آتش و آوار فساد و سنت
و اكنونزدگي
آنان تفاوت پيچيدگيهاي يك نظام مدرن و شهري را با يك جامعه سنتي و روستايي درك نميكنند و در نتيجه به رسميت نميشناسند. در مواردي مثل امور بهداشتي، اين استانداردها را نوعي سوسولبازي هم تلقي ميكنند. در ساختوساز آن را نشانه نوعي بيدردي و رفاهزدگي و توليد هزينه براي مردم ميدانند. به همين دليل هم از روي خيرخواهي و بيتوجهي به الزامات زندگي مدرن اين استانداردها را نفي و در عمل رد ميكنند.
اكنونزدگي و بيتوجهي به مفهوم آينده وجه ديگر اين ماجراست. برخي از استانداردهاي زندگي مدرن صرفا معطوف به احتمالات و آينده هستند. وقتي كه مقررات ايمني از آتش وضع ميشود ممكن است 95 درصد ساختمانها هيچگاه در طول بقايشان دچار آتشسوزي نشوند. از اين رو براي انسان و جامعهاي كه نگرش آيندهنگرانه ندارد، بيمعناست كه براي يك احتمال 5 درصدي يا حتي كمتر در آينده، هزينههاي زيادي را در حال حاضر متقبل شوند. از همه مهمتر اينكه سازندگان و مالكان و توليدكنندگان پس از انجام كار و توليد، آن را ميفروشند و آنان نيستند كه هزينههاي احتمالي را در آينده متقبل شوند. واقعيت اين است كه ما هيچگاه يا كمتر وقتي بوده كه حاضر شدهايم در امور عمومي اداره كشور و رعايت استانداردها و... هزينههايي را در حال حاضر تحمل كنيم به اميد آنكه منافع بلندمدتي نصيب جامعه شود. جامعه كوتاهمدتي هستيم كه آينده براي ما مفهومي نسيه است. به آن مثل مهريه زنان نگاه ميكنيم كه كي داده كي گرفته؟ به تعبير ديگر مفهومي به نام «ما» متشكل از افراد امروز كمتر شكل گرفته است كه بخواهد در آينده استمرار داشته باشد، بيشتر «من» است من هم در آينده وجود نخواهم داشت. رفتار ما در خصوص بستن كمربند ايمني مصداقي از اين نگرش بود، كاري كه به نفع راننده و سرنشين است از سوي آنان با استقبال مواجه نشد تا اينكه براي تخلف از آن جريمه وضع شد. براي پرهيز مردم از انجام يك رفتار مدرن ميتوان جريمه تعيين كرد ولي براي رفتار حكومت چطور؟
هر سه مساله فساد و عدم شفافيت، نگرش سنتي و اكنونزدگي، به نحوي يكديگر را تشديد ميكنند و تازه در حال باز شدن غدههاي چركين ناشي از اين عوامل در جامعهاي كه ميخواهد مدرن باشد، هستيم.