• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3734 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۱۲ بهمن

گزارش «اعتماد» از مراسم تشييع باشكوه شهداي آتش‌نشان در بهشت زهرا

شهريار شهر من خداحافظ

هديه كيميايي

دل همه سوخته بود. همه اشك مي‌ريختند. اين آتش‌نشان‌ها دوست و رفيق و پسر و برادر خودشان بودند. بهشت زهرا پر از تصاوير چاپ شده جوان‌هاي شاد و خنداني است كه جمعيتي گريان به تماشاي‌شان نشسته‌اند. يكي از دوستان حامد هوايي عكس حامد را بالاي سرش گرفته و در سكوت اشك مي‌ريزد. سه نفر از دوستان «رضا شفيعي» بنرهاي بزرگي با پس‌زمينه سفيد و عكسي كه رضا در آن كت و شلوار پوشيده را چاپ كرده‌اند و چند نفري با خود ميان جمعيت مي‌چرخانند. روي بنرهاي نوشته: «رضا جان داماديت مبارك» يك بنر بزرگ هم در گوشه‌اي ديگر از بهشت زهرا نصب كرده‌اند كه بهنام ميرزاخاني در آن با پليور و شلوار آبي رنگ در بهشت زهرا نشسته است. پيرمردي ميان جمعيت ايستاده و بنري كوچك كه عكس رضا مهرورز روي آن چاپ شده را در دست نگه داشته. روي بنر نوشته: «شهريار شهر من خداحافظ.» آتش‌نشان‌هاي ايستگاه آتش‌نشاني شهريار و قرچك ميان جمعيت مي‌چرخند تا آنها را كنترل كنند. دمام‌نوازاني كه از جنوب آمده‌اند با تمام قدرت مي‌نوازند. پيرمرد مي‌گويد: «اينها بچه‌هاي ما بودند كه براي نجات ما بي‌ادعا جان دادند.» خانواده آتش‌نشان‌هاي شهيد در قطعه‌اي كه گوشه بهشت زهرا براي فرزندان‌شان در نظر گرفته‌شده ايستاده‌اند و اشك ريزان در انتظار رسيدن پيكرهايي هستند كه تا لحظاتي ديگر به خاك سپرده مي‌شوند. صداي خواهر حامد هوايي از دور مي‌آيد. اشك مي‌ريزد و از خوبي‌هاي برادرش مي‌گويد. برادر دوقلوي حامد همان‌طور كه در عكس‌هاي روزهاي قبل پيداست گوشه‌اي ايستاده و تصوير حامد را در آغوش گرفته و آرام اشك مي‌ريزد. يكي از مردان خانواده هوايي براي مردم از لحظه‌هايي مي‌گويد كه پاي حامد شكست و زير آوار ماند و كسي نتوانست او را نجات بدهد. از بلندگوي مراسم، ترانه شهيد آب و آتش پخش مي‌شود. مادر و همسر بهنام ميرزاخاني هم ميان صداي جمعيت از راه مي‌رسند و دور تا دور محل دفن مي‌ايستند. كاميون‌هاي تابوت‌ها از راه مي‌رسد و دست‌هاي مردم همراه با دوربين‌هاي‌شان براي گرفتن آخرين عكس‌ها به سمت كاميون بالا مي‌رود. قرار است پيكر آتش‌نشان‌ها را در قطعه 50 دفن كنند. هر كدام از مردم گوشه‌اي را براي خودش گرفته و گريه مي‌كند. عده‌اي شعار مي‌دهند: امدادگر بي‌امداد، تسليت تسليت. صداي يا حسين يا حسين مي‌آيد. و سيل جمعيتي كه به سمت تابوت هجوم مي‌آورند. نخستين پيكري كه وارد جمعيت عزادار مي‌شود علي اميني است. پيرزني كه كنار دخترش ايستاده بود و به پهناي صورت اشك مي‌ريزد به جمعيت آدم‌هاي روبه‌رويش مي‌گويد: «اين همون بود كه يك هفته مونده بود تا بازنشسته بشه.» تولد علي اميني در يكي از روزهايي بود كه پيكرش را از زير آوار بيرون آوردند. همسر و دخترش كيك تولد او را ميان آتش‌نشان‌هاي آنجا تقسيم كردند. مردم اجازه حركت كردن به تابوت پيكر آتش‌نشان‌ها را نمي‌دهند. تابوت علي اميني وارد محوطه دفن جنازه مي‌شود كه دورتا دور آن را با ميله‌هاي سفيدرنگ پوشانده‌اند. سيل جمعيت اجازه حركت تابوت‌ها را ميان مردم نمي‌دهد. مجري مراسم يكي‌يكي پيكرهايي كه وارد جمعيت مي‌شوند را نام مي‌برد. دومين پيكر شهيد آقاياني و بعد مهرورز است. تابوت‌ها را با پرچم ايران پيچيده‌اند و عكس جوان‌هاي آتش‌نشان را روي آن چسبانده‌اند. برادران مهرورز همراه با ديگر آتش‌نشان‌ها زير تابوت را گرفته‌اند. سه برادر مهرورز كه همگي ميانسال هستند براي برادر كوچك‌شان بي‌وقفه گريه مي‌كنند. آنها چهار برادر بودند كه همگي براي خاموش كردن آتش پلاسكو وارد آن شدند و از ميان آنها ناصر برادر كوچك‌شان زير آوار ماند و جان سپرد. سه برادر در تمام روزهاي آواربرداري در پلاسكو حضور داشتند تا اينكه در روز آخر پيكر برادرشان را پيدا كردند. صداي فرياد مادران آتش‌نشان‌ها مي‌آيد. مردم هم همراه‌شان اشك مي‌ريزند. آتش‌نشان‌ها همگي لباس‌هاي كارشان را پوشيده‌اند و تكه‌اي پارچه سياه به نشانه غم و عزاداري به لباس‌شان چسبانده‌اند. نوبت به شهيد حامد هوايي مي‌رسد. برادر دوقلويش همچنان آرام و بي‌صدا مي‌گريد. اين دو برادر با هم به محل حادثه رفتند يكي ماند و يكي رفت. حالا اين يكي بايد شاهد رفتن آن يكي باشد. مردم دسته‌هاي گل مريم را از بيرون محوطه به داخل محوطه دفن پيكرها پرتاب مي‌كنند. مادر يكي از شهدا فرياد مي‌زند و تاب ديدن خاكسپاري پسرش را ندارد. مردم هم همراه با او فرياد مي‌زنند. مردم پيكسل‌هاي من آتش‌نشانم را به لباس‌هاي‌شان چسبانده‌اند و عده‌اي از جوان‌ها پلاكاردهاي «من هم با تو سوختم» را در دست گرفته‌اند. دو هليكوپتر بزرگ مدام از بالاي سر جمعيت عبور مي‌كنند و از انبوه جمعيت تشييع‌كننده عكس و فيلم مي‌گيرند. آتش‌نشان‌ها آخرين ديدارها را با رفقاي‌شان مي‌كنند و وعده ديدارهاي آينده‌شان را با رفيق‌ها در بهشت زهرا مي‌گذارند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون