• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3737 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۱۶ بهمن

حاشيه‌نگاري روز چهارم و پنجم جشنواره در برج ميلاد

شهر و زبان بي‌دليل فيلم ها

رضا صديق منتقد سينما

 


يكم
به طرفه‌العيني جشنواره به نيمه رسيد. اتفاق هيجان‌انگيزي نيفتاد اما، از افتضاح فيلم‌هاي بد روزهاي اول كاسته و تك و توك فيلم قابل تماشايي نمايش داده شد در برج ميلاد. حاشيه‌نگاري اين ستون بايد دو روز را مرور كند. يادداشت مجال بسط ندارد پس به اشارت كفايت مي‌شود. راستي، عجب برفي باريد و سواي تماشاي فيلم‌ها، تماشاي شهر از دامنه برج ميلاد لذتي مبسوط بود. آفتاب سايه سنگين مي‌كرد و آسمان چنان فوكوس مي‌كشيد كه از همه‌چيز اطراف فارغ مي‌شدي. عجب حظي بود. تهران چنين زيبا؟ بعيد بود و هست و خواهد بود؛ مگر در آن و لحظه‌اي گذرا، چنين كه در پنجشنبه رخ داد و حال‌مان را خوش كرد.

دوم
روز چهارم در برج ميلاد با دو فيلم كاملا متفاوت از هر لحاظ و سطح سينمايي رقم خورد. يكي «فراري» عليرضا داوودنژاد و ديگري «سوفي و ديوانه» مهدي كرم پور. دو فيلم شهري، يكي زده به دل هياهوي بي‌پرده با شهر و ديگري رپورتاژ لوكس غيرواقعي و حتي سينمايي از تهران.
شهريت در سينما يكي از جذاب‌ترين تم‌هايي است كه مي‌توان در آن به جستاري از جهان متن فيلم رسيد. شهريتي كه داوودنژاد عزم روايتش را دارد، در تمپويي آرام در شهري شلوغ رقم مي‌خورد. از جنوب تا شمال شهر با او مسافري. «فراري» در امتداد تجربيات سينمايي داوودنژاد است. آنان كه فضاي روايي او را دوست دارند، با «فراري» همراه مي‌شوند. فيلم خرده روايت ندارد و در يك روايت كلي خود را بنا ساخته است. خرده روايت‌ها، تصاوير دقيق انتخاب شده در «فراري»اند و نه بيشتر. عزم روايت شهريت را شايد بتوان سخت‌ترين نوع روايت دانست زيرا هركار كني جايي از دستت در مي‌رود. داوودنژاد نيز مستثنا از اين قاعده نيست اما تلاش فيلم بر آن است كه به مساله جهان ذهني شهرنشيني در عصر امروز بپردازد. موسيقي فيلم در اين سفر شهري، نقش مهمي ايفا كرده و بخشي از هويت فيلم به حساب مي‌آيد. مي‌توان به فيلم انقلت‌هاي بسيار گرفت اما تماشاي «فراري» در انتها دلچسب است. هرچه فيلم ته‌نشين مي‌شود، در ذهن بهتر مسيرش را طي مي‌كند. بازي «ترلان پروانه» يكي از نقاط قوت فيلم است كه ما به ازايي از گلشيفته فراهاني در بوتيك است، دختري ساده اما بلندپرواز. معضل فيلم اما تقليل‌گرايي است. فيلم تجمل شهري و شهوت اشرافي‌گري را در خلأ ديگر طبقات جامعه، به سادگي يك دخترك شهرستاني تنزل
بخشيده است.
در پي طرح بحران است اما به استنتاج ماجرا نرسيده و در يك روايت دم‌دستي خود را راضي كرده است. تهران، اين كلانشهر گل و گشاد و هزار رنگ، پيچيده‌تر از اين قصه‌هاست.  برداشت چنين است كه «سوفي و ديوانه» رپورتاژي از بازار تهران و متروست، به سفارش كجا؟ من چه دانم. آخرين فيلم كرم پور، فيلمي سانتيمانتال و بي‌هويت است. او در روايتش از تهران، شهري غيرواقعي ساخته است. با ديالوگ‌هايي باسمه‌اي، شعاري، ننر و اذيت‌كننده. بازي‌هاي فيلم بد است. دخترك فيلم اطوار محض است. مناسبات نخ نما و سر هم‌بندي شده‌اند. هيچ چيز به سينما نرسيده در «سوفي و ديوانه» و هيچ زيبايي‌شناسي‌اي پيدا نكرده است. كرم‌پور فيلمساز خوبي نيست. هربار تماشاي فيلم‌هايش اين عدم توانايي در روايت يك فيلم بدون اطوار را اثبات مي‌كند. شاهدمثال اين كلام نيز واكنش اهالي رسانه بود به «سوفي و ديوانه» وقتي كه در اواسط فيلم سالن نيمه خالي شد و تماشاگران سالن را ترك كردند. لابد آقاي فيلمساز مي‌گويد: شعور شما به اين فيلم نمي‌رسد. شايد هم راست بگويد، بر اين اساس چنين عدم شعوري نشان بلوغ است اما.

