• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3699 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۱ دي

زن به همراه برادرش همسرش را كشت

گفت مي‌روم‌،كشتيمش

اعتماد


مردي كه با همدستي خواهرش، داماد خانواده‌شان را كشته بود، پس از 10 ماه زندگي پنهاني، دستگير شد. اين مرد در اعتراف‌هايش گفت كه چون داماد افغان مي‌خواسته خواهر و بچه‌هايش را تنها بگذارد و با فروش اموالش به افغانستان برگردد او را كشته است. ماجرا از اين قرار بود كه اوايل بهمن سال گذشته زني ايراني به پليس جنايي غرب استان تهران رفت و با طرح شكايتي از ناپديد شدن شوهر 37 ساله‌اش كه افغان بود خبر داد. زن جوان به پليس گفت: «زماني كه 13 ساله بودم به اجبار خانواده‌ام با مردي افغان كه در خريد و فروش احشام فعاليت مي‌كرد و وضع مالي خوبي داشت، ازدواج كردم. ما 4 فرزند داشتيم. او دو روز پيش براي رفتن به محل كارش خانه را ترك كرد و ديگر بازنگشت.» تحقيقات پليس به آنجا رسيد كه معلوم شد اين زن ايراني با شوهر افغانش اختلاف‌هايي داشته و حتي مرد جوان تصميم داشته خانه و اموالش را به فروش برساند اما همسرش با اين كار او مخالفت كرده است. همين سرنخ‌ها كافي بود كه ماموران احتمال دهند زن جوان از سرنوشت شوهرش باخبر است. كارآگاهان جنايي با هماهنگي قضايي زن جوان را به عنوان تنها مظنون اين پرونده بازداشت كردند. اين زن در بازجويي‌هاي اوليه اظهارات ضد و نقيضي را مطرح كرد و گفت كه از سرنوشت شوهرش بي‌خبر است، اما او بعد از يك هفته اعتراف كرد كه با كمك برادرش شوهرش را كشته و جسدش را در جاده ساوه رها كرده است. ماموران به محل رها كردن جسد اعزام شدند، اما آن را پيدا نكردند. تا اينكه چند هفته پيش ماموران ساوه جسد اين مرد را زير يكي از پل‌هاي اين منطقه كشف كردند. بررسي‌‌هاي پليسي نشان مي‌داد او بر اثر شليك گلوله ازپاي درآمده است. با اعتراف همسر مقتول، ماموران براي دستگيري برادر او به خانه‌اش اعزام شدند، اما در خانه‌اش نبود و كسي از او خبر نداشت. اين مرد به اتهام قتل تحت تعقيب پليس قرار گرفت، اما مدام مخفيگاهش را تغيير مي‌داد. سرانجام پس از 10 ماه عمليات پليسي، آخرين مخفيگاه او در خانه‌اي روستايي در اطراف شهر ياسوج به دست آمد و بلافاصله دستگير شد. او ديروز با انتقال به پليس آگاهي در بازجويي به قتل داماد خانواده اعتراف كرد. او گفت: «خواهرم در نوجواني به اجبار خانواده با مردي افغان ازدواج كرد. اين مرد خواهرم را هميشه اذيت مي‌كرد و حاضر به طلاق دادن خواهرم نبود. خواهرم زندگي سختي داشت و مدام از مشكلات زندگي‌اش برايم مي‌گفت. چند بار با شوهرش حرف زدم تا از اين رفتارهايش دست بردارد، اما بي‌فايده بود. خواهرم انگار در آن خانه حق و حقوقي نداشت. اين اواخر خواهرم متوجه شده بود كه شوهرش مي‌خواهد خانه و حتي دام‌هاي‌شان را بفروشد و با تنها گذاشتن خواهرم و بچه‌هايش، به افغانستان بازگردد. خواهرم با اطلاع از اين ماجرا با شوهرش درگير شد و با التماس از او خواست دست از اين كار بردارد، اما دامادمان به حرف‌هاي خواهرم توجهي نمي‌كرد و مي‌خواست با فروش اموال و خانه به كشورش بازگردد.
همين باعث شد كه خواهرم نقشه قتل شوهرش را طراحي كند. آن شب به خانه‌شان رفتم. با دامادمان دعوايم شد و با سلاحي كه برده بودم، او را به قتل رساندم. بعد هم جسد را دو نفري به زير پل ساوه ـ تهران انداختيم و سپس فرار كردم.» با اعتراف عامل جنايت، او روانه زندان شد تا به زودي صحنه جنايت را بازسازي كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون