بروبیاکراسی
محمد زینالی اُناری
پژوهشگر فرهنگ عامه
چندین سال در جایی کار کردم که به صورت چندنفری در حال انجام دادن کار بیش از دو سه برابر از افرادی بودیم که باید در سیستم ما جای میگرفتند. چارت یا نقشهای تخصصی ما زیاد بود، ولی تعداد ما کم، کاری که به ظاهر پسندیده مینماید چند نفر کار چندین نفر را انجام بدهند.در سازمان، کار با تنوع و نیروی انسانی لازم برای آن تعریف میشود، ولی آنچه ما داشتیم، نوعی ترکیب نقشها و تخریب معنای حقیقی سازمان بود. بروبیایی داشتیم تا برنامهای را با شور و همافزایی اجرا کنیم و برای رعایت حال رهبری مدیران به سرعت فرمانها را عملی میکردیم.البته این الگو، در جامعه ما یک کار ناب و الگویی پرتلاش از کار و کوشش محسوب میشود.سازمان، یک مفهوم آرمانی دارد. برای ما ایرانیها که الگوهای مختلفی از گروههای کاری را تجربه کردهایم، احتمالا سازمان و پستهای تخصصی چیز عجیب و غریبی باشد.تا بیاییم بسیاری از پستها را تامین کنیم، طول میکشد و در بسیاری از مراکز، واژه «پست» یک جور مقامبازی و خود بزرگبینی است و برای رسیدن به آنها هم باید آب زیرکاهی بود و آدمفروشی کرد.احتمالا، سازمان یک مفهوم کهن از ردههای قدرت محلی ما را هم نمود میدهد. چهبسا سالهای سال هم نتوانیم این موضوع را حل کنیم که سازمان و پستهای تخصصی و مدیر و ريیس، یک سری تقسیمات شغلی هستند و طبق یکسری مفاهیم خاصی قرار است افراد در این ردهها قرار گیرند.مفاهیمی چون تخصص و سازمان اگرچه بومی نیستند، ولی مفاهیمی ساده و صمیمی از مهارت و دوستی را در بر دارند.در یک سازمان، روابط انسانی مبتنی بر کار و پیشه شکل میگیرد. رابطه هر فرد با کار و صاحب کار هم اهمیت دارد.گاهی درک ما از کار و روابط سازمانی به پول و قدرت تقلیل مییابد، اما در واقع معنای اصلی، مشارکتی است که مردم از طریق کارشان در جامعه خود اعمال میکنند.برای فرد، تولید فردی با مهارت تخصصی معنا مییابد و این کار مدیر است تا برون داد عمومی و ترکیبی از کارهای فردی را جمع بزند.فرهنگهای انسانی، با تعریف و خواندن قوانین و دروس شکل نمیگیرند و چه بسا نیاز به تلقین و ذکر و ورد خواندن طولانی دارند.«ماکس وبر»، به تاثیر گرفتن تذکر\الاولیایی پروتستانها از نصایح بنیامین فرانکلین در ساخت کار و پیشه سرمایهداری اشاره میکند. این چنین روحیهای را می توان در سازمانهای صنعتی که در ژاپن شکل گرفتهاند هم دید. آنها تعهد ساموراییها را در مشاغل کارگری به میدان آوردند و از سوی مالکان کار هم برای زندگی آنها امکانات زندگی مورد تضمین قرار گرفت. آنها حتی این سیستم تعهد/تضمین را در آیندهاندیشی و خلاقیت هم به کار گرفتند.الگوهای درونی شده و تاریخی از روابط انسانی افراد در محیط کار هم دستبردار نیستند.بروبیای اقتصادی ما در الگوهای گروهی از «کار دستهجمعی»، «کارگاه های استاد- شاگردی» و «گروههای جوانمردی» وجود داشت.کار دستهجمعی، الگویی روستایی از همافزایی در بنهها بود که طی آن همه با هم کارهایی نه چندان متفاوت انجام میدادند.در الگوی عیاری، زور و شور جوهر کارهای نیازمند به قدرت و سرعت همگانی را شکل میداد؛ «یا علی گفتندی و با حلقههای گروهی ثابت کردندی که کارهای بزرگ با چه حماسهای ماندگار شدی»! الگوی استاد - شاگردی هم مختص کارگاههای ساده ایرانی بود که در آن استاد بر شاگردان ولایت داشته و همه چیز را یاد میداد الا «فوت آخر» که اقتدارش محفوظ باشد.در هر یک از این الگوها، روابط انسانی به گونه خاصی در کار نفوذ پیدا میکند.اما نکته مهم این است که این سه نوع کار گروهی، کارهایی تخصصی به شیوه امروزی نبودند.در الگوی کار جمعی، روابط تقریبا همگن و ماهیت کارها برای همیاری اهل بادیه تعریف شده بود.در الگوی عیاری هم روابط افقی مبتنی بر اخلاق عمومی وجود داشت که همه را برای رعایت الگوهای کاری موجود سامان میداد. در استاد - شاگردی رابطه عمودی تحت اقتدار زیرکانهای در کار بود که به روح مهارتهایی یک دست نظارت داشت.ماحصل این سه شیوه الگوی قدیمی کار در ایران، مهارتهای ساده و گروههای یکدست و بیشتر مبتنی بر کنترل تودهای بود.شیوههای حفظ اوضاع هم در هر یک بر الگوی اقتدار اربابی و استادی محصور بود.الگوهای اخلاقی و ایمانی از حمایت و طرد همچون مرد/نامرد که در سیستم عیاری به وضوح دیده میشود بر شکل دادن همبستگی و رعایت هنجارهای گروه کاری نظارت داشت.وابستگی به اربابان محلی کار روستایی، ترس از طرد در میان گروههای بومی و دلبستگی معنوی به استاد که بیشتر به خاطر خویشاوندی موجود در کارگاههای صنعتی بود، این سیستمها را انسجام و معنا میداد.این الگوهای سه گانه بروبیای کار سازمانی ما را شکل میداد.در حال حاضر، سیستمهای مدیریت کیفیت و مدیریت دانش در دنیا به راه افتاده و نیاز به ارتقای سازمانی است.اما روح فرهنگ جمعی ما درروابط انسانیمان نمود مییابد.در کنار مفهوم اعلای سازمان، روابط انسانی کهن بوم ما در جمعهای گروهی مشهود است.اگرچه امروز سنخ های مطلوب از سازمانهای ما به دنبال دریافت گواهیهای بینالمللی برای الگوهای عالی مدیریت تیمیشان هستند، اما چهبسا در الگوهای دیگری که به صورت محلی و قومی اجرا میشوند، هنوز کار همگانی، با ارزشهای قدرت، سرعت و همگونی به جای نظارت، خلاقیت و تخصص رواج داشته باشد.