سوم
 روز پنجم و پنجشنبه برفي، فيلم دندان‌گيري نمايش داده نشد. اگر به مجال يادداشت نظر شود و از بين «بدون تاريخ بدون امضا» و «انزوا» يك فيلم انتخاب شود براي نوشتن، آن فيلم «انزوا»ست. جالب بود. فيلم فارسي قهرمان محوري كه به بلوغ نرسيده بود. جالب بود چون لحظات سينمايي داشت. مثل سكانس گفت‌وگوي سيامك صفري با قهرمان فيلم با اين ديالوگ دلنشين- مضموني، كه از وقتي تو رفتي اين سينما شد آشپزخونه، توش بادمجون پوست مي‌كنن، يا سكانس ديدار قهرمان فيلم با عموي زنش، جمشيد هاشم پور، تنها قهرمان سينماي پس از انقلاب. ايده فيلم هدر رفته، حيف شده. مي‌توانست يك فيلم فارسي جذاب باشد اما فيلمساز كم آورده بود. با همه اينها اما در اين وضع جشنواره، حال مخصوص به خودش را داشت قهرمان امروزي ديدن.

چهارم
  زبان و لهجه و شهر، اگر تنيده در بنيان روايت فيلم نباشند، علت و معلولي براي فهم و درك موقعيت ايجاد نمي‌كنند. معضلي كه در چندين فيلم ديده مي‌شود. «او»، «آباجان»، «دعوتنامه»، «مادري» و الخ شاهدمثالي از اين نكته‌اند. در هيچ كدام ازين فيلم‌ها، شهر و زبان و لهجه انتخاب شده، دراماتيزه نشده‌اند. تو مي‌تواني جاي روايت اين فيلم‌ها را با هركجاي ايران و در هر زبان و لهجه‌اي تغيير بدهي و اتفاقي نيفتد. اين يعني ضعف، يعني عدم دروني كردن جغرافيا در متن اثر. اينكه در كجا داستان فيلم رخ مي‌دهد، بخشي از داستان است و نمي‌تواني به هر دليل بيرون از متني آن را به فيلم تحميل كني. اگر چنين شود، دوگانگي زبان در اثر اتفاق مي‌افتد؛ فيلم چيزي را روايت مي‌كند و اتمسفر فضاي روايت جغرافيا چيز ديگري. اين دوگانگي سبب عدم فهم جهان فيلم است. تناقضي دروني است كه تماشاي اثر را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد.
اينكه چرا چنين نيست و سينماي ايران در اين سال‌ها، شهريت زبان و لهجه را دلبخواهي و بدون انگيزه دراماتيك انتخاب مي‌كند، مي‌توان يكي از دلايل اصلي نارسي فيلم‌هاي سال‌هاي اخير دانست. بي‌مثال شايد فهم كلام ابتر باشد پس اگر وودي آلن پاريس يا رم يا بارسلونا را- حتي سفارشي، به عنوان جهان اتفاق فيلم انتخاب مي‌كند، اين شهريت و زبان تنيده در اثر شده است. نه روي هوا و بي‌كاربرد. به همين ميزان كه زبان و لهجه و شهريت زبان در فيلم‌ها بي‌كاربرد و تصنعي شده است، كارت‌پستالي و ابتر، بدون بار سينمايي و بدون اثر. در جشنواره امسال، تعداد فيلم‌هايي كه در ميان روايت به يكباره صداي اذان را طنين‌انداز مي‌شوند كم نيستند. در هيچ كدام نيز جز يك مورد كليشه، «اذان» هيچ بار معنايي، سينمايي، روايي و ساختاري ندارد. علت چيست؟ من چه دانم!

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون