• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3713 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۱۸ دي

‌ ايران براي من مفهومي انتزاعي نيست

رضا داوري اردكاني رياست فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران

 

 

آشنايي من با دكتر طباطبايي به اوايل انقلاب و شايد كمي پيش‌تر برمي‌گردد. در آن زمان، كتابي به نام «فارابي» نوشتم كه در دانشكده ادبيات چندان مورد اقبال واقع نشد اما در دانشكده حقوق بسيار مورد توجه قرار گرفت و دكتر طباطبايي يادداشتي در مورد اين كتاب در يكي از مجلات آن زمان، منتشر كرد و در آن، بسيار مرا مورد لطف قرار داد. وقتي آن يادداشت را خواندم به يك‌باره يك حس نزديكي و پيوند روحي با او در من شكل گرفت. به همين مناسبت، بنده مقاله‌اي درباره فارابي نوشته‌ام و به ايشان تقديم كردم. اما چرا من به «فارابي» توجه كردم و چرا طباطبايي به نوشته من توجه نشان داد به اين دليل بود كه نخست، هر دو به سياست مي‌انديشيديم و دوم آنكه هيچ‌يك با موضعي سياسي از ايدئولوژي خاصي طرفداري نمي‌كنيم. اغلب مرا ملامت مي‌كنند كه مي‌گويي سياسي نيستي اما هميشه درباره سياست مي‌نويسي. درباره سياست نوشتن با عضو حزبي سياسي بودن تفاوت دارد. اما به فارابي برگردم؛ ببينيد تنها قومي كه بعد از يونانيان، فلسفه و البته بعد از اسلام همه علوم عصر را فراگرفت، ايران بود شايد به اين دليل كه احتمالا بين ايران و فلسفه نيز اين احساس نزديكي حاكم است. من معتقدم فارابي موفق نشده است كه در سياست ايران راهي را باز كند و مدينه فاضله او در سياست ايران راه به جايي نبرده است؛ از اين رو بود كه انديشه‌هاي او در باب سياست را رها كردم. اما طباطبايي نوشتن براي سياست را ادامه داد و با تاكيد بر مساله ايران، نوري را بر تاريخ كشور تاباند. البته من اهل تتبع در باب ايران نيستم و كار مطالعاتي منسجمي در اين زمينه انجام نداده‌ام و اينجا اگر از ايران مي‌گويم بيشتر منظورم تجربه است، من اهل تجربه‌ام، ايراني هستم و خود را جدا از ايران نمي‌توانم تصور كنم. حتي يادم هست اخيرا فردي پرسيد چرا شما از ايران نرفته‌اي؟ پاسخم اين بود كه نمي‌توانم خارج از ايران زندگي كنم، چون اصلا نمي‌توانم فكرش را بكنم، اتفاقا شرايط مادي‌اش هم فراهم بوده؛ اما من زندگي در ايران را تجربه كرده‌ام ‌و اين تجربه را دوست دارم. ايران براي من مفهوم انتزاعي نيست. با همه مشكلات و كاستي‌ها و مصايب در يك روند تاريخي ايران هميشه ايستاده است، همين بوده كه اين نام مانده و اين سرزمين زنده است. ايران را نمي‌شناسم، تحقيق و مطالعه ويژه‌اي درباره‌اش نكرده‌ام، مانند همه شما درباره‌اش كتاب و تاريخ خوانده‌ام و اطلاعاتي از اين منظر حاصل شده، اما حس مي‌كنم پي و استخوانم به اين خاك تعلق دارد، حتي به اين آب و هوا كه روزي مسموم و روزي ديگر تميز است، بنابراين اين چيزهايي كه درباره ايران به ذهنم مي‌رسد صرفا تجربه يك دانشجوي سالخورده است، رابطه من با ايران به روايتي ديگر رابطه طبيعي است. اينجا شايد يك‌سري تمناها و درخواست‌ها هم مطرح شود، اينكه فردا زاينده‌رود پرآب باشد، پريشان و هامون آبي شوند و درياچه اروميه حال و روزش بهتر شود؛ اما با صرف تمنا نمي‌توان اميدوار به بهبود امور بود، آرزو و تمنا كه مساله را حل نمي‌كند و در اين حوزه ما نيازمند عمل و كوشش هستيم. به رها كردن مدرنيته نيز قايل نيستم چرا كه اساسا نمي‌توان مدرنيته را رها كرد، اما بايد به اين نكته توجه داشت كه آرزوهاي فردي و حقوق ‌بشر مادامي برآورده مي‌شود كه «امكان»ها را در نظر بگيريم و «تفكر» اين مهم را محقق مي‌كند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون