• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3735 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۱۳ بهمن

يادداشتي بر فيلم كوپال

راز بقا در راز بقا

شاهين محمدي زرغان منتقد سينما

«كوپال» نخستين فيلم بلند كاظم ملايي، داستان يك شكارچي و تاكسيدرميست به نام «دكتر احمد كوپال» است كه در روز آخر سال، در حالي كه همسر وي او را ترك كرده است، همراه با سگ خود «هايكو» در زيرزمين خانه كه محل انجام تاكسيدرمي و به نوعي خلوتگاه كوپال است، اسير مي‌شوند و زندگي خود را در خطر مي‌بيند. كاظم مولايي در فيلم‌هاي كوتاه خود به خصوص فيلم كوتاه «منها» نشان داده است كه به دنبال ساخت فيلم‌هاي خاص و به دور از هياهوي جريان اصلي سينماست، اما فيلم‌هاي امريكايي- هاليوودي به طرز محسوسي بر اين فيلم سايه افكنده است و مانند تمام فيلم‌هاي امريكايي از اين دست، شخصيت اصلي در جايي نامانوس – از قبر گرفته تا اتاق آهنين- اسير مي‌شود و براي بقاي خود به همه‌چيز چنگ مي‌زند اما در آن روي سكه، صحنه‌آرايي متفاوت و ايجاد لحظه‌هاي نو، فيلم را ميان طنابي نازك بين عامه‌پسند و مخاطب خاص معلق كرده است و شايد بتوان گفت اصالتا به هيچ‌يك تعلق ندارد. همانطور كه اشاره شد، شخصيت اصلي فيلم، احمد كوپال شكارچي و تاكسيدرميست است، اما اگر كلكسيونر آثار هنري يا عتيقه هم بود، هيچ تفاوتي در روند فيلم ايجاد نمي‌شد، زيرا اين دست افراد همگي مخفيگاه يا خلوتگاهي براي جمع‌آوري اشياي مورد نظر دارند و چه بسا سگي باوفا و دوست‌داشتني هم داشته باشند. اينكه كوپال شكارچي و تاكسيدرميست است به هيچ جاي داستان كمكي نمي‌كند جز براي صحنه‌آرايي خاص و چشم‌نواز و شايد از اين جهت كه با نوعي «راز بقا» روبه‌رو مي‌شويم، مي‌توانست كمك كند، اما از آنجا كه مساله فيلمساز همان اسير بودن است و بس، اين گزينه براي توضيح انتخاب شكارچي براي اين شخصيت رد مي‌شود و اگر فيلمساز اين را در نظر داشته است، بايد گفت به‌طور جدي شكست خورده است. بهتر اين بود، شخصيت كوپال پخته‌تر به نمايش در مي‌آمد و لحظاتي كه وي در طبيعت مشغول شكار و بعد در حال تاكسيدرمي است به مخاطب داده مي‌شد تا بتواند راحت‌تر با او تا پايان فيلم پيش برود، اينكه همسر خود را به خاطر حيواناتش رها كرده است و فرزند خود را طي فرآيندي بي‌ربط از دست داده است، نسبت خاصي از كوپال به طبيعت و خانواده و بقا به ما نمي‌دهد كه بتوانيم احمد كوپال را بسنجيم و بقاي او را طلب كنيم. فيلمساز به صفت خودشيفتگي كوپال در لحظات مختلف تاكيد مي‌كند اما هنگامي كه اسير است و رهايي وي در گرو نابودي سگش است، رفتاري متفاوت نشان مي‌دهد و حاضر نمي‌شود هايكو را فدا كند تا اينكه دست فيلمساز، اتفاقي را رقم مي‌زند كه به خواسته خود برسد، اما اين روند منطقي نيست زيرا اگر خودشيفتگي كوپال به صورت يك طيف اختلالي مد نظر باشد- بدين معني كه شخصيت، درجه‌اي از خودشيفتگي را دارد-  با يكي دو المان مي‌توان اين كد را به مخاطب داد و تغيير رفتار احمد كوپال منطقي جلوه مي‌كند. اما اين تاكيد مدام فيلمساز ديد روانپزشكانه - نه روانشناسانه و به صورت اختلال- به مخاطب القا مي‌كند و تغيير رفتار آن هم مخالف بقا و نظريات تكامل انسان به هيچ‌وجه منطقي و قابل قبول نيست. رفتار تيزري با سينما از نقاط ضعف ديگر اين فيلم است كه به‌شدت خاطر را مي‌آزارد و شبيه به پيام بازرگاني تلويزيوني، ذهن را به سمت بي‌حوصلگي پرت مي‌كند و حتي يك اپسيلن هم به فرم‌شكني نزديك نمي‌شود و بيشتر «كول‌بازي» و اداي كار تازه و نو را تداعي مي‌كند و روند داستان را مختل مي‌كند. كارگردان كوپال را مي‌توان «تاكسيفيلميست» دانست كه بدن فيلم را تهي از آنچه بوده، كرده است و به جاي آن، پلاستيك فشرده و مصنوعي را به روي پرده سينما مي‌دوزد به جاي آنكه با ظرافت پوست فيلم را آراسته كند و نظم دهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون