نشانه ساده براي اتفاق مهم
نازنين متيننيا
ميگويد مادربزرگم نگران بود. هرروز ميگفت نرو. اما من آمدم و حالا ميخواهم بهار هم دوباره برگردم. پرسيدم حالا مادربزرگت ميداند كه خوبي و خوش گذشته؟ سري به علامت تاييد تكان ميدهد. شوخي ميكنم لابد ميترسيده بيايي و يك راست بروي پيش داعش. با جديت سري به علامت نفي تكان ميدهد و ميگويد نه، آنها كه ميروند بيماري رواني دارند و بلافاصله ميپرسد شما ايرانيها هم ميرويد؟ ناگهان من و دوست ايرانيام سرتكان ميدهيم كه نه و توضيح ميدهيم كه ما ايرانيها صلحطلبيم و ميدانيم داعش تروريست است و حتي در بدترين شرايط هم حاضر نيستيم همراه تروريستها باشيم. ميگويم اما براي من عجيب است كه جوانهاي اروپايي سراغشان ميروند، هميشه فكر ميكنم چطور ممكن است در اوج جواني از سرزمين متمدن و توسعهيافتهات دل بكني و بروي تروريست شوي. يكي از دوستانش جواب ميدهد چون دنبال هپروت هستند، اتوپيا... سر تكان ميدهد همان بيماري رواني كه گفتم... مخاطبم، جواني 25 ساله و دانشجوي معماري است از دانمارك. همين هفته پيش با 100 دانشجوي ديگر آمدهاند ايران تا معماري شرقي ببينند و در كافهاي در مركز شهر خوشحال و آرام مشغول لذت بردن از «لايفاستايل» جوانهاي ايراني و پاتوقهايشان هستند. وقتي ميشنود كه يك پل طبيعت داريم كه جايزه جهاني گرفته و يك خانه متحرك در شمال شهر كه معمارش هم جوان است، هيجانزده حساب و كتاب ميكند كه در يك روز باقيمانده از سفرش ميرسد به ديدن اينهمه ديدني يا بايد برنامه بچيند. تصويرش از ايران هماني است كه همه توريستها دارند: «اصلا شبيه آنچيزي نيست كه ميگويند». توضيح ميدهيم كه خودمان هم همين فكر را ميكنيم و قول ميدهد به اندازه سهم خودش از تغيير اين نگاه بگويد...
به اين ترتيب در روزهايي كه جهان درگير قوانين نژادپرستانه دونالد ترامپ است، همچنان روند خوب و خوش ورود گردشگران جوان به ايران با همين رودر رويي ساده و روزمره بدون روايت شخص سوم يا واسطهاي به نام رسانهها، ثابت ميشود تا همچنان نشانهاي باشد براي اينكه تغيير چهره ايران و مردمانش در جهان فقط يك خبر ساده نيست و حالا جوانهاي اروپايي هم در كافههاي ما مينشينند وحرفهاي متنوعي، از سياست تا فرهنگ را به اشتراك ميگذارند.