راه توسعه و بيست تغيير ضروري در آموزش و پرورش
مرتضي نظري
نويسنده كتاب نگاه تربيتي به توسعه
توسعه، با همراهي آموزش و پرورش، انساني ميشود. آموزش و پرورش پيش از آنكه يك دستگاه اجرايي باشد، يك نهاد گسترده اجتماعي است كه زيرساخت تربيتي توسعه را فراهم ميآورد. به اعتقاد من، آموزش و پرورش در ايران دچار غربت گفتماني شده است. ما نميتوانيم حرف از توسعه بزنيم، اما حاضر به پذيرش الزاماتش نباشيم. نميتوانيم ادعاي توسعه كنيم، اما سالهاي سال، خبر خوش وزراي آموزش و پرورش كشور اين باشد كه «مطالبات سال گذشته معلمان به زودي پرداخت ميشود.»
سياسيون، احزاب و حوزه عمومي هنوز آموزش و پرورش را در عمل جدي نميپندارند. جدي پنداشتن آموزش و پرورش با خطابههاي پرطمطراق در وصف معلم فرق ميكند. تا تحركي در فضاي فكري و گفتماني جامعه ايران پيرامون آموزش و پرورش و نقش آن در توسعهيافتگي به وجود نيايد، سخن از هر نوع تحول در آموزش و پرورش بيثمر است.اما مسالهاي كه مدتهاست به واكاوي آن پرداختهام اينكه؛ آموزش و پرورش براي همراهي با توسعه بايد تن به چه تغييراتي در خود بدهد؟
من مهمترين تغييرات ضروري در نظام آموزشي را با نگاه توسعهاي، در سه بخش و در بيست محور دستهبندي كردهام كه عبارتند از:
الف: تغييرات نگرشي
ب: تغييرات ارتباطي و اجتماعي
ج: تغييرات ستادي- مديريتي
اين دستهبندي، نگاه بنده است و يقينا نظر نقاد خبرگان و كارشناسان فرهنگ و توسعه، جامعيت بيشتري به آن ميبخشد.
الف: تغييرات نگرشي ضروري در آموزش و پرورش
1- آموزشي كه بچهها را از چنگال فقر نرهاند، بيفايده است. آموزش و پرورش بايد براي كاهش انواع فقر به ويژه فقر قابليتي در بچهها برنامهريزي داشته باشد. مدارس ما ناخواسته بچهها را فقير ميپرورانند. بايد از كودكي روي استقلال شخصيتي بچه كار كنيم. تفكري كه يگانه راه خوشبختي و سعادتمندي را ارتزاق از شير نفت ميداند، سودي به حال آينده ايران ندارد. بچهها را بايد با محدوديتهاي منابع ايران آشنا كنيم و از نظر ذهني و تربيتي فرزندانمان را توانمند و متمايل به زندگي مستقل و غيردولتي تربيت كنيم.
2- جامعه ايران به شهروند مفيد بيشتر نياز دارد تا شهروند معروف. موسسات كنكور با همراهي صدا و سيما عكس اين را تبليغ ميكنند. در شرايطي كه قمار كنكور، فرصت زندگي را از بچهها گرفته، آموزش و پرورش براي زندگي امروز بچهها چه پيامي دارد؟ مهارتهاي ضروري زندگي و در رأس آن مهارت برقراري ارتباط موثر بهعنوان يك ضرورت اجتماعي و فرهنگي نياز اساسي امروز دانشآموزان است.
3- از ترسيم آموزش و پرورش تخيلي و دور از دسترس، دست بشوييم.
4- در مدارس بيشتر روي ديداري، احساسي و عاطفي كار ميشود و به پرورش نيروي عقلي و فكري بچهها كاري ندارند.
5- براي درس اجتماعي، تاريخ و جغرافي برنامهريزي بيشتري داشته باشيم. نسلي كه از گذشته فرهنگي خود چيزي نداند يا بدتر از آن، مطالبي «نادرست» از تاريخ خود بداند، نميتواند دركي از حال و آينده داشته باشد. در عصر جديد بايد بچهها با هويتي منطقي و روشن پاي به عرصه جهاني شده امروز بگذارند. همچنين ادب، نحوه تعامل با ديگران و مهارت زندگي در كنار يكديگر و همكاري با هم از مهمترين خلأهاي نسل جديد است. بچههاي امروز دانش مكاني ضعيفي نسبت به ايران دارند.
6- وضعيت آموزش زبان انگليسي در كشور ما جز معطلي و اسراف و كشتن وقت بچهها كمترين فايدهاي ندارد. اگر شيوه و روش آموزش زبان انگليسي اصلاح شود، يك دانشآموز بايد ظرف دو تا سه سال نتيجه بگيرد. اين وضعيت زيبنده كشوري نيست كه روزي دروازه ملل بوده است و ميخواهد با دنيا تعامل داشته باشد.
7- دو امكان را در مدارس بيش از پيش فراهم آوريم: «شادي بيشتر» و «تفكر انتقادي». به عبارت ساده مدرسه محلي براي آزاد كردن هيجان و تمرين نحوه مديريت هيجانات است، نه كنترل و اعمال قوانين انضباطي و پادگاني. وقتي در طول تحصيل بچهها در مدرسه، نحوه مديريت هيجانات را با آنها تمرين نميكنيم، در جواني با طوفان هيجانات همين دانشآموزان در خيابانهاي شهر روبهرو ميشويم. تا حد ممكن بايد از استانداردسازي و بايد و نبايد براي شكلگيري شخصيت بچهها بپرهيزيم تا در مسير زندگي، انتخابهاي آزاد و آگاهانهتري داشته باشند.
نسل جديد، «نسل بايد» نيست. اين نسل، «نسل شايد» است. تفكري كه دنبال يكسانسازي و نديدن تفاوتهاي بچهها باشد، يا آنها را به افسردگي و انزوا ميكشاند و يا شخصيتي خشونتگرا و واكنشي از آنها ميسازد. نبايد عزت نفس و نيروي آفرينندگي را از بچهها سلب كرد. ميوه اين تفكر، عقبماندگي و خاموشي چراغ دانايي و توسعه است.
8- نگراني بزرگ هويتي نوجوان امروز ايراني،چالش «بدهويتي و هويت مغشوش» است. نسلي كه نميتواند نه با ايرانيت و نه با اسلاميت، ارتباطي آگاهانه و منطقي برقرار كند. چه باورهاي ديني و چه ايراندوستي اگر ما و فرزندان ما را به اصلاح وضع موجود نرساند و به تغييري در رفتار منجر نشود، صرفا يك احساس زودگذر و تعلقخاطر بيثمر است. تعليم و تربيت در مدارس ما بايد بهگونهاي باشد كه بچهها نه در گذشتههاي دور درجا بزنند و نه از حال و آينده غافل شوند. به فرزندانمان ياد بدهيم با هفت هزار سال فرهنگ ايران واقعگرا و منطقي برخورد كنند. برخوردشان نه از روي تقليد باشد و نه از سر شيدايي و پذيرش بيدليل، نه نفي و انكار و نه حذف و تكفير، بلكه برخوردي نقادانه، پرسشگرانه و از روي تأمل و تفكر.
ب- تغييرات ارتباطي – اجتماعي ضروري در آموزش و پرورش
9- با وجود اينكه هنوز معلم قشر مورد اعتماد و محبوب جامعه است، اما آموزش و پرورش دچار افت كيفي مخاطب است و با كاهش ضريب تاثير و نفوذ در حوزه عمومي مواجه شده است. تربيت در جامعه ما جاري و ساري نشده است. نظام روابط عمومي اين دستگاه، بايد پويايي و تحرك بيشتري به خود دهد. اجزا و اركان نظام رسانهاي آموزش و پرورش بايد توان تاثيرگذاري بسيار بالايي بر افكار عمومي داشته باشد. روابط عمومي بايد به موازات ايفاي نقش وكيل مدافعي براي صدمه نديدن شخصيت معلمان و دانشآموزان در افكار عمومي و نيز براي ارتقاي جايگاه آموزش و تربيت در ميان خانوادهها ايفاي نقش كند.
10- مدرسه از جامعه جدا افتاده. آموزش و پرورش بايد به واقعيتهاي جامعه نزديكتر شود.
آموزش و پرورش به موازات ورود فنآوريهاي جديد ارتباطي به كشور و تغييرات فرهنگي و اجتماعي ناشي از گسترش ارتباطات شبكهاي، از جامعه عقب افتاده و همين عقبافتادگي، بحران ديگري براي نظام آموزشي كشور رقم زده كه عنوان «بحران اثربخشي» شايد گوياترين تعبير براي آن باشد. خانواده و بازار كار از ماحصل 12 سال هزينه مادي و معنوي براي فرزندان در نظام آموزش و پرورش رسمي، مطلوبيت و نتيجه چشمگيري نميبيند و اگر رشد و پيشرفتي در مهارتهاي بچهها رخ ميدهد به ندرت به سيستم آموزش رسمي و دولتي مربوط ميشود و بيشتر به تلاش و سرمايهگذاري خانوادهها برميگردد. به عنوان نمونه دانشآموز ايراني
بعد از اخذ ديپلم؛
- با مهارتهاي مورد نياز و قابل استفاده در بازار كار فاصله دارد.
- با بسياري از آداب اجتماعي ساده مانند طرز ارتباط صحيح با افراد ناآشناست.
- نميتواند انگليسي حرف بزند.
11- انجمنهاي غيردولتي و سمنها (سازمانهاي مردمنهاد)، تشكلهاي فرهنگيان و هر گونه فعاليت داوطلبانه و غيردولتي كه ميتواند در هر نقطه كشور حمايتي هر چند كوچك در ابعاد مختلف عمراني، فرهنگي،علمي و به ويژه حمايت از تحصيل كودكان مناطق محروم كند، بايد مورد ترغيب و تشويق آموزش و پرورش قرار گيرند. استفاده از ظرفيتهاي بازنشستگان فرهنگي در تمام نقاط شهري و روستايي كمك بسيار بزرگي به تقويت آموزش و پرورش ميتواند محسوب شود.
ج- تغييرات ستادي- مديريتي، ضروريتي در آموزش و پرورش
12- نقش وزير در به حركت انداختن پيكر عظيمالجثه آموزش و پرورش خيلي مهم است، اما همه مولفهها در شخص او خلاصه نميشود. چون؛ به همان نسبت كه آموزش و پرورش نياز به وزراي مقتدر و فكور دارد، به همان نسبت هم به كارشناسان مجرب و مديران مباني فكور و پيگير و نيز همراهيهايي در داخل و خارج از دستگاه مانند صدا وسيما و مجلس نياز است. اگرچه عموم كارشناسان معتقدند يك وزير قوي، پرتحرك و مدير ميتواند بسياري از چالشها را مرتفع سازد.
13- آموزش و پرورش با فرسودگي مديريتي مواجه است. بخش بحراني اين مساله مربوط به سالهاي آينده است كه ناگزير به كنار رفتن مديران سالخورده، مديران كيفي براي جايگزيني تربيت نشدهاند. وزارت آموزش و پرورش از هماكنون، براي تربيت دستكم 100 مدير خوشفكر، خلاق و مبتكر براي سطوح مياني و ارشد دست به كار شود.
14- آموزش و پرورش در ايران بسيار گران و پرهزينه، كماثر و كمكيفيت مديريت ميشود. راه بر ورود و استقرار نيروهاي استراتژيست، نوگرا و خلاق به اتاق فرمان آموزش و پرورش تقريبا بسته است و بدنه كارشناسي فعلي اين وزارتخانه هم نياز به توانمندسازي و توجه بيشتري دارد.
15- هميشه از اعتبار آموزش و پرورش براي سياست خرج شده است. آموزش و پرورش، سياهيلشكر سلايق سياسي نيست. آموزش و پرورش نبايد به عمله يا دنبالهرو جريانات سياسي با هر اسم و عنواني تبديل شود. كشورهاي توسعهيافته از آموزش و پرورش براي اهداف اساسيتري همچون مهارتهاي همزيستي، مسووليتپذيري، تمرين قانونمداري، شهروندي، نظم، همكاري گروهي و انتقال آداب اجتماعي به نسلهاي جديد بهره ميبرند، اما در كشور ما در اكثر دولتها، مديران آموزش و پرورش تصور ميكنند اگر آموزش و پرورش را به سمت حزب يا جناحي متمايل سازند، خدمت بزرگي به جامعه تعليم و تربيت كردهاند. با كمال تاسف، سياسيون هر دو طيف عموما آموزش و پرورش را بازار اقتصادي و سازمان راي خود ميپندارند و با شعارهايي زيبا آموزش و پرورش را در آغوش ميكشند و در نهايت آنچه به جا ميماند، دريافت امتيازاتي مانند تغيير مديران كل استانها براي تضمين راي فرهنگيان در انتخابات است و عايدي براي آموزش و پرورش، هيچ!
16- اصل جريان تربيت در مدرسه انفاق ميافتد. هرچه بر ابهت و هيمنه بخش ستادي و اداري آموزش و پرورش افزوده شود، تن مدرسه نحيفتر خواهد شد. امروز واحدي به نام «مدرسه» در معادلات عريض و طويل و زايد مديريتي گم شده است. بايد به نقطهاي برسيم كه با شنيدن واژگاني مانند «وزارت آموزش و پرورش»، بزرگترين و مهمترين مفاهيمي كه به ذهن شنونده متبادر شود، «معلم، مدرسه و دانشآموز» باشد، نه ساختمانها و فرآيندهاي تودرتو و عموما مزاحم ستادي و وزارتي. پيشنهاد مشخص؛ تغيير در رابطه ستاد و مدرسه است. شايد بتوان اين آرمان را اينگونه بيان كرد: مدرسه: قوي، بزرگ و موثر، ستاد: كوچك، چابك و پيشران.
17- تمركزگرايي بيش از حد، باعث فروكاست اقتدار و استقلال مدارس شده است. اتاق فرمان وزارت آموزش و پرورش، هم سياستگذاري ميكند هم برنامه مينويسد هم از طرف معلم فكر ميكند و هم شيوه اجراي منويات خود را به سراسر كشور بخشنامه ميكند. اين شيوه مديريتي، پاسخگو نيست، چون مشاركت و مفاهمه كاركنان سازمان و مردم را به همراه ندارد. بايد اجازه ابتكار عمل و آزادي معلمان و دانشآموزان را افزايش دهيم. دانشآموز براي پرسش و فعاليت آزاد درسي محدود نباشد، معلم براي اداره آزاد و خلاقانه كلاس با كمبود امكانات و تذكر و امر و نهي روساي ادارات مواجه نشود و مدير مدرسه توان لازم و كافي را براي فراهم آوردن فرصتهاي يادگيري داشته باشد.
18- در اين كشور شرايط معلم شدن بايد بسيار تخصصي و سخت شود و در عوض حقوق و رفاهيات معلمان كيفي و متخصص افزايش يابد. كار و وظيفه معلم، مطالعه و تمركز روي تدريس موفق در مدرسه است و وظيفه دولت، تامين حقوقي در سطح مشاغل معتبر دولتي مانند دانشگاهها و قضات. متاسفانه معلمان در كشورمان با نزديك شدن به دوران بازنشستگي در تامين آتيه خانواده و فرزندان بزرگسال خود دچار مشكل هستند. اين وضعيت قطعا بر كيفيت آموزش و تربيت دانشآموزان تاثير ميگذارد.
19- امروز معلمان در كلاسها به دلايل متعدد با انواع فشارهاي روحي و عصبي مواجهند. ميزان و سطح حمايت قضايي و تامين امنيت روحي و رواني براي معلمان بايد ارتقا يابد. براي كشوري كه معلمي را همرديف شغل پيامبران الهي و شغل مقدس فرض ميداند، يك مورد از اين اتفاقات هم زياد است.
20- اتاق فكر آموزش و پرورش كجاست؟ براي بزرگترين دستگاه اجرايي كشور كه بالاترين سطح تماس حاكميت را با مردم همين وزارتخانه دارد، چه مجموعهاي توليد فكر ميكند؟ توليد فكر نميتواند توسط بدنه اجرايي اين وزارتخانه صورت گيرد، چون به دليل وابستگي به وزير و مديران ارشد، دچار سوگيري و تعريف و تمجيد خواهند شد. آموزش و پرورش نياز به فعالسازي و بازمهندسي ظرفيت پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش و البته رفع كاستيهاي آن دارد كه هم از رديف بودجه و هم از ساختار مصوب برخوردار است.
وزارت آموزش و پرورش در اين مورد واقعا فرصتسوزي كرده است. آموزش و پرورش فاقد مركزيتي براي رصد دايمي تحولات نظري، فناوريها و روشهاي نوين آموزشي در حيطه تعليم و تربيت است.