• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3692 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۲۲ آذر

دچار بحران هويت و روزمرّگي شده‌ايم

آقاي احصايي، شما واقعا انتخاب كرده‌ايد كه با حميد پورآذري هم‌مسير باشيد؟
احصايي: بله. البته ممكن است در آينده همكار باشيم يا نه و شبيه همين نمايش را روي صحنه ببريم يا كار ديگري كنيم. اما كلا از وقتي كه كارگرداني تئاتر را شروع كردم هرگز از قضاوت‌ها نترسيدم و كاملا دل به دريا زدم. نخستين نمايش من يك نمايش يك‌ساعته بود كه كلا سه دقيقه ديالوگ داشت و همه مي‌گفتند با سر مي‌رود توي ديوار؛ ولي من نترسيدم و گفتم اشكالي ندارد.
اين فرم تئاتر را نسبت به گونه‌هاي ديگر بيشتر دوست داريد؟ چون پورآذري اساسا در اين فضاها سير مي‌كند و تكليفش روشن است، شايد مثل نيما يوشيج موفق شود و شايد مثل هوشنگ ايراني سراينده قطعه جيغ بنفش از خط بيرون بزند و نابود شود. ولي آيا شما هم همين مسير را ترجيح مي‌دهيد؟
احصايي: من اين شانس را نداشته‌ام كه شما كارهاي قبلي‌ام را ببينيد ولي اگر مي‌ديديد متوجه مي‌شديد كه اين كار شباهت مستقيمي به كارهاي قبلي ندارد. درباره حميد هم همين‌طور است. شايد در چيزهايي با كارهاي قبلي مشترك باشد اما در كليت تفاوت‌هاي بنيادي وجود دارد. بچه‌هايي كه با كار هردوي ما آشنايي دارند رسما به اين نتيجه رسيده‌اند كه اين كار هيچ كدام از ما نيست، ولي در عين حال كار هر دوي ما است.
اگر كسي به شما ايراد بگيرد كه اين كار به سبك خودتان نيست چه جوابي داريد؟
احصايي: من براي كارهاي خودم تعريفي دارم. اگر از من بپرسيد حسم درباره كارم چيست مي‌گويم اين همان شكلي است كه در زمان خودش در ذهنم فكر مي‌كردم درست است. اگر نقصي وجوددارد به ذهن من برمي‌گرددو هيچ توضيحي ندارد، شايد من نتوانستم درست انجامش بدهم.
بحث من در اين مورد به دليل نكته‌اي است كه به تاريخ تئاتر اين مملكت برمي‌گردد. مثلا دكتر رفيعي شكل خاصي از تئاتر را پي مي‌گيرد، يا زنده‌ياد سمندريان سبك خاص خودش را داشت. حرف من درباره رسيدن به اين هويت فردي است. آيا شما در خودتان اين هويت سبكي را سراغ داريد كه با ديدن آثارتان بتوان دنياي كارهاي‌تان را تشخيص داد؟
پورآذري: در سال 1380 نخستين كارم را به‌صورت رسمي روي صحنه بردم كه يك كار سياه‌بازي با حال‌وهواي كمدي دلارته بود. تا 87 همين روند ادامه داشت و در اين مدت به حاشيه‌هاي تهران مي‌رفتم و با بچه‌هاي خانه كودك يا گروهي از بچه‌هاي افغانستان كار مي‌كردم. از 87 كه «غولتشن‌ها» را كار كردم حس كردم اين فضا ديگر فضاي من نيست. زماني كه با بچه‌هاي افغان نمايش «حسينقلي مردي كه لب نداشت»را روي صحنه بردم تازه حس كردم لذت تئاتر كار كردن چگونه است؛ همه‌چيز در فضايي راحت و صميمي برگزار مي‌شد و اين برايم خيلي خوشايند بود. زماني كه «اديپ» را كار كردم الگويي پيدا كردم كه شبيه فيلمنامه« بابل»يا«21 گرم» بود و وقتي آقاي فرمان‌آرا كار را ديد گفت: تو مثل سينما نمايشت را دكوپاژ كردي. آن‌جا در خودم اين احساس را پيدا كردم كه انگار دارم تازه مي‌شوم و از همين نقطه مسيرم عوض شد. باز هم «سال ثانيه» در تناسب با اتفاقاتي كه از 88 تا 94 افتاد انگار نقطه عبور ديگري بود. انگار از همه اينها عبور كردم. بيش از آنكه سبك باشد تجربه بود.
اين تجربه‌ها بايد بشود اما افراط در هر زمينه‌اي آفت است. نبايد آن‌قدر تندروي كنيم كه حاصل كارمان مخاطب را خسته و دل‌زده كند. اينكه ساعت‌ها از تماشاگر انرژي بگيريم و در نهايت هم به شعورش توهين كنيم و بگوييم تقصير توست كه من را درك نمي‌كني در نهايت به ضرر تئاتر است.
احصايي: كاملا موافقم. قرار نيست تماشاگر را آزار داد چون نمايش بدون تماشاگر معنا ندارد. توهين به تماشاگر بسيار بد است، اما نبايد از تجربه كردن ترسيد. شما در حرف‌هاي‌تان به اين نكته اشاره كرديد كه بازيگران ما مثل آكسسوار صحنه هستند. من از اين حرف‌تان خوشحال شدم. يادم هست بعد از اجراي نمايش « نامه‌هايي به تب»دكتر رفيعي در حضور بازيگران چيزي را گفتند كه به حرف شما خيلي نزديك است. صحنه آن نمايش كاملا با ماسه فرش شده بود و دكتر رفيعي گفته بودند: چيزي در كار سيامك وجود دارد كه خيلي دوستش دارم؛ ماسه، ابزار و بازيگرها در اين نمايش به يك اندازه اهميت دارند. من در آن زمان حس كردم اين تعريف ارزشمند است. نه به اين معنا كه ارزش بازيگر كم شود، به اين معنا كه مفهوم بازي در نمايش عوض شود.
آيا واقعا بازيگراني كه در نمايش‌هاي شما كار مي‌كنند حاضرند دوباره با شما همكاري كنند؟
احصايي: همين بچه‌ها در نمايش‌هاي قبلي حميد هم بودند.
خيلي عجيب است.
پورآذري: چيزي كه در اين كارها به دست مي‌آورند خيلي بيشتر از ديده شدن روي صحنه است.
البته من مخالف نيستم، چون اين‌طور كارهاي تجربه‌گرايانه چالشي براي خود بازيگر هم هست و او را آبديده مي‌كند، ولي دلم براي بازيگري كه اينقدر زحمت مي‌كشد و ديده نمي‌شود، مي‌سوزد.
پورآذري: اتفاقا چندي پيش با آقاي شفيعي، مدير مركز هنرهاي نمايشي حرف مي‌زدم و به ايشان گفتم اگر چنين كارهايي از سمت شما حمايت نشود محكوم به شكست است. مقصودم پول دادن نيست، ولي نياز به كمك‌هايي فراتر از كمك مالي وجود دارد. مثلا مكان ثابتي كه كم‌كم هويتي پيدا كند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون