي تامين منافع خود بر تقويت يا تضعيف اين جريانها تاثير بگذارند. آخوند خراساني در چنين فضاي فكري آشفتهاي كه آميزهاي از جريانهاي ناهمساز و منافع ناسازگار بود مكتب خود را تاسيس كرد.
سهم عقل در روششناسي اجتهاد
رهيافت آخوند خراساني از مكتب و روششناسي خاص او در اجتهاد برآمده و بر شناسايي سهم عقل در اجتهاد و عقلانيسازي آن استوار بود. چنان كه مشهور است وي در هنگام مهاجرت به نجف در سبزوار توقف كرد و از درس فلسفه ملاهادي سبزواري بهره برد. اشتياق و خوشبيني آخوند نسبت به فلسفه سبب شد كه در نجف نيز به فراگيري و تدريس اين علوم بپردازد و اين خود بهرهمندي از مباحث عقلي در روششناسي اجتهادي او را در پيداشت. استاد او شيخ انصاري پيش از اين كوشش كرده بود كه صورتبندي منسجمي از دليل عقلي و كاربرد آن در استنباط احكام شرعي ارايه كند. آخوند با نگارش
كفايه الاصول كه دقت نظر و نكتهسنجيهاي عقلي آن شهرت دارد، سهم عقل را در روششناسي اجتهاد برجستهتر كرد. اين ويژگي سبب شد تا در مواجهه با پديدهها و تحولات جديد به دريافت و فهم درست و عميق آن بپردازد و بر اين اساس آنها را مورد داوري و ارزيابي قرار دهد. بيگمان نجف در آن دوران در مركز حوادث قرار داشت و تحولات سياسي و فكري دو دولت عثماني و ايران در آن به خوبي بازتاب مييافت.
در برابر مجتهدان مخالف مشروطه كه سيدكاظم يزدي، صاحب كتاب عروه الوثقي پيشتاز آنان بود با فراگيري و آموزش علوم عقلي مخالف بودند و با فلسفهستيز ميكردند. آقا نجفي قوچاني در گزارشي كه از نجف آن زمان ارايه كرده است، نه تنها بيبهرگي سيدكاظم از فلسفه و دانشهاي عقلي را يادآور ميشود بلكه نشان ميدهد كه آنان چگونه طلاب را از تحصيل اين علوم باز ميداشتهاند. البته نبايد از نظر دور داشت كه علوم عقلي و فلسفي رايج در حوزه نجف در خدمت الهيات بود و فلسفه به معناي جديد در آن بازتابي نداشت. سيد كاظم حتي اين نوع فلسفه را
بر نميتابيد و به قول آقا نجفي « با اينكه اقرارداشت كه غير از فقه و اصول علوم ديگر را نديده نه معقول و حكمت و نه رياضيات از حساب و هندسه و هيات و جغرافيا و نجوم...
مع ذلك همه را مردود و باطل ميدانست و به مقتضاي الناس اعداء ما جهلوا، بلكه اجازه نميداد طلبه معقول و رياضيات بخواند. » آقا نجفي كه خود از شاگردان و طرفداران سرسخت آخوند بود در نقد اين برداشت فهم قرآن و اخبار معصومين را به حكمت و معقول وابسته و ناآگاهي از اين علوم را عامل رواج قشريگري و برداشتهاي سطحي از دين ميداند.
قانون؛ نظامنامهاي براي تعيين حدود اقتدار دولت
عقل گرايي آخوند هر چند از قلمرو پذيرفته شده در چارچوب روششناسي اجتهاد فراتر نميرفت و با محدوديتهايي روبهرو بود1، ولي به وي امكان داد تا دال مركزي گفتمان مشروطه كه حكومت قانون و محدوديت قدرت سياسي بود را به خوبي دريابد. حكومت قانون البته پيشينهاي دراز مدت در تاريخ انديشه سياسي دارد و در پيوند با برداشتهاي گوناگوني بوده كه از قانون وجود داشته است. هگل در نشان دادن اين پيشينه به ماجراي پرسش شخصي استناد جسته كه چگونگي تربيت فرزند خود را از فيثاغورث جويا شد و او در پاسخ توصيه كرد « او را شهروند دولتي قرار بده كه در آن قانون حكمفرما باشد.»
در نگرش آخوند، قانون به نظامنامهاي تعبير ميشد كه حدود اقتدار و فرمانروايي دولت را مشخص ميكرد و با شريعت نيز ناسازگار نبود. او بر اساس اين برداشت قانونگذاري را شأن عرف يا جمهور مردم ميدانست كه به وسيله نمايندگان خود آن را به انجام ميرسانند. او در برابر كساني همچون شيخ فضلالله كه از الگوي مشروطه مشروعه كه همان حكومت اسلامي است جانبداري ميكردند، استدلال ميكرد كه حكومت مشروعه يا اسلامي در گرو حضور امام معصوم است و در غيبت وي تشكيل چنين حكومتي امكان پذير نيست. بنابر اين در پرتو اين عقل گرايي آخوند توانست برداشت قدما در مورد حكومت را به چالش بكشد و راهي براي تاسيس انديشه سياسي جديد بگشايد. شاگردان وي همچون ناييني و محلاتي نيز در همين راه گام نهادند و بنياني به نسبت استوار براي مشروطيت در چارچوب انديشه ديني تاسيس كردند.
آخوند خراساني هر چند از برخي رخدادهايي كه در جريان مشروطيت اتفاق افتاد خشنود نبود ولي تا پايان از راهي كه گشوده بود بازنگشت و به ديدگاه خود در مورد وجوب مشروطيت وفادار ماند. چنانكه در برخي گزارشها نقل شده است مرحوم آيتالله بروجردي برداشت كساني كه معتقد به پشيماني آخوند از اقداماتش در ماجراي مشروطيت بودند و وي را متهم به قصور و كوتاهي ميكردند با اين مضمون مورد انتقاد قرار داده بود«مرحوم آخوند در قضيه مشروطه نه قصور كرد و نه تقصير. ايشان به شرايط زمانه واقف بود و از عمق تفكر ايشان بود كه تشخيص دادند بايد براي حفظ اسلام شركت كنند ولي متاسفانه روحانيون معاصر ايشان عمق فكر ايشان را درك نكردند و لذا با ايشان همگام نشدند و ايشان را تنها گذاشتند. ايشان خود را فداي اسلام كرد و براي حفظ اسلام و كيان اسلام در اين قضيه دخالت نمود.» (دريابيگي، حيات سياسي فرهنگي و اجتماعي آخوند خراساني، صص 45و 158.)
ناهمگامي روحانيت معاصر با آخوند، رويارويي كهنه و نو
بيان فوق به خوبي مهجور ماندن رويكرد آخوند در حوزه نجف را نشان ميدهد ولي چندان توضيحي در مورد چرايي آن ارايه نميكند. ناهمگامي روحانيت معاصر با آخوند را ميتوان بر اساس جايگاه حاشيهاي عقل در كليت گفتمان اجتهاد توضيح داد كه در رويارويي كهنه و نو در نهايت به سود كهنه تمام شد. اخباريگري و تكيه بر ظواهر متون هر چند در حاشيه قرار گرفت ولي به شكلي جديد در چارچوب اصوليگري تداوم يافت و از رشد نهال نو پاي عقلگرايي جلوگيري كرد. اين در واقع وجهي از همزيستي كهنه و نو است كه در جريان آن كهنه در پوشش جديد به حيات خود ادامه ميدهد و براي به حاشيه راندن نو كوشش ميكند. ناييني در تنبيهالامه براي خنثي كردن اين مقاومت ادعا كرد كه مشروطيت اگرچه نام آن جديد است ولي محتواي آن قديمي است. اين روندي است كه به تعبير آرنت سنت در جريان آن خود را بازتوليد ميكند و در نهايت به تحريف و كژتابي آن ميانجامد. به بيان ديگر سه گزينه در مورد مواجهه قديم و جديد قابل تصور است: فروپاشي قديم و جايگزيني امر جديد، تداوم امر قديم و مهجوريت امر نو و در نهايت همزيستي قديم و جديد. در فرآيند مشروطيت گزينه سوم بود كه خود را در عمل تحميل كرد و در نهايت مانع از تثبيت و نهادينه شدن حكومت قانون شد.
دراين فرآيند البته نميتوان بن بستها و ناكاميهاي
پروژه مشروطه خواهي در ايجاد تعادل بين قديم و جديد را ناديده گرفت. اين ناكامي ريشه در ايدئولوژيك شدن جدال فكري و عملي بين مشروطهخواهان و مخالفان آن نيز داشت. در اين وضعيت استيلا و چيرگي نيروهاي سياسي بر قوت نظري و استدلالها پيشي ميگيرد و تكليف نهايي را تعيين ميكند. كارنامه نامطلوب درگيري نيروهاي مذهبي در فرآيند مشروطيت سبب شد تا نتيجه جدال در حوزه نجف به سود نيروهاي محافظهكار و مخالف مشروطه رقم بخورد. نابسامانيهاي اجتماعي و اقتصادي ايران پس از مشروطه و سرخوردگي عمومي پديد آمده2 در اثر برآمده نشدن انتظارات و آرمانها بدنامي مشروطهخواهان را در پي داشت و موضع نيروهاي مخالف مشروطه را تقويت كرد. نيروهاي سنتي حوزه نجف سرخوش از بركنار ماندن از معركه بر موضع خود ميباليدند و مشروطه خواهان را به گناه آلوده كردن فضاي حوزه به سياست سرزنش ميكردند. توده نا آگاه نيز آنان را با اتهامهايي همچون بابيگري، وهابيت مورد طعن و حمله قرار ميدادند. با مرگ زود هنگام آخوند خراساني جريان نوانديشي حوزه پشتيباني نيرومند خود را از دست داد و ميدان را براي جولان سنت گرايان باز كرد. مرغ نيم بسمل نوانديشي كه تا اين زمان نتوانسته بود به يك سنت فكري پايدار در حوزه تبديل شود، پس از درگذشت آخوند بيش از پيش با انزوا روبهرو شد و در معرض سركوب قرار گرفت.
حلقه فكري آخوند خراساني، پس از او
جريان محافظهكاري كه با نظام فكري و معرفتي رايج درحوزه نجف همسو بود با مرگ آخوند خراساني ميدان را بيرقيب ديد و نهاد مرجعيت را نيز به تصرف خود در آورد. سيدكاظم يزدي كه از آغاز با مشروطه خواهان در گير بود و از پشتيبانان نظام استبدادي قلمداد ميشد از نظر علمي و وزانت حوزوي ياراي رقابت با آخوند را نداشت. آقا نجفي قوچاني در خاطرات خود ضعفهاي آشكار او در كتاب عروه الوثقي را گواه درستي اين ادعا ميداند و بر عزم خود بر نقد جدي اين اثر در راستاي نشان دادن نارساييهاي آن تاكيد ميكند. با وجود اين همسويي او با جريان محافظهكاري سبب شد تا وي به عنوان رقيب بلا منازع مرجعيت قلمداد شود و بر اين كرسي تكيه زند. بر حسب تعبير گزارش شده از مجتهد تبريزي« دخالت آخوند در مشروطيت يك امر محال را ممكن ساخت و آن مرجعيت آقاي سيد محمد كاظم يزدي بود.»
(دريابيگي، همان، ص 146) محافظهكاران هر چند از سوي نيروهاي سياسي ايران پشتيباني نميشدند ولي در پرتو مرجعيت سيد كاظم يزدي توانستند حوزه نجف را در سيطره خود درآورند و وجاهت حوزوي را به برائت از مشروطيت گره زنند. جمعآوري كتاب تنبيه الامه از سوي طرفداران مرجعيت ناييني را بر اين اساس ميتوان تحليل كرد. (همان، ص 145)
جريان محافظهكاري نجف با محوريت سيد كاظم يزدي كه پشتيباني از نظام استبدادي را وظيفه خود ميدانست در توده و عوام نفوذ بيشتري داشت و از امكاناتي بهره ميجست كه احساسات آنان را بيشتر تحريك ميكرد. هبه الدين شهرستاني در خاطرات خود به واعظاني اشاره كرده است كه مشروطه خواهي را نزد توده فتنه و باطل جلوه ميدادند. پشتيبان جدي حوزه و علماي كربلا نيز از اين جريان موضع آنان را در توده و عوام ايران و عراق تقويت ميكرد. تهديد سيدكاظم يزدي به قتل از سوي يك گروه ناشناس نيز به پاي مشروطه خواهان گذاشته شد و توده را بر ضد آنان تحريك كرد و امنيت اجتماعي آنان را بر هم زد. شهرستاني در خاطرات خود اشاره كرده كه حلقه فكري آخوند خراساني متشكل از سي و دو تن از فضلاي نجف كه ناييني و محلاتي هم در بين ايشان بودند «از ترس عوام الناس و دور و بريهاي سيد يزدي در سردابهاي نجف گرد ميآمدند.» (خاطرات سيد هبه الدين شهرستاني، مهرنامه، شماره 12، ص236)
جبههگيري عوام بر ضد نوگرايان يادآور آسيب عوامزدگي است كه مطهري آن را يكي از مهمترين آفتهاي نهاد روحانيت شيعه ميداند. اين آسيب هرچند در هنگام پشتيباني دولت ايران و عثماني از علماي مشروطه خواه كم اثر ميشد ولي همچون شمشيري بر سر آنان بود و آنان را تهديد ميكرد. تاريخ حوزه نجف پس از آخوند سرشار از بيمهريها و تنگناهايي است كه اعضاي حلقه فكري و مكتب آخوند ناگزير از تحمل آن بودند. بر اساس برخي گزارشها سيد كاظم يزدي نيز در رفع مضايقه از اين گروه كوشش نميكرد (آقا نجفي قوچاني، سياحت شرق، ص217.) از اين رو سيد ابوالحسن اصفهاني كه بعدها به مرجعيت دست يافت ازجمله كساني بود كه در تنگناي شديد مالي قرار گرفت و براي گذران معيشت از داشتن خانه محروم شد ولي حاضر به درخواست و پذيرش كمك از سيد كاظم يزدي نشد. حلقه آخوند در چنين وضعيت و شرايطي نه فرصتي براي پيگيري روش استاد را داشتند و نه از پشتيباني در اين راستا برخوردار بودند. بنابراين راهي كه آخوند براي تعامل فكري با تجدد در چارچوب گفتمان اجتهاد گشوده بود ناتمام و جريان نو انديشي و اصلاح ديني همچون گذشته مهجور ماند.
پانوشتها:
1- سيدعلي ميرموسوي، اسلام، سنت و دولت مدرن، تهران، ني، 1384، صص 117-112
2-سيد جواد طباطبايي، نظريه حكومت قانون
در ايران، تبريز: ستوده، 1386، ص 376